گات ها: کهن ترین بخش اوستا
نویسنده:
زرتشت
مترجم:
ابراهیم پورداوود
امتیاز دهید
ابراهیم پورداوود کتاب گاتها، گزارش پروفسور بارتولومۀ آلمانی را ترجمه و در 1305 خورشیدی برابر با 1926 میلادی در بمبئی به چاپ رساند که آن، اولین گزارش گاتهاست. مطالعات عمیق پورداوود در زمینه ادبیات مزد یسنا موجب شد او ترجمه بارتولومه را به کناری گذاشته و خود گاتها را ترجمه کند؛ بدین ترتیب گزارش دوم گاتهای او در 1331 خورشیدی برابر 1952 میلادی منتشر شد. اکنون این دو کتاب که مکمل یکدیگرند کنار هم قرار داده شده و در یک مجلد انتشار یافته است؛ و اغراق نیست اگر گفته شود این اثر برای اولین بار متن کامل و جامع کتاب گاتها را در ایران ارائه میکند.
۷ سرودهای است که از دیرباز از سخنان زرتشت اسپنتمان دانسته میشده است و بنیاد باور زرتشتی است.گاتها از نگاه صرف و نحو و زبان و بیان، شکل ارائهٔ مطالب، فکر واندیشه، سبک شعر و ویژگیهای دیگر با دیگر بخشهای اوستا تفاوت دارد، ازین روی همهٔ اوستاشناسان و دانشمندان آن را از خود زردشت میدانند، گاتها منظوم و موزون به گونهٔ اشعار دینی ایران باستان اند که به شدت موجز و فشردهاند و از نظر ساختار دستور زبان استثناء هستند. شاید نخست بلندتر و به نثر بوده اما برای در امان بودن از گزند فراموشی و یا دستبرد روزگاز آنها را به نظم در آوردهاند تا بهتر به خاطر سپرده شود. زبان شناسان وزن این اشعار را یافته و قواعد نظم را در آنها تعیین کردهاند. ۱۷سرودهٔ گاتها ۲۳۸ بند، حدود ۸۹۶ بیت یا ۵۵۶۰ واژه در کل است که بعدها در میان ۷۲ هات (فصل) یسنا جای داده شدهاند.این ۱۷ سروده با شمارهٔ فصل آنها در یسنا شناخته میشوند. به هر یک از فصلهای یسنا و گاتها هات گفته میشود.
بیشتر
۷ سرودهای است که از دیرباز از سخنان زرتشت اسپنتمان دانسته میشده است و بنیاد باور زرتشتی است.گاتها از نگاه صرف و نحو و زبان و بیان، شکل ارائهٔ مطالب، فکر واندیشه، سبک شعر و ویژگیهای دیگر با دیگر بخشهای اوستا تفاوت دارد، ازین روی همهٔ اوستاشناسان و دانشمندان آن را از خود زردشت میدانند، گاتها منظوم و موزون به گونهٔ اشعار دینی ایران باستان اند که به شدت موجز و فشردهاند و از نظر ساختار دستور زبان استثناء هستند. شاید نخست بلندتر و به نثر بوده اما برای در امان بودن از گزند فراموشی و یا دستبرد روزگاز آنها را به نظم در آوردهاند تا بهتر به خاطر سپرده شود. زبان شناسان وزن این اشعار را یافته و قواعد نظم را در آنها تعیین کردهاند. ۱۷سرودهٔ گاتها ۲۳۸ بند، حدود ۸۹۶ بیت یا ۵۵۶۰ واژه در کل است که بعدها در میان ۷۲ هات (فصل) یسنا جای داده شدهاند.این ۱۷ سروده با شمارهٔ فصل آنها در یسنا شناخته میشوند. به هر یک از فصلهای یسنا و گاتها هات گفته میشود.
آپلود شده توسط:
hamid
1387/09/12
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گات ها: کهن ترین بخش اوستا
کیست آفریننده بامداد نیمروز که مردم را برای بجای آوردن نماز همی خواند .
باز در یسناها ۲۹:
((بشما روان جهان داد خواهی کرد
برای چه مرا آفریدید ؟ که مرا ساخت ؟ فرا گرفت مرا خشم ، چپاول و ستیزه و پریشانی و آشفتگی و سختی ، نیست برای من نگهبانی جز از شما
پس به من بنمایانید نیکان و کوشش کنندگان را .
در بند یازدهم از اندرز خسرو کواتان قریب بهمین مضمون سوالاتی شده که پاسخ آنرا نیز داده بدین مضمون : بیامدهام و چرا ایدر هستم پس من باز بکجا باید شون و چه از من خواهند .
۱۲ : من این دانم که از نزد هرمزد خدای بیامدهام برای بستوه آوردن دروغ ایدر هستم و باز پیش هرمزد خدای بایدم شدن . از من اشوئی ((تقدیس)) و عمل دانایان و تعالیم خردمندانه و خوئی پیراسته خواهند .
حکیم عمر خیام در قرن پنجم همین پرسش را تکرار کرده :
کس می نزند دمی در این عالم راست
کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست؟
اسرار این جهان مجهول وراز بزرگ زندگی و پرسشی که در اوسطی شده ((برای چه آفریده شدهایم ؟ )) ((ما را کی ساخته ؟)) ((یکجا خواهیم رفت ؟ )) و بسا و چون و چراهای دیگر پیوسته مورد پرسش و ابهام و در عین حال کنجکاوی متفکرین و حکمای باستانی بوده و نخستین بار با این سوال در همان کتاب اوسطی که در عدادنخستین اثر ادبی دنیای کهن است بر میخوریم . پس از اسلام باز حکما و فلاسفه ایران و اروپا نیز در کشف این راز ، پرسان و در تکاپو بودهاند . دامنه این پرسش بسیار وسیع و از هنگامی که تاریخ بیاد دارد توسط اندیشمندان و فلاسفه و پویندگان راه حق و وادی حقیقت بمیان آمده است ولی دست علم تا کنون بدامان آن نرسیده و پژوهش زیستشناسان و طبیعیدانان راز این چیستان را نگشوده است .
دریسنا : ۴۴- ۳ چنین گفته شده است :
((از تو میپرسم أی اهور مزدا براستی مرا از آن آگاه فرما ،کیست آن کسی که در روز نخست از آفرینش خویش پدر راستی گردید ؟
کیست آن کسی که ماه از او گهی پر است و گهی تهی ؟
أی مزدا این وبسا چیزهای دیگر را میخواهم بدانم
از تو میپرسم أی اهورا براستی مرا از آن آگاه فرما :
کیست نگهدار این زمین در پایین ، و سپهر (در بالا ) که به سوی نشیب فرود نمیآید ؟
کیست آن آفریننده آب و گیاه ؟ کیست که بباد و ابر تندروی آموخت ؟ کیست أی مزدا آفریننده منش پاک
از تو میپرسم أی اهورا براستی مرا از آن آگاه فرما کیست آفریننده خواب خوشی بخش ، و بیداری
حکما تمام موجودات و آنچه غیر حق است عالم کبیر گویند و انسان را عالم صغیر . آنچه در عالم کبیر است نمونهأی از آن در انسان موجود میباشد . بعضی گفتهاند که انسان کامل خود عالم کبیر است و باقی نسبت به وی عالم صغیر ، زیرا علت غائی موجودات اوست و در حدیث قدسی ((لولاک لما خلقت الی فلاک ))خطاب به حضرت محمد ص که اگر تو نبودی آسمان و زمین را خلق نمیکردند ، اشاره بهمین مطلب است .
صاحب گلشن راز نیز فرموده :
عدم آئینه ، عالم عکس و انسان
چو چشم عکس در وی شخص پنهان
تو چشم عکس و او نور دو دیده است
بدیده دیده را دیده که دیده است
جهان انسان شد و انسان جهانی
از این پاکیزهتر نبود بیانی
دکتر الگود انگلیسی Elgood گوید : که ترجمه یک جمله بندهش که در بالا نیز آورده شده ، به یونانی چنین است ((نخاع بدن مانند فلز مایع در زمین است )) . نخاع گرم و مرطوب است . در صورت ظاهر این عبارت طابقالنعل بالنعل جملهأی بیش نیست ولی لغت مرطوب ظاهرا ترجمه لغت اصلی یونانی ((هوگرون)) است که به معنی مایع میباشد . دکتر الگود استدلال میکند که لغت اوسطایی و پهلوی برای فلز را میتوان بآسانی با لغت داغ اشتباه نمود و ظاهرا چون یونانیها این فکر را از ایرانیها اقتباس نمودند منتها در فهم جمله در ضمن ترجمه یونانی برای آنها سهو روی داده ولی مستنسخین بد خواستند آنرا درست کنند به این ترتیب در ساختمان جمله اشتباهی رخ داد . دوران این فکر مانند بسی افکار دیگران در ایران پس از اسلام نیز باز مانده و از اینگونه است :
اتزعم انک جرم صغیر
و فیک انطوی العالم الاکبر
(حضرت امیر ع )
تو خود را چیز کوچک مینپندار
جهانی باشد انور تو پدیدار
خدای را در دو جهان است فعلی و عقلی
یکی بمایه قلیل و دگر بمایه کثیر
جهان فعلی دنیا ، جهان عقلی شاه
یکی جهان صغیر و دگر جهان کبیر
(عنصری)
پس بصورت عالم اصغر تویی
پس بمعنی عالم اکبر تویی
(مولوی)
درکتاب سیر تمدن و تربیت در ایران باستان تألیف آقای دکتر اسدالله بیژن از قول گوتسه Gotze دانشمند آلمانی نین نقل شده که بنا به تحقیقات این دانشمند ((ایرانیها در پدید آوردن نگرش هومرال Humeral Theory شریک بوده ولی نگرش مهم دیگری که نگرش هومرال فرع آنست و ایران در پیدایش آن دخیل بوده ، همانا نگرش اساسی جهان کهین یا به اصطلاح اهل حکمت عالم اصغر است . شرح این نگرش در بندهش داده شده و بعدها مانی (۲۱۵ تا ۲۷۵ م ) نیز آنرا بموضوع دیگری بیان نموده و بر حسب این نگرش ، آدمی جهان کوچکی است ولی هستیش نمایاننده جهان مهین و یا عالم اکبر است . در دوره اسلام نیز تسلسل همین فکر در افکار حکمای ایرانی منعکس است .
بعد مؤلف کتاب سیر تمدن در حاشیه توضیح میدهد : (( در کتاب بندهش فصلی است پیرامون اینکه جسم آدمی انعکاس عالم است . در آنجا هر قسمتی از تن آدمی به قسمتی از زمین تشبیه شده :
پشت آدمی آسمان را ماند ، بافتهها خاک را ماند ، استخوانها بسان کوههاست ، رنگها مانند رودخانههاست ، خون در تن آدمی آب دریاها را ماند، جگر بسان نبات است و در جایهای بدن که مو بطور وفور روئیده مانند جنگل است ، نخاع آدمی مانند فلز مایع در زمین است .
در میان نوشتههای هیپوگراتس کتابی بنام ((پریهبدمدن)) Peri Hebdomadon میباشد و این کتاب باندازهأی شبیه محتویات کتاب بندهش ایرانی است که نمیتوان باور نمود ایرانیها در یک گوشه دنیا عقیده مستقلی بدنیا داده ، و یونانیها نیز همان عقیده را مستقلانه در جای دیگر پرورانیده باشند .
ناگزیر یکی از این دو ، باید از دیگری اقتباس شده باشد . از مسطورات هیچ یک از این دو کتاب مزبور قدمت آنرا نمیتوان معلوم داشت ، ولی افلاطون با نسخه یونانی آشنا بوده و بندهش نیز از نو گردآورده پس از اسلام است . با وجود این مدارک ، زبانشناسی نشان میدهد که بندهش از مطالب اوسطایی است منتها بمرور زمان تصرفاتی در آن صورت گرفته است .
وقتیکه بشر بکمک راستی به دروغ چیره میگردد ، وقتی که پرده از روی زشتی و جهان نادرستی که مدتی بر خداوندان دروغ و فرومایگان فرمانی داشته ، برداشته میشود آنوقت أی خدای من ، موسم بهار ستایش بتو میرسد و پیغامت اثمار شیرین و لذیذ خود را ببار خواهد آورد .))
در فلسفه زرتشت خوشبختی و بدبختی و گناهکاری و بیگناهی ، بدست خود شخص است او میتواند زندگی را به خوشی و خیر بگذراند یا به اندوه و شر ، و کردار شخص است که او را بسوی بهشت یا دوزخ راهنمائی مینماید . در یسنا آمده ((أی اهورا مزدا بواسطه اندیشه نیک و بواسطه بهترین درستی و بواسطه اعمال و گفتار نیک سرانجام بنزد تو توانم رسید .)) و ((بشود که ما از زمره کسانی باشیم که جهان را بسوی ترقی و کمال میکشاند .)) سه پایه اساسی فلسفه زرتشت ((گفتار ، کردار ، پندار نیک )) قرنها بعد در گفتههای بودا باین طرز منعکس شد ((در اعمالت با انضبات باش یا در سخنت با انضبات باش در فکرت با انضبات باش در همه چیز با انضبات باش )) . فلسفه سانکهیه هند مانند فلسفه زرتشت به دو قوه معنوی و مادی خیر و شر ((پروشه و پرکریتی )) اشاره مینماید . اثر فلسفه و کیش زرتشت در فلسفه و آئین یهود و مسیحت نیز تا حد زیادی مشهود است که ذکر آنها در این مقاله به درازا میکشد و بمقاله دیگر موکول میگردد و همچنین از انعکاس تعلیمات عالیه و حکمت زرتشت در افکار حکمای یونان از قبیل هراکلیتوس دماکریتوس (۴۶۰ ق.م) پتیکوراس (فیثاغورث ) . افلاطون ، ارسطو و رواقیون (پیروان ذنون) ، محققین شواهدی بدست آوردهاند ، پارهأی عشق افلاطون را زاده آئین مهرپرستی ایرانیان دانستهاند . ارسطو فلسفه و حکمت حکمای ایران را از حکمت و فلسفه مصر قدیمیتر میداند و به موجب بررسیهای عمیق دانشمندان سیر تکامل عرفان در نزد حکمای یونان در آغاز از سرچشمه حکمت زرتشت آب خورده است و نیز نوشتهاند که فیثاغورث حکیم یونانی نزد دانشمند ایرانی مخصوصا شخصی بنام زرتشت قسمتهایی را آموخته است . رابیندرات تا گورفیلسوف فقید بزرگ معاصر درباره فلسفه زرتشت گفته است ((زرتشت بزرگترین پیغمبری است در بدو تاریخ بشر ظهور نموده و بوسیله فلسفه خود ، بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت او مانند پاسبانی بود که منفردا بر قله کوه رفیعی منتظر طلوع خورشید ایستاده بود و هنگامی که دید اولین اشعه خورشید از افق نمودار گشته ، بوجد آمده و عالم خفته را با بانگ سرود خود از خواب غفلت بیدار ساخت .))
مولتون مینویسد : ((زرتشت از نخستین متفکرین است که آئین خود را بر پایه اخلاقی گذاشت . او در جستجوی یک آسمان نو و یک زمین نو بود که در آنجا درستکاری فرمانروا باشد .))
انتشار داد . بقدری پیچیده و فهم آن دشوار بود ، که داریوش بزرگ او را به دربار خود خواند تا غوامض و مشکلات آن کتاب را برای او حل نماید . دانشمند نامبرده دعوت داریوش را نپذیرفت و چنین پاسخ داد : ((از تظاهرات بیزار است و چون بکم قانع میباشد و آن کم در نزدیکی او یافت میشود ، نمیتواند بایران بیاید .)) تفصیل این دو نامه را دیوژنسلائرتیوس Diogenes Laertios ضبط نموده است و اصولا این دانشمند بطوریکه نوشته است نسبت بهمه مردم با نظر تحقیر و اهانت مینگریسته است او به Ho scoteionos ((فیلسوف ظلمانی)) موسوم گردیده بود .
آیئن زرتشت و کتاب مقدس اوستا، بحد فراوانی دارای تعالیم عالی اخلاقی و فلسفی است . تشریح اهریمن یا روح شر و زیانهایی که او برای پیشرفتهای اخلاقی و اجتماعی بشر دارد و نمایانیدن راه پیکار با او و برطرف ساختن تیرگیها و آشوبگریهایی که در جهان بر پا ساخته ، برای طلوع و جلوه مظاهر و نور درخشان مزدایی ، شمهأی از آن میباشد .
در نوشتههای اخلاقی و فلسفی اوستا از دو نیروی فعاله سپنت مینو و انگره نینو بحث شده ، که جهان معنوی و مادی نتیجه فعالیت این دو نیرو میباشد ، همان دو نیرویی که در یسنا اینطور یاد گردیده : ((من میخواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگی وجود داشته که یکی از آنرا باید خرد مقدس و دومی را خرد خبیث گفت ، اندیشه و آموزش خرد و آرزو و گفتار و کردار در زندگی و روان ما با هم یگانه و یکسان است ))(یسنا ۴۵ ) .
سپنت مینو به ((عقل مقدس )) ، ((اندیشه پاک)) و ((روح خیر)) وانگره مینو به ((اندیشه بد )) و ((روح شر )) تعبیر و معنی گردیده ، و این دو نیروی فعاله در نهاد آدمی نیز که که جهان کوچکی است فعالیت خود را دارد و دائم در کشمکش است . اهریمن یا روح شر در دنیای پایین (سلفی ) بسر میبرد . جنگ و کشتار و زمستان و برف و سرما و جانوران موزی ، خرابی ، بلاها، مرگ، بی ایمانی ، شک، نادرستی، فریب و هر غریزه بد دیگری که در این جهانست او بین آدمیان پراکنده ساخته است . گفتار و کردار و پندار نیک ، وسیله تقویت و غلبه روح خیر با تمام قوا بر عوامل شر پیروز خواهد شد و جهان روشنائی پدیدار خواهد گردید . فلسفه زرتشت جهان کامل اسرار آمیز سر و کار دارند ، باید در نیل باین هدف کمک نمایند و در بکمال رسانیدن جهان کوشش کنند .
در جای دیگر نوشته است که فرزندان اردشیر هخامنشی ، فلسفه مغی ماژیک را از دانایان علوم فرا گرفته بودند و ضمن توصیف برادر اردشیر دوم کوروش کوچک مینویسد : که وی در مکاتباتش خود ستاو میگفته است : ((دل او از دل برادرش بزرگتر و خود او در فلسفه و علم ماژیک از برادر داناتر است )) .
استاد بارتولد V. Barthold خاورشناس و دانشمند شهیر روسی در مقدمه کتاب ((جغرافیای تاریخی ایران )) اشارهأی باین موضوع نموده و چنین نوشته است : ((امپراطوری هخامنشی مثل دول عظیمهأی که بدست تمام کشورهای متمدن بنا گردیدهاند ، درجه اهمیتش برای ملتی که موجد آن بود کمتر از اهمیتی بود که همین دولت برای معاصرین متحد آن دارا بود . توسعه دائره معلومات جغرافیائی و کلیتا افق دانش نمایندگان تمدن یونانی که هرودوت و اسلاف وی د رتألیفات خود از آن سخن میرانند ، فقط زیر سایه فتوحات ایران حاصل آمده بود . ))
امینانوس مارسیلیوس Amminanus Marcelinus از قول افلاطون نوشته : که فلسفه مجوسی در زمان باستان زرتشت تعلیم نمود ، و پس از او گشتاسب ، پورداریوش بیاموخته ، بهند رفت و بابرهمنان و فلاسفه آنجا آشنا شد و ریاضت کشید و در بازگشت از تجربههای خود بهموطنانش اطلاعاتی داد .
در کتاب اسطر باب اول آیه ۱۳ از مجالست و مهاورت شاه با حکمیان صحبت مینماید بر این مضمون که : ((اردشیر بحکیمانی که از زمانها مخبر بودند تکلم نمود ، زیرا عادت پادشاه با همه کسانی که بشریت و احکام بودند چنین بود . ((و نیز نوشته اند که وقتی هراکلیتیوس Heraclitos اهل افسوس Ephesus کتابی بنام درباره (کل ) Peri – Tu Pantos
اقوام باستانی تابعه خود شد و از آن پس در هر دورهأی بر حسب موقعیت جغرافیاییش وسیله بهم پیوستگی مدنیتهای گوناگون مردمان شرق و غرب ، از دره سند تا وراء نیل و ماوراءالنهر تا دانوب ، چون مدنیتهای ریشه دار بین النهرین و مصر و ایلام و فنیقی و هند و ارمنستان و خوارزم و غیره گردید . همین امر سبب شد که با اندیشههای رسا و فیلسوفانه در برابر مسائل عمیق و معنوی زندگی بررسی نمایند و عناصر فرهنگی مختلف را در یک فرهنگ جامع و رساتری عرضه بدارند .
همین فرهنگ و دانش در کشورهای دیگر جهان ، به ویژه همسایگان ، چه در دوران هخامنشیها و ساسانیها و چه پس از پیدایش اسلام ، در دولت بزرگ اسلامی که پس از زوال این شاهنشاهی پهناور و امپراطوری بزرگ رم شرقی ، جانشین آنها گردید ، تأثیر شگرف و ریشهداری نمود و از خود در تمام مظاهرش اثر گذاشت .
در قسمت فلسفه و حکمت که خود یکی از بخشهای جالب و با ارزش این فرهنگ است در ایران زمین ، خیلی پیش از آنکه یونانیان با این دانش آشنا شوند ، رایج بوده است و این موضوع در نوشتههای افلاطون و ارسطو ضمن مقدمههای خود بر کتاب فلسفه منعکس است و اشاره نمودهاند که مغان ایرانی ، قرنها پیش از ما یونانیها فلسفه را درس میدادهاند و حتی ارسطو فلسفه را در ایران قدیمتر از مصر دانسته است . مغان ایرانی بر اسرار علم طبیعی و حکمت و ریاضی آگاه بودهاند . واژه ماد و ماژ و مغ و مگوش که معرب آن مجوس است به دانش ور و خارقالعاده معنی شده و در جمع زبانهای اروپائی لفظ ماژیک که از ریشه مغی آمده بکارهای شگفت انگیز و حیرت آور معنی میشود . ماژسته Majesty عنوان برترین مقام و به معنی اعلیحضرت از همین کلمه نوشته شده نام کتاب بطلمیوس مجسطی Al majesty یعنی ((برتر از همه کتابها )) بهمین مناسبت میباشد .
منتهی همان طور که روایت کردهاند و حتی در نوشتههای اردشیر پاپکان و تاریخ نویسان بعد از اسلام اشاره شده ، اسناد کتبی و مشهور این علم مانند سایر علوم ، در یک نوبت هنگام حمله اسکندر به ایران و در نوبت دیگر هنگام تسلط اعراب بر ایران زمین ، بدست امواج حوادث از بین رفت . پس بطور حتم نخواهد توانست از چگونگی این دانش آن طوری که بوده است و به طور تفصیل ، اطلاعاتی گرد کرد . آنچه که در سطور آتی از لحاظ خوانندگان عزیز میگذرد ، پرتوی از آنست که در نوشتههای تاریخ نویسان گاهی منعکس گردیده و امروزه مورد استناد و مدرک قرار گرفته و امیدوار میباشد این نارسا و مختصر گفتار سبب شود که دانشمندان بزرگوار و استادان فن با پژوهشهای ژرفتری ، اطلاعات مبسوطتر و فراوانتری ، در دسترس علاقه مندان و پویندگان قرار دهند . پلوتارک مورخ یونانی در کتاب ((رجال نامدار )) چند جا راجع بعلوم مغی اشاره نموده است یکی هنگامی است که تمیستوکل سردار بزرگ و سیاستمدار معروف آتنی بدربار خشایارشا پناهنده میشود و شهریار هخامنشی از راه عنایت و لطف باو اجازه میدهد که بهمدان برود و علو مغان را که بیگانگان از آموختن آن محروم بودند ، از دانایان این فن بیاموزد
مثلا فلاسفه والهیون سومری در پنجهز ارسال پیش از این ، برای اثبات وجود خدایان اندیشههایی مبتنی بر منطق داشتهاند و معتقد بودند همانطور که در نظم و اداره امور آنچه که در دور و بر و دیدگاهشان قرار گرفته ، به دست بشر میباشد ، جهان هستی هم که سازمان آن بمراتب پیچیده تر و شگرفتر است . بدست موجودات نیرومندتر و برتر و شایسته تر از بشر معمولی است که در عین حال همیشگی و جاودانی هم هستند زیرا اگر جاودانی نبودند ، پس از مرگ و نیستی آنها ، جهان هستی دستخوش بی نظمی و آشفتگی و آشوب میشد و بآخر میرسید . این وجودهای نادیدنی و جاودانی برتر از انسان را دینگیر Dingir یا خدا مینامیدند .
دانش و فلسفه و هنر ایران کهن ، بمراتب برتر از مدارک اسنادی که امروز در دست است بوده ، و آنچه پویندگان و پژوهندگان این را گردآوری نمودهاند ، تکههایی از شکست و بستهاست که آشفتگیها و ناهمواریهای روزگار بدان وارد ساخته و هر تکهاش را به جایی پراکنده است .
این دانش و هنر گاهی در اثر گسترش دامنه شاهنشاهی ، در فرهنگها و تمدنهای دیگر اثر گذاشته و زمانی هم بواسطه برخورد با سایر ملل متمدن باستانی از تمدنهای آنها متأثر گردیده است . یونان و روم و تازی و ترک هم شیفته و فریفته و دست نشانده همین نفوذ معنوی و فرهنگی شدند ، هر چند به ظاهر روزگارانی پیروزمند گردیدند .
در دوران درخشان شاهنشاهی هخامنشی ، بهم پیوستگی فرهنگی خاور و باختر عملا تحقق پذیرفت و ایران یگانه عامل نگاهبان و گسترش دهنده و پرورانده دانشها و فرهنگهای