رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
بامداد خمار
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 264 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 264 رای
"بامداد خمار" سرگذشت عشق پرشور و شتاب‌زده دختری پانزده ساله به نام مجبوبه از طبقه متمول و نسبتا اشرافی اوایل سلطنت رضا شاه، نسبت به جوانی تهی‌دست از طبقه پایین اجتماع است. عشقی خام که دختر جوان را بر آن می‌دارد تا به رغم مخالفت اطرافیان و با رد عواطف عاشقانه و پیشنهاد ازدواج پسر عمویش _ منصور _ و با قبول محرومیت از پدر و مادر طی مراسمی ساده به عقد رحیم شاگرد دکان نجاری سرگذر، در آید. آشیانه عشق محبوبه که به مدد پدرش بصیر الملک در خانه‌ای کوچک و محقر جایگزین می‌شود به مرور زمان به شکنجه‌گاهی جهنمی مبدل می‌گردد. دختر جوان در زندگی جدید که با زندگی مرفه و بی‌غم و رنج گذشته فرق بسیار دارد و با حشر و نشر با مادر رحیم که زنی بی سواد و طماع و دسیسه‌گر است و شوهری که به تدریج جاذبه خویش را از دست می‌دهد و تحت تأثیر ناپختگی و جهالت خویش و نیز پاره‌ای از خصوصیات حاکم بر طبقه خود چهره‌ای خشن و مغایر با تصورات نخستین دختر نشان می‌دهد گرفتار برزخی از عشق و نفرت می‌شود. در این میان وجود الماس پسر کوچک آن دو و نیز شراره های کم سوی عشق در حال احتضار، یگانه رشته‌ای است که این پیوند نامتجانس را دوام می‌بخشد و لحظاتی از شادی و سعادت گذرا را به زن هدیه می‌کند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
amin420
amin420
1388/02/14

کتاب‌های مرتبط

کلاغ ها
کلاغ ها
4.3 امتیاز
از 3 رای
یادداشتهایی برای یاسی
یادداشتهایی برای یاسی
4.3 امتیاز
از 59 رای
کشتی شکسته
کشتی شکسته
4.3 امتیاز
از 23 رای
East of Eden
East of Eden
4.6 امتیاز
از 19 رای
The Other Boy
The Other Boy
5 امتیاز
از 4 رای
دلارام
دلارام
4.4 امتیاز
از 28 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بامداد خمار

تعداد دیدگاه‌ها:
123
نوجوون که بودم با دختر عموهام خوندمش .یادآور روزهای شاد و بازیگوشیهامون
لطفا" شب سراب رو هم جهت دانلود توي فهرست قرار بدين
من سالها پيش خوندمش اما دوست دارم باز تجديد خاطره بشه
ممنون:inlove:
منم تعریف این کتاب رو خیلی شنیدم امیدوارم خوب باشه8 -):-(:stupid:
تعریف این کتاب رو خیلی شنیدم , یه عده خیلی راضی بودن یه عده نه
besyar ziba va taasirgozar barkhalafe shabe sarab in ketab khaile vaghaee vadelneshne
دوران نوجوانی اول شب سرابو خوندم .بعد کتاب بامداد خمار و خودم خریدم و بیشتر پسندیدم ،شب سراب یه جورایی خالی بندی بود.به نظر من پسره خیلی بی چشم و رو بود .
یادش بخیر دوران دانشجویی دوستمون رضا بدجوری عاشق شده بود اسمشو گذاشتیم رحیم نجار
بامداد خمار
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک