روانشناسی رضا شاه
نویسنده:
مرتضی صادقکار
درباره:
رضا شاه
امتیاز دهید
از پیشگفتار:
«در این کشور امنیت موجود است و دولت کاملاً بر اوضاع مسلط است، من هیچ وقت اجازه نمی دهم و نخواهم گذاشت که ایران مرکز فتنه و فساد بر علیه متفقین شود. این حقیقت را خاطر نشان نمایندگان روس و انگلیس نمائید و به آنها بفهمانید در ایران خطری که منافع آنها را تهدید کند، وجود ندارد و نمی تواند هم وجود پیدا کند.»
این سخنان بر زبان مردی جاری می شود که قدرت او چون شعله شمعی به لرزه درآمده و خاموش می شود و طوفان جنگ دوم او را به نقطه ای پرتاب می کند که دورتر از آن برای انگلیس میسر نبود.
رضاخان که از پائین ترین لایه اجتماع به بالاترین آن صعود کرد، با پایانی اسف بار بر سرنوشت سیاسی اش به کام مرگ کشانده شد. زندگی رضا خان را نه تراژیک و نه حماسی می توان خواند؛ چرا که تراژدی بنا به تعریف از خوب آغاز و به بد ختم می شود یا با شادی شروع و با غم و اندوه پایان می یابد. این تعریف در مورد او صدق نمی کند و حماسی نیز نبود که از غم و نا امیدی شروع شود و به امید و پیروزی منجر گردد. براستی برای یک سیاستمدار بسیار دردناک است که نداند از کجا و چگونه از قله قدرت سقوط می کند. حقیقتی که رضا خان هرگز بدان پی نبرد و نه تنها او بلکه انگلیس و مورخینی که در مورد رضا خان قلم زده اند نیز به این امر آگاه نشدند و همچنان زندگی سیاسی رضاخان در پرده ای از ابهام باقی ماند.
این نوشتار می کوشد با گشودن این راز عواملی را افشا نماید که نوجوان درشت اندامی را به قزاقخانه می فرستد و این باور را به او القاء می نماید که از بهترین شغلها فقط سربازی است و نیز روزی در بندر عباس او را وادار می کند که قبل از تبعید لباس سربازی را از تن درآورده و لباس شخصی بپوشد و خانواده او برای اولین بار روی عرشه کشتی ناگهان او را بدون اونیفورم نظامی ببیند. اونیفورمی که با خارج کردن آن جانش نیز خارج شد. در واقع رضاخان در بندر عباس مُرد. چه بود آن عاملی که با رضا خان چنین کرد؟...
«در این کشور امنیت موجود است و دولت کاملاً بر اوضاع مسلط است، من هیچ وقت اجازه نمی دهم و نخواهم گذاشت که ایران مرکز فتنه و فساد بر علیه متفقین شود. این حقیقت را خاطر نشان نمایندگان روس و انگلیس نمائید و به آنها بفهمانید در ایران خطری که منافع آنها را تهدید کند، وجود ندارد و نمی تواند هم وجود پیدا کند.»
این سخنان بر زبان مردی جاری می شود که قدرت او چون شعله شمعی به لرزه درآمده و خاموش می شود و طوفان جنگ دوم او را به نقطه ای پرتاب می کند که دورتر از آن برای انگلیس میسر نبود.
رضاخان که از پائین ترین لایه اجتماع به بالاترین آن صعود کرد، با پایانی اسف بار بر سرنوشت سیاسی اش به کام مرگ کشانده شد. زندگی رضا خان را نه تراژیک و نه حماسی می توان خواند؛ چرا که تراژدی بنا به تعریف از خوب آغاز و به بد ختم می شود یا با شادی شروع و با غم و اندوه پایان می یابد. این تعریف در مورد او صدق نمی کند و حماسی نیز نبود که از غم و نا امیدی شروع شود و به امید و پیروزی منجر گردد. براستی برای یک سیاستمدار بسیار دردناک است که نداند از کجا و چگونه از قله قدرت سقوط می کند. حقیقتی که رضا خان هرگز بدان پی نبرد و نه تنها او بلکه انگلیس و مورخینی که در مورد رضا خان قلم زده اند نیز به این امر آگاه نشدند و همچنان زندگی سیاسی رضاخان در پرده ای از ابهام باقی ماند.
این نوشتار می کوشد با گشودن این راز عواملی را افشا نماید که نوجوان درشت اندامی را به قزاقخانه می فرستد و این باور را به او القاء می نماید که از بهترین شغلها فقط سربازی است و نیز روزی در بندر عباس او را وادار می کند که قبل از تبعید لباس سربازی را از تن درآورده و لباس شخصی بپوشد و خانواده او برای اولین بار روی عرشه کشتی ناگهان او را بدون اونیفورم نظامی ببیند. اونیفورمی که با خارج کردن آن جانش نیز خارج شد. در واقع رضاخان در بندر عباس مُرد. چه بود آن عاملی که با رضا خان چنین کرد؟...
آپلود شده توسط:
souba
1404/10/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی روانشناسی رضا شاه