سیاه رنگی
نویسنده:
الهام سلاطی
امتیاز دهید
مجموعه ۴ داستان با عناوین:
رنگین کمان / نارنجی / آبی / بنفش
از داستان رنگین کمان:
در میان تار و پود قالیچه، ای آدمک بسیار کوچک خسته ای زندگی می کرد؛ او تمام عمرش را کنار یک نخ بلند در خواب گذرانده بود. اطراف آدمک پر بود از این نخهای سربه فلک کشیده سیاه رنگ که شاخه های کرکی باریک و قطورشان را به همه جا کشانده بودند؛ این فضای تماماً سیاه، همان چیزی بود که آدمک را از وقتی که به یاد داشت خوابانده بود. اما یک روز از خواب بیدار شد و پلک های سنگینش را به سختی از هم باز کرد؛ متوجه شد خستگی و کسالت ناشی از این خواب طولانی، ذره ذره جسمش را فراگرفته و بالاخره توانسته طاقتش را طاق کند؛ پس اخمهایش عمیق تر شدند. با کلافگی پاهایش را تکان داد و قبل از اینکه سیاهی و سکوت بتواند او را به خواب برگرداند، غلتی خورد و روی شکمش افتاد چنگهایش را در زمین قالیچه فرو کرد و بعد از چندبار تلاش از جایش بلند شد...
رنگین کمان / نارنجی / آبی / بنفش
از داستان رنگین کمان:
در میان تار و پود قالیچه، ای آدمک بسیار کوچک خسته ای زندگی می کرد؛ او تمام عمرش را کنار یک نخ بلند در خواب گذرانده بود. اطراف آدمک پر بود از این نخهای سربه فلک کشیده سیاه رنگ که شاخه های کرکی باریک و قطورشان را به همه جا کشانده بودند؛ این فضای تماماً سیاه، همان چیزی بود که آدمک را از وقتی که به یاد داشت خوابانده بود. اما یک روز از خواب بیدار شد و پلک های سنگینش را به سختی از هم باز کرد؛ متوجه شد خستگی و کسالت ناشی از این خواب طولانی، ذره ذره جسمش را فراگرفته و بالاخره توانسته طاقتش را طاق کند؛ پس اخمهایش عمیق تر شدند. با کلافگی پاهایش را تکان داد و قبل از اینکه سیاهی و سکوت بتواند او را به خواب برگرداند، غلتی خورد و روی شکمش افتاد چنگهایش را در زمین قالیچه فرو کرد و بعد از چندبار تلاش از جایش بلند شد...
آپلود شده توسط:
mehdirezayi
1404/06/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سیاه رنگی