علم راهی بسوی آفریدگار جهان
نویسنده:
محمدعلی کوشش
امتیاز دهید
.
سر سلسله تمام معتقدات دینی ایمان به خداست. حضرت علی (ع) می فرمایند: اول دین، آغاز دین، پایه دین و ریشه دین خداشناسی است. اما آیا ما تاکنون در رابطه با یک چنین چیز مهمی به اندازه کافی تفکر کرده ایم. توجه داشته باشید که توحید از اصول دین می باشد و در اصول دین تقلید جایز نیست و همچنین توجه داشته باشید که پیامبر(ص) فرمودند: یک ساعت تفکر از عبادت هفتاد سال بهتر و بالاتر است
راههای بسیاری وجود دارد که انسان را به خداشناسی هدایت می کند. کسی که بخواهد با برهان و دلیل به این هدف مقدس برسد می تواند به فرا خور حال خویش و به اندازه نیروی فکری خود از آن راههای گوناگون استفاده کرده و به وجود آفریدگار جهان پی ببرد. تنها چیزی که در این راه لازم است توجه، تفکر، جستجو نمودن و روحیه حقیقت یابیست.
با پیشرفت علوم، پایه های خداشناسی محکمتر می گردد و هر روز پرده ای تازه از اسرار آفرینش برداشته می شود. به قول یکی از دانشمندان (هرشل): هر قدر دائره علم وسیعتر می گردد استدلالات دندان شکن تر و قویتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی بدست می آید، در واقع علماء زمین شناسی و ریاضی دانها و دانشمندان فلکی و طبیعی دانها دست به دست هم می دهند و کاخ علم یعنی کاخ با عظمت خدا را محکم برپاساخته اند. بدیهی است که آشنایی با کاخ علم، به ما کمک خواهد کرد تا عظمت خداوند را بیشتر درک کرده و حق بندگیش را بیشتر ادا کنیم. یکی دیگر از راههای اثبات وجود آفریدگار معجزه است. اعجاز یکی از ساده ترین راههای اثبات وجود خداوند است. قرآن که معجزه جاوید آخرین پیامبر است، می تواند راهی ساده برای اثبات وجود آفریدگار باشد، در حقیقت هر آیه از قرآن که نشان بدهد هیچ بشری نمی توانسته در ۱۴۰۰ سال پیش چنین چیزی را بگوید، به نوعی وجود خداوند را ثابت کرده است. آخرین روش اثبات وجود خداوند که در این کتاب مورد بررسی قرار می گیرد، رفتارشناسی آخرین فرستاده خداوند، حضرت محمد(ص) می باشد. در حقیقت یکی از راههای تشخیص پیامبران راستین از مدعیان دروغین نبوت، بررسی رفتار آنها می باشد. با توجه به روشن بودن ابعاد مختلف زندگی آخرین پیامبر، به بررسی رفتار پیامبر رحمت می پردازیم که به نوعی اثبات نبوت ایشان و در نتیجه اثبات وجود آفریدگار می باشد.
http://www.khodavaelm.blogfa.com/
بیشتر
سر سلسله تمام معتقدات دینی ایمان به خداست. حضرت علی (ع) می فرمایند: اول دین، آغاز دین، پایه دین و ریشه دین خداشناسی است. اما آیا ما تاکنون در رابطه با یک چنین چیز مهمی به اندازه کافی تفکر کرده ایم. توجه داشته باشید که توحید از اصول دین می باشد و در اصول دین تقلید جایز نیست و همچنین توجه داشته باشید که پیامبر(ص) فرمودند: یک ساعت تفکر از عبادت هفتاد سال بهتر و بالاتر است
راههای بسیاری وجود دارد که انسان را به خداشناسی هدایت می کند. کسی که بخواهد با برهان و دلیل به این هدف مقدس برسد می تواند به فرا خور حال خویش و به اندازه نیروی فکری خود از آن راههای گوناگون استفاده کرده و به وجود آفریدگار جهان پی ببرد. تنها چیزی که در این راه لازم است توجه، تفکر، جستجو نمودن و روحیه حقیقت یابیست.
با پیشرفت علوم، پایه های خداشناسی محکمتر می گردد و هر روز پرده ای تازه از اسرار آفرینش برداشته می شود. به قول یکی از دانشمندان (هرشل): هر قدر دائره علم وسیعتر می گردد استدلالات دندان شکن تر و قویتری برای وجود خداوند ازلی و ابدی بدست می آید، در واقع علماء زمین شناسی و ریاضی دانها و دانشمندان فلکی و طبیعی دانها دست به دست هم می دهند و کاخ علم یعنی کاخ با عظمت خدا را محکم برپاساخته اند. بدیهی است که آشنایی با کاخ علم، به ما کمک خواهد کرد تا عظمت خداوند را بیشتر درک کرده و حق بندگیش را بیشتر ادا کنیم. یکی دیگر از راههای اثبات وجود آفریدگار معجزه است. اعجاز یکی از ساده ترین راههای اثبات وجود خداوند است. قرآن که معجزه جاوید آخرین پیامبر است، می تواند راهی ساده برای اثبات وجود آفریدگار باشد، در حقیقت هر آیه از قرآن که نشان بدهد هیچ بشری نمی توانسته در ۱۴۰۰ سال پیش چنین چیزی را بگوید، به نوعی وجود خداوند را ثابت کرده است. آخرین روش اثبات وجود خداوند که در این کتاب مورد بررسی قرار می گیرد، رفتارشناسی آخرین فرستاده خداوند، حضرت محمد(ص) می باشد. در حقیقت یکی از راههای تشخیص پیامبران راستین از مدعیان دروغین نبوت، بررسی رفتار آنها می باشد. با توجه به روشن بودن ابعاد مختلف زندگی آخرین پیامبر، به بررسی رفتار پیامبر رحمت می پردازیم که به نوعی اثبات نبوت ایشان و در نتیجه اثبات وجود آفریدگار می باشد.
http://www.khodavaelm.blogfa.com/
آپلود شده توسط:
mohammadali123
1389/09/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی علم راهی بسوی آفریدگار جهان
فرض کنیم می خواهیم امکان این موضوع را مورد بررسی قرار بدهیم. آیا امکان دارد وقتی نیست شدیم دوباره از نو آفریده شویم.
چون موضوع تا حدودی پیچیده می باشد اجزاه بدهید از یک زاویه دیگر به این موضوع نگاه کنیم.
فرض کنید شما سازنده یک روبات بسیار هوشمند هستید. یک سری قوانین را برای این روبات در مغز آن قرار می دهید. و می خواهید رفتارهای این روبات را مورد بررسی قرار بدهید:
اگر کار خوب a را انجام دادی 10+ امتیاز
اگر کار خوب b ر انجام دادی 20+ امتیاز
...
.
اگر کار بد k را انجام دادی 10- امتیاز
اگر کار بد y را انجام دادی 20- امتیاز
...
.
اما آیا شما می توانید از رفتار روباتتان آگاه شوید؟! این روبات چه دیده است و چه شنیده است و چه گفته است؟
اما این کار سختی نیست. زیرا هرانچه که این ربات با چشم الکترونیکی (دوربین فیلم برداری پیشرفته) خود دیده است در مغز این ربات ذخیره شده است. و این تصاویر همچون فیلمی در آنجا ذخیره شده است. همین طور در مورد شنیده ها و گفته هایش.
پس کلیه اطلاعات مورد نیاز در مغز این روبات ذخیره شده است. و شما به خوبی می توانید از رفتار روبات که خود ساخته اید آگاهی پیدا کنید. این اطلاعات شامل تمام چیزهایی است که این روبات دیده و شنیده و گفته است. در حقیقت شامل تمام خاطرات آن روبات می باشد. حال از شما می خواهم تمام این اطلاعات را به روش وایرلس، از حافظه روبات به یک حافظه جانبی دیگر منتقل کنید.(قبول دارید که این کار شدنی است)
حال از شما می خواهم دقیقا عین همان روبات را بسازید. یعنی جسم آن را دوباره بازسازی و شبیه سازی کنید. و این اطلاعات را بر روی حافظه روبات جدید دانلود کنید. ممکن است بگوئید نمی توان دقیقا همان جسم را بازسازی کرد. اما دقت داشته باشید که ساخت کپی مصنوعات بشری، موضوعی است که ما به وضوح در اطراف خود می بینیم. خودروهای مشابه که تنها فرق آنها پلاک آنها می باشد. گوشی های موبایل ساخت یک شرکت و مدل یکسان که کپ هم می باشند و غیره....
(دوستانی که با کامپیوتر و هوش مصنوعی آشنا هستند حتما تایید می کنند که کلیه مراحلی که گفته شد با علم امروز شدنی است)
حال از شما می پرسم: آیا کسی می تواند بین این دو روبات تفاوتی را ببیند و فرق بین آنها را تشخیص دهد؟ جسم کاملا مشابه و اطلاعات(خاطرات ، دیده ها و شنیده ها و گفته های) یکسان.
حال بیاید جسم خودمان را در نظر بگیریم. جهت شبیه سازی بدنمان نیاز به یک نقشه می باشد. نقشه بدن منحصر به فرد هر شخص در درون دی ان ای ذخیره شده است و هرآنچه که ما دیده و شنیده و گفته ایم (خاطراتمان) در مغز ما وجود دارد. حال تصور کنید اطلاعات مربوط به جسم و اطلاعات مربوط به رفتارهای ما در مکانی دیگر ذخیره شود و در جهان دیگر جهت بازسازی ما از آن استفاده شود. جسم مشابه همراه با خاطراتمان.
توجه داشته باشید در مغز امواج مغزی بوجود می آید و دانشمندان به دنبال این هستند که از طریق همین امواج که از مغز صادر می شود روبات و صندلی معلولین را کنترل کنند. و همچنین در نظر داشته باشید که اطلاعات قابل انتقال و ذخیره سازی می باشد.
http://khodavaelm.blogfa.com/cat-32.aspx
http://khodavaelm.blogfa.com/cat-3.aspx
http://www.ghorankalamegod.blogfa.com/cat-11.aspx
معاد جسمانی خواهد بود با تمام جزئیاتی که در قرآن آمده است.
ما انسان ها از ابتدا مانندِ سایر حیوانات از حواس و منطقِ خودمان استفاده میکردیم اما با ادامهء روندِ تصاعدیِ تکامل!! به درجهء مناسبی از رشد رسیدیم و EQ و IQ را تولید کرده و به بالاترین سطحِ موجود رسانده ایم.
تواناییِ درکِ احساسِ ما با مقایسهء سایرِ حیوانات (خصوصاً پستانداران و علی الخصوص نهنگ ها و سگ ها!!) از برتریِ قابلِ ملاحظه ای برخوردار ست!!
همین مثال را هم میتوان برایِ درکِ منطق به کار برد.
ما آنقدر رشد کرده ایم که متوجهِ نتیجهء کارهایمان باشیم.
درکِ گناه
ناشی از به وجود آمدنِ وجدان در ماست!!
ما شرف داریم و میتوانیم برایِ چیزهایِ مختلف ارزش قایل شویم.
ما میتوانیم علاقه و دوست داشتن را در بالاترین سطح در بینِ موجوداتِ زنده احساس کنیم.
باید خوشحال باشیم یا ناراحت؟
از اینکه سهمِ ما از چرخه!! انسان شدن بوده!!؟
این یعنی تناسخ
حالا ما به جایی رسیده ایم که از چیزهایِ پرارزشِ اطرافمان برایِ خود تـــوتـــم بسازسیم.
مادر ؛ خانواده ؛ فرزند ؛ عشق ؛ آب و زمین ، و...
خدا تنها وسیلهء محافظت ست.
از زیبایی ها
در مقابلِ نابودی و هرچیزی که نابودشان کند پلشت و زشت ست!!
محافظت در برابرِ زشتی ها
وظیفهء خدا ست.
هدفِ انسان از اختراعِ خدا برایِ اولین بار!! همین درکِ ضعف و احساسِ ترس از شکست و نیاز به یاری گرفتن از یک قدرتِ مافوق بوده.
خدا خلق شد!
و نبرد ها آغاز شد!!
انسان ها در مقابلِ یکدیگر جبهه گرفتند و مدام یکدیگر را کشتند و غارت کردند.
مدام یکدیگر را از حقوقِ انسانی محروم کردند و ...
خدا هم هیچ یاری رسان نبود.
و خدا ..
کشته شد.
خدا مُـــــرد.
انسان او را از پای درآورد تا بتواند آزادی را احساس کند. این دنیایِ منطق بود که داشت رویِ پشتهء اجسادِ انسان ها پرچمش را بر میافراشت!
و منطق خدا را کشت.
احساس در تکاپویِ آهن و فلز گم شد.
حالا این منطق بود که انسان ها را به جانِ یکدیگر میانداخت!! حالا خدایی نبود که استفاده از اتُـــــم را منع کند.
هزاران انسانِ بی گناه قتلِ عام شدند تا احساس جوانه بزند و خدا را فریاد بزند.
خدا باید دوباره متوّلد میشد!!
****
پایانِ بخشِ سوم
شما میگویی ماده چگونه تشخیص داده؟!! بعد میخواهی نتیجه بگیری ماده تشخیص نداده. بعد میخواهی بگویی عالم غیب (غیرماده) تشخیص داده که ماده چنین و چنان شود...
اما سؤال من از شما این است: شما از کجا تشخیص دادی که ((غیرماده)) تشخیص داده؟!!!! و جوابی که شما میدهی را میدانم. شما خواهی گفت از آنجا که ماده قادر به تشخیص دادن نیست! و باز من میپرسم: شما از کجا تشخیص دادی که ماده آلی و ماده زنده قادر به تشخیص نیازهای خود نیست؟! شما چه جواب میدهی!!؟!! شما میگویی ماده ماده است! ماده که تشخیص نمی دهد؛ غیرماده ( خدا از عالم غیب ) تشخیص میدهد!! و من میپرسم شما از کجا تشخیص دادی که غیرماده تشخیص میدهد؟ باز شما جواب میدهی چون ماده تشخیص نمیدهد! من میپرسم: چرا به نظر شما ماده تشخیص نمیدهد؟ شما جواب میدهی: چون ماده نمی تواند تشخیص دهد. میپرسم: چگونه میتوانی حرفت را ثابت کنی؟!!! میگویی: چون ماده نمی تواند تشخیص دهد!!! ماده درک ندارد. میپرسم: چرا؟ میگویی: چون ماده است!!
دوست عزیز!! آخر این هم شد حرف! این هم شد استدلال!!!!! این دور باطل و مدار بسته ناشی از یک پیش فرض ذهنی غلط ست. کدام پیش فرض؟ اینکه ماده نمیتواند درک کند!!!! چرا؟!! چون شما از ماده درک کافی نداری باید آنرا محتاج غیرماده بدانی!!!
ابتدا باید به چراییِ خلقتِ خدا اشاره کنم!!
چرا خدا باید باشد؟
چرخهء بازیافت،جهان را در مسیرِ رشد قرار میدهد و ابرهایِ متراکمِ مادّه!! حاصل از انبساطِ بزرگ (شاید Big Bang) به اطرافِ هستی پراکنده میشوند.
چرا هستی باید وجود داشته باشد؟
نمیدانم!
بگزریم ... آن ابرها با گزشتِ زمان!!
آه زمان
اصلاً میدانید زمان چیست؟
زمان یعنی حرکت
هرکجا حرکت باشد زمان هم به وجود میاید و میزانِ سرعتِ گزرِ زمان به شتابِ حرکت بستگی دارد.
ابرها ستاره ها شدند و کهکشان ها به وجود آمدند و سیّارات شکل گرفتند و در یک مکانِ مناسب تمامِ ملزوماتِ خلقت فراهم آمد و زندگانی پدید آمد.
زندگی چیست؟
نمیدانم!
تکاملِ موجوداتِ زنده ادامه یافت و ... انسان پدید آمد.
این یعنی خدا هست!!
آه دلم آرام گرفت. :-)
اما چرا خدا؟
چون این نظمِ دقیق و پیشامدهایِ مختلفِ تصادفی یک ترسِ ناراحت کننده به دلِ انسان میاندازد. ترس از نابودی در چنگالِ چرخه!!
خدا اما یک هدف
یک قبله برایِ آرامش یافتن ست.
...
خدایِ اسلام و مسیح و یهود و هندو و بودا و کنفسیوس و شمن و تائو و ... وجودِ خارجی ندارد!!
اما قبله
قبله ای که دلمان را آرام کند.
چیزی ست که باید داشته باشیم.
***
پایانِ بخشِ دوم
برای انجام پذیرفتن عمل مکانیکی بلع ابتدا لازم است تمام راههای حلق بکلی کنترل و بسته شده و غذا تنها براهی که منتهی به معده می شود هدایت گردد. هنگام عبور غذا از حلق باید مجاری تنفس و مجاری بینی و مجاری گوش مسدود شود. مامورین نگهبان این مجاری بقدری حساس و وظیفه شناسند که در شبانه روز آنی از انجام وظیفه خطیر خود غفلت نمی کنند و به مجرد اینکه غذا وارد آستانه حلق می شود همه با هم مانند سربازانی که تحت فرماندهی واحدی باشند با هماهنگی و نظم دقیقی شروع به کار می کنند.
اولین نکته مربوط به زمانی است که غذا هنوز در دهان است. در این حالت مشاهده می کنید که زبان به کام (سقف حفره دهان) می چسبد و غذا را به سوی حلق می راند. در این وضعیت حنجره پائین است و اپی گلوت بالا و در نتیجه راه تنفسی باز است. نکته بسیار جالب دیگر، دریچه ابتدای مری است که در این وضعیت بسته است و در شکل با دو فلش در طرفین مری نشان داده شده است. در مرحله دوم، زمانی که غذا به حلق می رسد، دریچه ابتدای مری باز می شود و راه تنفسی با بالا آمدن حنجره و پائین رفتن اپی گلوت بسته می شود. توجه کنید که اپی گلوت در ابتدای حنجره قرار دارد؛ نه ابتدای نای و در واقع بهتر است بگوئیم اپی گلوت مانع از ورود غذا به حنجره می شود. البته طبیعی است که اگر غذا وارد حنجره نشود، وارد نای هم نخواهد شد! در مرحله سوم، غذا از دریچه مری عبور کرده است و این دریچه مجددا بسته شده است. حنجره به پائین برگشته و با بالا رفتن اپی گلوت راه تنفسی باز شده است
پس از جویده شدن غذا، زبان بالا میرود و به کام میچسبد. پس از آنکه گیرندههای مکانیکی گلو تحریک شدندزبان کوچک نیز بالا میرود و راه بینی را میبندد. اپی گلوت نیز راه نای را بسته و به این ترتیب غذا وارد مری میشود و توسط حرکات دودی ماهیچه های حلقوی مری به دهانهٔ معده میرسد. این بخش که کاردیا نام دارد در حالت عادی منقبض بوده و مانع بازگشت غذا از درون معده به مری میشود. وقتی امواج دودی به کاردیا میرسند باعث باز شدن آن و ورود غذا به درون معده میشوند. آنگاه معده توسط آنزیم ها و حرکات خود غذا را به مادهای خمیری به نام کیموس تبدیل میکنند.
------------------------------------------------------------------------------
دوستان عزیز در کامنت: در کره زمین انسان روئیده است
108 عنصر را به 118 عنصر، تصحیح می کنم.
گروه اول:
البته برای کسانی که خداوند را در جهل خود می بینند این موضوع صدق نمی کند. وقتی کسی وجود خداوند را در ندانسته های خود می بیند هر چه علمش بیشتر می شود خداوند را کمتر می بیند و شاید هم علمش به جایی برسد که دیگر خدا را نبیند.
این افراد وقتی به قوانین حاکم بر طبیعت آگاه می شوند خداوند را دیگر نمی بینند. تا دیروز که به فرآیند بارش باران آگاهی نداشته است باران را کار خدای باران می داند و اکنون که از مکانیسم آن آگاهی یافته، دیگر خدا را نمی بیند. تا دیروز که از نیروی جاذبه و گریز از مرکز چیزی نمی دانسته ، علت چرخش زمین به دور خورشید را خدا می داند و امروز که به این قوانین آگاه شده است دیگر خدا را نمی بیند!!!!
این گروه غافل از این هستند که خداباوران حتی معجزه را بر اساس قوانینی می دانند که ناشناخته هستند نه اینکه قوانین طبیعی کنار زده می شوند.
گروه دوم:
اما نقطه مقابل این اشخاص کسانی هستند که خداوند را در دانسته های خود می بینند بدیهی است هر چه علم این افراد بیشتر می شود خداوند را بیشتر خواهند دید.
روزگاری بشر با دنیای میکروسکوپی آشنا نبود لذا از اجرائ درون سلول خبری نداشت. امروزه ما از اجزائ درون سلول و پیچیدگی های آن آگاهی داریم و لذا گروه دوم، خدا را بیشتر می بینند و .... امروزه ما می دانیم که در خون جزئی به نام پلاکت وجود دارد که وظیفه آن انعقاد خون است تا با یک زخم کوچک تمام خون از بدنمان خارج نشود... جزئی به نام گلبول سفید وجود دارد که همچون ارتش دفاعی بدن می باشد.... هموگلوبین که اکسیژن را به سلول های بدن می رساند.....در درون هسته سلول دی ان ای وجود دارد که حاوی اطلاعات وسیعی از بدن منحصر بفرد ما می باشد این اطلاعات اگر قرار باشد نوشته شود نیاز به 900 کتاب 500 صفحه ای می باشد (این حجم از اطلاعات در درون هسته سلول وجود دارد!!!!!)...و ما می دانیم که جو زمین مانع رسیدن امواج مضر ماورائ بنفش و شهاب سنگ ها می شود و ....
از این گروه دوم می توان: پرفسور فرانسیس کولینز را مثال زد. ایشان کاشف رمزهای دی ان ای می باشد و مدیر انجمن تحقیقات ژنتیک و سرپرست 2400 دانشمند در پروژه ژنوم انسان از سال 1993 می باشد و خداباور تکامل گراست.
"""من دنبال دانلود كتاب آفريدگار جهان بودم ولي از اين كتاب و نظريات پيرامون آن سر در آوردم""
کتاب: آفریدگار جهان، از منابع همین کتاب، علم راهی بسوی آفریدگار می باشد. و این کتاب قسمتی از مطالب آن کتاب را هم شامل می شود.
اما شما فرمودید:
کدام بیخدایان اینقدر بیسواد هستند که میگویند خاک و آب بعد از زمانی به آدم تبدیل شده اند!!؟؟!! آنها را معرفی کنید تا کمی کتاب زیست شناسی راهنمایی و دبیرستان به آنها معرفی کنیم و لا اقل دست از عناصر اربعه بردارند و کمی بیوشیمی بخوانند."""
آری: در کره زمین با گذر زمان، انسان روئیده است آیا شما این را قبول ندارید؟!!!
کره زمین از چه تشکیل شده است: حدود 70 درصد آب و 30 درصد خشکی است که این خشکی را خاک می گویند. زمانی را در نظر بگیرید که هیچگونه حیاتی بر روی کره زمین وجود نداشته است ولی اکنون در کره زمین انسان وجود دارد لذا انسان از همین عناصر موجود در کره زمین: آب و خاک (108 عنصر که در خشکی و خاک وجود دارند) بوجود آمده است.
لذا بی خدایان معتقدند: انسان هوشمند از مواد و عناصر موجود در کره زمین (آب و خاک- یا گل ) با گذر زمان میلیاردی بوجود آمده است. یعنی:
مواد موجود در کره زمین + زمان= انسان هوشمند
خاک(108 عنصر)+آب+ زمان= انسان هوشمند
گل+ زمان= انسان هوشمند
دوست عزیز لطفا برای سایر دوستان کتابناکی توضیح بدهید :
1- چرا کلیه بوجود آمده است؟!
لطفا نگوئید هزازان موجود بوجود آمده اند و آنهایی که کلیه نداشته اند نابود شده اند و تنها آنهایی که کلیه داشته اند به حیات خود ادامه داده اند.
سوال بنده این است که ماده (کلیه عناصر موجود در کره زمین) چگونه تشخیص داده اند که خون جانداران می بایست تصفیه شود و بعد آمده است کلیه را در جهت رفع این نیاز بوجود آورده است؟!!
2- چرا در خون جزئی به نام پلاکت برای انعقاد خون وجود دارد؟
3- چرا گوش بوجود آمده است؟ مواد موجود در کره زمین چگونه نیاز شنوایی را تشخیص داده اند و بعد در جهت رفع این نیاز این عضو را ساخته اند؟!
""""فيزيك، علم ماده است.هر جا ماده باشد فيزيك هم هست"""
البته که حرف شما درست است و شاید چون در لحظه صفر ماده ای وجود نداشته است گفته می شود که:
///بر طبق این نظریه، جهان فعلی ما از ذره بسیار کوچک تر از کوچکترین ذرات بنیادی بوجود آمد. البته """علم فیزیک در آن لحظه وجود نداشت"""، و به این حالت تکینگی گویند.///
سوال بنده از شما این است: آیا در لحظه صفر قوانین فیزیک معتبر هستند؟
اگر قبول دارید که دانشمندان معتقدند در این لحظه قوانینم فیزیک معتبر نیستند لذا شما نمی توانید در این لحظه با استفاده از قانون اول ترمودینامیک (قانون بقای جرم) بگوئید: ماده نه از بین می رود و نه بوجود می آید
زیرا این قانون در این لحظه دیگر معتبر نیست و شاید ماده در این لحظه بوجود آمده باشد.
اما شما فرض کنید ماده از ازل بوده است. و بگوئید چه نتیجه ای را می خواهید از آن بگیرید؟
گوهری که هرکس از او به گونه ای یاد میکند.
عشق یا تنفر هرکدام میتواند وجهی از وجوهِ خدا باشد در مخیّلهء ما انسان ها.
خدا یک حقیقتِ وصف ناپذیر یا یک اعترافِ حقیقی ست.
خدا هست.
خدا وجود دارد و من آن را تازه یافته ام.
اما خدا چیست؟ و من چگونه یافتمش و چگونه میتوانم آن را نشانتان بدهم؟!!
الآن نمیخواهم خدا را اثبات کنم.
فقط باید تا حدودی سؤالِ ابتدایی را توضیح بدهم. اینکه خدا چیست؟
***
خدا چیه؟
ما آدم ها وجود داریم.هستی هم که خودش از نامش پیداست. (من پیرووِ اصالتِ انسان نیستم!)
اما نیستی چیست؟ آیا نیستی هم هست؟ پس چگونه ست که اگر هست اما نیست؟!!
چگونه میتوان نیست شد در حالی که نیستی خودش هست؟!!
نیستی عینِ نابودی نیست.ما با مرگ نابود نمیشویم.تنها به طبیعتِ مادّی باز میگردیم. (من طبیعت گرا نیستم!)
پس نیستی خودش یک چرخه در هستی ست!!
چرخهء بازیافت. (من تناسخ را نمیپذیرم!)
اما بازیافتِ چه چیز؟ بازیافتِ ماهیّتِ مادّه!!
انبساط و انقباض. ماده را به ماهیّتِ اصلیِ خودش باز می گرداند. و این چرخه همواره ادامه دارد.
هر قانونی یک استثنا دارد!! آیا این هم یک استثنا دارد؟!!
نه
چون آن جملهء اول خودش یک قانون ست.
ماهیّت قابلِ تغییر ست اما ما را قدرتِ فرار از آن نیست!!
حالا چرا خدا؟
...
چراییِ خدا .. توضیحش یه کم طولانی ست.آن را در مطلبی جداگانه بررسی میکنم.
اما ما در تکاملی به سر میبریم که قسمتِ کوتاهی از چرخهء بازیافت ست.
چه اتفاقی میتواند برایِ ما بیافتد؟ قابلِ پیش بینیِ نیست اما قابلِ پیشگویی ست! (البته پیشگویی خرافات نیست اما من یک پیشگوییِ دیگر را میگویم! پیشگوییِ حقیقت داشتنِ چرخه!)
DHRAMA همان چرخه ست.
ما فکر میکردیم که باید کارمایی هم وجود داشته باشد اما نه!
تنها دارما واقعیت دارد .. اما نه آنگونه که ما تناسخ میپنداریمش!! چرخهء بازیافت آدم ها را بازیابی نمیکند بلکه هستی را بازیافت میکند.
آدم ها میتوانند دوباره خلق بشوند.
اما ما به نیستی خواهیم پیوست.
هیچ چیزِ جاودانه ای غیر از هستی وجود ندارد!!!
***
پایانِ بخشِ اول - بخشِ دوم را به زودی همینجا مینویسم.
**
چند مدت پیش در مباحثِ مختلفی شرکت کردم.(البته من همین یکدونه پروفایل را دارم!)
بعضی جاها،کتابناکی ها بهم ایراد گرفتن که این آواتار چیه؟ که گزاشتی واسه خودت؟ (همان دست و چشمِ کذایی)
بعضی جاها فحش هم نوش جون کردم.
بعضیا انگار با همهء نظرایی که میدادم مخالف بودن!!
برخی هم انگار ...
اما من داشتم خودم رو مطالعه میکردم.آره!! تعجب نکنید داشتم رویِ وجودِ خودم مطالعه میکردم!
من داشتم تکامل پیدا میکردم و خودم بی خبر بودم.
اولین بار که اومدم کتابناک،خواستم از خودم یه مرضی یا یه آزاری بریزم!!! اومدم اسمم رو گزاشتم سادیست. :))
ساد (صاد) یکی از متفکرانِ دورهء لیبرالیسم در فرانسه بوده که به لذّتِ جنسیِ همراه با آزارِ دیگران!! علاقه داشته.
شاید من هم همینطور بودم. نمیدونم!!
بعداً عوض شدم و یه موجودِ غمگین
حالا ساد معنیِ مغموم میداد!! مغموم از به دوش کشیدنِ هر ایسمی!! (دیگه دوست نداشتم دنباله رویِ عقایدِ دیگران باشم .. میخواستم عقیدهء خودم رو ابراز کنم)
اما اونجا آخرِ کار نبود!!
من ادامه دادم و دوستانِ زیادی پیدا کردم!! دوستانِ کتابناکی!! (اما معنیِ کلمهء دوست چیزِ دیگری ست)
اما به مصداقِ آیهء شریفهء : هرکسی از ظنِّ خود شد یارِ من!! پس از مدتی همهء اون دوستانِ کتابناکی رو از دست دادم!!
و دیگه نخواستم دوستی داشته باشم!
چون نمیخواستم هیچ دوستی رو از دست بدم!
...
اینجا هم پایانِ کار نبود و من ...
عاشق شدم! .. یه جورایی اتفاقی بود!! اصلاً نفهمیدم که از کجا خوردم؟!!! (منظورم تیرِ عشقه!)
و ترسیدم
چون خدایی نداشتم
ترسیدم که کــی آیا باید از عشقم محافظت کنه؟!!
ترسیدم از مرگ و امید بستم به جاودانه شدن!!
اما نوری از امید بر من تابید و من به خودم گفتم چرا باید ناامید بشم؟
...
مدتی ست که دارم در خودم میگردم!! چراغ به دست .. به دنبالِ انسانیّت!!
اصلاً بگزارید این داستان رو برایتان بازگو کنم .. میگویند که :
روزی الِــکسَـــنــدر ماثدونـیَـن داشت از ترکیه میگزشت!! (شاید در مسیرِ لشکر کشی به ایران بود!!)
در راه به آبادیِ سینوپئوس رسید و به دیدارِ دیوژن رفت .. همان استادی که سال ها پیش نامی از او را شنیده بود!
الکسندر به استاد رسید و گفت : کاری هست که بتوانم برایتان انجام دهم؟ تنها کافی ست تا اراده کنید!
دیوژن رخ برگرداند و گفت : آری ، برو کنار و آفتابِ مرا نگیر از من!!!
الکسندر به فکر فرو رفت و به نزدیکانش گفت : به راستی که اگر الکسندر نمیشدم دوست داشتم دیوژن باشم!!! (من هم یک روز همین را به خودم میگفتم!! اما حالا میخواهم خودم باشم)
دیوژن دستش را بلند کرد و با انگشت به پاره ای استخوان اشاره کرد و گفت : این استخوان را ببین!! میخواهم در این استخوان ها به دنبالِ پدرت بگردم اما نمیتوانم استخوان هایِ او را از آنِ برده ای تمییز دهم!!
نکته در همین ست.همهء ما روزی میمیریم و تنها خاطره ای از ما باقی میماند!!!
اما خاطره
آن خاطره شاید ...
خـــــــــــدا باشد.
حالا به جملاتی از توضیحات کتاب مذکور توجه کنید:
اصغر پرسید: خدا کیست؟
اکبر گفت: خدا خالق همه چیز است. و رئیس کل عالم است و احکامی هم برای انسان دارد.
اصغر پرسید: از کجا میشود اثبات کرد که اولاً جهان هستی خالق و رئیس دارد؛ دوماً این احکام کار او باشد کار بشر نباشد؟!
اکبر گفت: با پیشرفت علوم میتوان فهمید!!
اصغر گفت: آیا با پیشرفت علوم ( فیزیک، شیمی، زیست، نجوم و ..) ثابت شده که جهان رئیس دارد و رئیسش برای انسان حکم دارد؟
اکبر گفت: بله. با پیشرفت علوم پایه های خداشناسی محکم تر شده!
اصغر گفت: پایه های خداشناسی چه هستند؟!
اکبر گفت: پایه های خداشناسی عبارتند از توحید و معاد و نبوت و عدل و امامت.
اصغر گفت: اولاً هرکس خدا را قبول دارد الزاماً شیعه نیست. ثانیا این پایه ها که برشمردی چه ربطی به علوم طبیعی و تجربی دارد؟!!
اکبر گفت: ربط دارد. امروزه بسیاری از دانشمندان بر این باورند که معاد و داوری و بهشت و جهنم از نظر علم فیزیک و زیست و شیمی و ریاضی و نجوم اموری علمی و حتمی هستند...
اصغر گفت: آخر معاد و بهشت و جهنم امور اعتقادی هستند.. اعتقادات تو به روز داوری و نامه اعمال چه ارتباطی به پیشرفت علوم تجربی و طبیعی دارد؟!
اکبر گفت: امروزه با فرمول نسبیت انیشتین ثابت شده که وقوع روز داوری و دریافت نامه اعمال امکان پذیر است.
اصغر در ادامه آنقدر خندید که از خنده ترکید و مرد !!! ...