کسی پشت سرم آب نریخت
نویسنده:
نیلوفر لاری
امتیاز دهید
رمان عاشقانه
بخشی از کتاب:
به هر حال سلما و خانواده اش یک هفته بعد از آنجا اسباب کشی کردند و برای همیشه از ما خدا حافظی کردند و رفتند و من هم هر بار پشت دار قالی می نشستم به یاد او قطره اشکی از گوشه ی چشمم فرو می ریخت...
بیشتر
بخشی از کتاب:
به هر حال سلما و خانواده اش یک هفته بعد از آنجا اسباب کشی کردند و برای همیشه از ما خدا حافظی کردند و رفتند و من هم هر بار پشت دار قالی می نشستم به یاد او قطره اشکی از گوشه ی چشمم فرو می ریخت...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کسی پشت سرم آب نریخت
بخونيمش متوجه مييشيم(!)(!)(!)(!)(!)(!)
:!
به نظرم که خیلی باید خوب باشه.http://ketabnak.com/smilie/sinlove.gif
خیلی هم اعصاب خرد کنه تا تموم بشه پیر میشه آدم داقعا از بس که حرص می خوره از دست همه ی شخصیتا!!!!!!!!!!
از هنر نویسنده است که جوری نوشته که عصبی بشی یعنی نوشته تاثیر گذار!!!!!!!