رسته‌ها
تاریخ فلسفه غرب
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 1071 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 1071 رای
معرفی کتاب:
آن تصوری از زندگی و جهان که «فلسفی» نامیده میشود محصول دو عامل است یکی تصورات دینی و اخلاقی که ما به ارث برده ایم، دیگری آن نوع تحقیقی که میتوان علمی نامید به شرط آنکه این کلمه را به وسیع ترین معنایش به کار بریم.در مورد نسبت دخالت این دو عامل در دستگاههای فلسفی نظر فلاسفه بسیار متفاوت است اما وجود مقداری از این دو عامل است که صفت مشخص فلسفه را تشکیل میدهد.
فلسفه حد وسط الهیات و علم است. مانند الهیات عبارت است از تفکر درباره موضوعاتی که تا کنون بدست آوردن دانش قطعی درباره شان میسر نشده است و مانند علم به عقل بشر تکیه دارد، نه بدلایل نقلی خواه مراد از دلایل نقلی سنت باشد خواه وحی و مکاشفه.

آلبرت اینشتین درباره کتاب تاریخ فلسفه غرب گفته است:
«تاریخ فلسفه برتراند راسل کتابی است پر ارج. متحیرم که تازگی فرحبخش و اصالت این اثر را باید ستود یا حساسیت همدلی این متفکر بزرگ با اندیشمندان زمانهای بسیار دور را. نهایت سعادت می دانیم که نسل خشک و ددآسای زمان ما از وجود چنین مرد عاقل و باشرف و جسور، و در عین حال شوخ طبع، برخوردار است. کتابی است در اعلی درجه آموزنده، بسیار بلند مرتبه، و برتر از ستیزهای حزبها و تضاد عقیده ها.»
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
622
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hamid
hamid
1387/11/25

کتاب‌های مرتبط

دورهمی
دورهمی
5 امتیاز
از 1 رای
Pythagoras and the Pythagoreans
Pythagoras and the Pythagoreans
5 امتیاز
از 1 رای
سیر حکمت در اروپا - جلد 3
سیر حکمت در اروپا - جلد 3
4.6 امتیاز
از 100 رای
Parmenides
Parmenides
5 امتیاز
از 2 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تاریخ فلسفه غرب

تعداد دیدگاه‌ها:
69
[quote='hoceyn']فوق العاده بود.
من عاشق راسلم. بزودی اثبات قضیه مشهور راسل رو آپ می کنم. قضیه ای که می گه: مجموعه ی همه ی مجموعه ها وجود ندارد.(اثبات رد وجود خدا)[/quote]
دوست گرامی چیزی که شما می فرمایید قضیه نیست بلکه یه راه حل برای حل یک تناقض در منطق است. که بیان می کند"مجموعه ای که شامل اعضایی باشد که عضو خودش نیست وجود ندارد"
مجموعه ی همه مجموعه ها وجود دارد به نیکی نیز وجود دارد. و البته این مسئله مطلقا نه ربطی به وجود خدا دارد نه عدم وجودش.
هنوز کتاب را نخوانده ام لیکن با شناختی که از راسل و نجف دریابندری دارم قطعا نبایستی خالی از لطف باشد.پس از مطالعه مجددا اظهار نظر خواهم کرد.
جایزه نوبل رو برای اتوبیوگرافی راسل دادن نه این اثر... ;)
نمی دونم این اقای mohamad _r خودش درس فلسفه خونده یا خیر(!)(!)
ازاینکه می توانم کتاب های مورد نیازم را مطالعه کنم بسیار خوشحالم باتشکر
نقل است که دو نفر در زبان انگلیسی به ساده نویسی معروفند یکی دیوید هیوم،دیگری راسل.
از کجا معلوم که اراء اقای کاپلستون بی طرفانه است؟

تاریخ فلسفه ی کاپلستون را خوانده ام
کاپلستون در کل این کتاب مدافع سرسخت عقاید خویش است.
مثلا به صورتی مغرضانه فقط کمتر از 10صفحه از دموکریتوس می نویسد و مثلا حدود 200 صفحه از افلاطون.
مدام سعی در تبرئه ی مسیحیت دارد.
برای نمونه در جایی به طور کاملا واضح به اپیکور بی احترامی می کند
...
نمی دونم این اقای mohamad _r خودش درس فلسفه خونده یا خیر آنچه که در دانشگاهای ایران تدریس می شود به قول سردار نقدی ترویج بی دینی است اینکه نوشته اند ؛در دانشگاه های ایران هم عمدتا تاریخ فلسفه باارزش فردریک کاپلستون تدریس میشود نیز سئوال من اینه که آیا ایشون کتاب رو با اصلش به زبان اصلی مقابله کرده اند یا خیر؟مزید اطلاع ایشان آقای فردریک کاپلستون(1907-1994) یک کشیش یسوعی بودند که این کتاب را در نه جلدبین سالهای( 1946-1974) به سفارش کلیسای کاتولیک نوشتند چنین کتابی هم معلومه چقدر بی طرفه. این رو هم بگم راسل خود را یک agnotic وatheist می نامید. اگرچه این دو فیلسوف یکبار در سال 1948 با هم مشاجراتی داشتند ولی راسل تا هنگام مرگش در سال1970 زندگی خود را صرف مبارزه با جنگ در ویتنام دفاع از سولژنیستن و دیگر معضلات دامنگیر اجتماع و ازادی نمود و وارد لفاضی با اقای کاپلستون نگردید.بر عکس اقای کاپلستون در هر فرصتی بر علیه ایشان سخن گفت .اینکه جرا راسل و پوپر موجب و زمینه ساز روی کار امدن هیتلر و استالین شده اندموضوعی است که که اقای mohamad _r باید بیشتر توضیح دهند.انچه که معلوم است پوپر پس از اشغال اتریش توسط المان نازی جلای وطن کرد .علت مخالفت این دو با ارای افلاطون را به نظر می اد که افلاطون ذر نظریه رویا پردازانه خود از مدینه فاضله چنین استنتاج می نماید که این جامعه بایستی توسط یک شاه فیلسوف ، یک ابر مرد درست از همان قماشی که نیتچه در چنین گفت زرتشت توصیف کرده و این ابر مرد در اسطوره قرن بیستم الفرد روزنبرگ در وجود هیتلر تجلی یافته است.چنین استنتاجی است که مرگ ازادی را رقم می زند و باعث ظهور دیکتاتور ها می گردد. از همین روست که باید با مارکس این پیغمبر جدید هم مخالفت کرد زیرا در نهایت بهشت اتوپیائی کمونیسم نیز جنایت کارانی مثل استالین راذر خوذ می پرورد. سخن اخر اینکه هیج دردی مثل بی طرفی نیست مگر ادمی سیب زمینی است که هیچ رگی نداشته باشد؟ ضمنا از کجا معلوم که اراء اقای کاپلستون بی طرفانه است؟
تاریخ فلسفه غرب
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک