مشروطه خواهان: نمایشنامه
نویسنده:
محمدرضا صادقی
امتیاز دهید
کلبه ای روستایی با پنجره ای سمت چپ و پستوئی در انتها روبروی تماشاچی که با پرده ای از صحنه جدا می شود. سمت راست کلبه، جنگل و شاخ و برگ های درختان دیده می شود. در کلبه در همین سمت توی جنگل باز می شود. در جلوی سمت چپ صحنه زن مسنی نشسته و مشغول بافتن جوراب پشمی است.
از در کلبه جوانی با سبیل های افتاده و تفنگی روی شانه قدم به داخل کلبه می گذارد.
- اسماعیل: سلام خاله جان.
- خاله: سلام، قربون اون قد و بالات، قربون اون تفنگت. تو کجا اینجا کجا. تنهائی؟
- اسماعیل: نه خاله زهرا هم هست با یکی دیگه!
- خاله: یکی دیگه کیه؟!
- اسماعیل: یه رفیق.
[خاله دستی به لباس اسماعیل میکشد.]
- خاله: بیرون بارون میاد؟
- اسماعیل: نه همچی، فقط نم میزنه.
- خاله: حالا چرا نمیگی بیان تو؟
- اسماعیل: باید شما اجازه بدین.
- خاله: بدو بیارشون تو. خوشم نمیاد این جوری حرف بزنی اینجا خونه خودته...
بیشتر
از در کلبه جوانی با سبیل های افتاده و تفنگی روی شانه قدم به داخل کلبه می گذارد.
- اسماعیل: سلام خاله جان.
- خاله: سلام، قربون اون قد و بالات، قربون اون تفنگت. تو کجا اینجا کجا. تنهائی؟
- اسماعیل: نه خاله زهرا هم هست با یکی دیگه!
- خاله: یکی دیگه کیه؟!
- اسماعیل: یه رفیق.
[خاله دستی به لباس اسماعیل میکشد.]
- خاله: بیرون بارون میاد؟
- اسماعیل: نه همچی، فقط نم میزنه.
- خاله: حالا چرا نمیگی بیان تو؟
- اسماعیل: باید شما اجازه بدین.
- خاله: بدو بیارشون تو. خوشم نمیاد این جوری حرف بزنی اینجا خونه خودته...
آپلود شده توسط:
0000000
1389/07/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مشروطه خواهان: نمایشنامه