خلاصه کتاب گوریل نامرئی
امتیاز دهید
وقتی شهودمان ما را گمراه میکند
خلاصه کتاب «گوریل نامرئی» (The Invisible Gorilla) مروریست سریع بر کتاب «کریستوفر چابریس» (Christopher Chabris) و «دانیل سایمونز» (Daniel Simons)، دو روانشناس و پژوهشگر آمریکایی در حوزهی ادراک و شناخت که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. این کتاب بر پایهی یکی از معروفترین آزمایشهای روانشناسی قرن بیستم نوشته شده است؛ آزمایشی که نشان داد ذهن ما بسیار کمتر از آنچه تصور میکنیم، واقعیت را میبیند و درک میکند.
چابریس و سایمونز در این اثر نشان میدهند که چگونه ذهن انسان، علیرغم اعتماد بهنفس بالا، بهطور مداوم دچار خطاهای ادراکی و شناختی میشود. آنها شش نوع توهم ذهنی را بررسی میکنند — از جمله توهم توجه، توهم حافظه، توهم اعتمادبهنفس و توهم دانش — و با مثالهای علمی و داستانهای واقعی توضیح میدهند که چگونه این خطاها بر تصمیمگیری، قضاوت و حتی روابط ما تاثیر میگذارند. «گوریل نامرئی» کتابی است که دیدگاه ما را نسبت به ذهن خودمان تغییر میدهد.
بخشی از متن کتاب گوریل نامرئی:
«حدود ساعت دو بامداد، در صبحی سرد و ابری در تاریخ ۲۵ ژانویه ۱۹۹۵، چهار مرد سیاهپوست از صحنهی تیراندازی در یک رستوران همبرگر در منطقهی گروو هال شهر بوستون فرار کردند. آنها سوار بر یک خودروی لکسوس طلایی رنگ بودند. در بیسیم پلیس، به اشتباه اعلام شد که قربانی تیراندازی یک افسر پلیس بوده است. همین اشتباه باعث شد مامورانی از چندین حوزهی مختلف وارد تعقیب و گریز شوند و تعقیب دهمایلی با سرعت بالا آغاز شود.
در طول پانزده تا بیست دقیقهی آشفتهی بعدی، یکی از خودروهای پلیس از جاده منحرف شد و به یک ونِ پارکشده برخورد کرد. در نهایت، لکسوس در بنبستی به نام وودراف وی در محلهی متاپن سر خورد و متوقف شد. مظنونان از خودرو پیاده شدند و هرکدام به سویی گریختند. یکی از مظنونان، رابرت «اسمات» براون سوم، بیستوچهار ساله و با کت چرمی تیره، از سمت صندلی عقب خودرو بیرون پرید و بهسمت حصار فلزی کنار بنبست دوید. نخستین خودروی تعقیبکننده، یک خودروی پلیس بدون علامت، در سمت چپ لکسوس توقف کرد. از صندلی شاگرد، مایکل کاکس، افسر باتجربهی واحد ضد باندهای پلیس که در محلهی نزدیک راکسبری بزرگ شده بود، پیاده شد و به تعقیب براون پرداخت. کاکس نیز سیاهپوست بود و آن شب لباس شخصی به تن داشت: شلوار جین، هودی مشکی و یک پالتو.
کاکس درست پشت سر اسمات براون به حصار رسید. براون در حالی که بالا میرفت، کت چرمیاش به فلز گیر کرد. کاکس دستش را دراز کرد تا او را به عقب بکشد، اما براون توانست خود را رها کند و به آنسوی حصار بیفتد. کاکس آماده شد از حصار بالا برود تا او را دنبال کند...»
خلاصه کتاب «گوریل نامرئی» (The Invisible Gorilla) مروریست سریع بر کتاب «کریستوفر چابریس» (Christopher Chabris) و «دانیل سایمونز» (Daniel Simons)، دو روانشناس و پژوهشگر آمریکایی در حوزهی ادراک و شناخت که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. این کتاب بر پایهی یکی از معروفترین آزمایشهای روانشناسی قرن بیستم نوشته شده است؛ آزمایشی که نشان داد ذهن ما بسیار کمتر از آنچه تصور میکنیم، واقعیت را میبیند و درک میکند.
چابریس و سایمونز در این اثر نشان میدهند که چگونه ذهن انسان، علیرغم اعتماد بهنفس بالا، بهطور مداوم دچار خطاهای ادراکی و شناختی میشود. آنها شش نوع توهم ذهنی را بررسی میکنند — از جمله توهم توجه، توهم حافظه، توهم اعتمادبهنفس و توهم دانش — و با مثالهای علمی و داستانهای واقعی توضیح میدهند که چگونه این خطاها بر تصمیمگیری، قضاوت و حتی روابط ما تاثیر میگذارند. «گوریل نامرئی» کتابی است که دیدگاه ما را نسبت به ذهن خودمان تغییر میدهد.
بخشی از متن کتاب گوریل نامرئی:
«حدود ساعت دو بامداد، در صبحی سرد و ابری در تاریخ ۲۵ ژانویه ۱۹۹۵، چهار مرد سیاهپوست از صحنهی تیراندازی در یک رستوران همبرگر در منطقهی گروو هال شهر بوستون فرار کردند. آنها سوار بر یک خودروی لکسوس طلایی رنگ بودند. در بیسیم پلیس، به اشتباه اعلام شد که قربانی تیراندازی یک افسر پلیس بوده است. همین اشتباه باعث شد مامورانی از چندین حوزهی مختلف وارد تعقیب و گریز شوند و تعقیب دهمایلی با سرعت بالا آغاز شود.
در طول پانزده تا بیست دقیقهی آشفتهی بعدی، یکی از خودروهای پلیس از جاده منحرف شد و به یک ونِ پارکشده برخورد کرد. در نهایت، لکسوس در بنبستی به نام وودراف وی در محلهی متاپن سر خورد و متوقف شد. مظنونان از خودرو پیاده شدند و هرکدام به سویی گریختند. یکی از مظنونان، رابرت «اسمات» براون سوم، بیستوچهار ساله و با کت چرمی تیره، از سمت صندلی عقب خودرو بیرون پرید و بهسمت حصار فلزی کنار بنبست دوید. نخستین خودروی تعقیبکننده، یک خودروی پلیس بدون علامت، در سمت چپ لکسوس توقف کرد. از صندلی شاگرد، مایکل کاکس، افسر باتجربهی واحد ضد باندهای پلیس که در محلهی نزدیک راکسبری بزرگ شده بود، پیاده شد و به تعقیب براون پرداخت. کاکس نیز سیاهپوست بود و آن شب لباس شخصی به تن داشت: شلوار جین، هودی مشکی و یک پالتو.
کاکس درست پشت سر اسمات براون به حصار رسید. براون در حالی که بالا میرفت، کت چرمیاش به فلز گیر کرد. کاکس دستش را دراز کرد تا او را به عقب بکشد، اما براون توانست خود را رها کند و به آنسوی حصار بیفتد. کاکس آماده شد از حصار بالا برود تا او را دنبال کند...»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1404/08/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب گوریل نامرئی