شام کفتار و چاشت پلنگ (داستان بلند)
نویسنده:
بهرام حیدری
امتیاز دهید
«شام کفتار و چاشت پلنگ» داستانِ بلندی از بهرام حیدری است که در امتداد جهانِ اقلیمیِ جنوب در آثار او شکل میگیرد: روایتی واقعگرا و تلخمزه درباره زیستِ مردم حاشیه، با تکیه بر زبان و ضربالمثلهای بومی، ریتم روایت شفاهی و پرداختن به نسبتِ قدرت، فقر و بقا در زیستجهان عشایری/روستایی و نفتیِ جنوب.
این اثر از نظر لحن و فضا، همان حساسیت همیشگی حیدری به اقلیم، طبقات فرودست و تنشهای سنت/مدرنیته را دنبال میکند و برای خوانندهای که ادبیات اجتماعیِ منطقهای ایران و نثر آهنگین با بافت واژگانی محلی را دوست دارد، نمونهای سنجیده از کارنامه او به شمار میآید.
از متن کتاب:
آفتاب صبح هنوز به بلندشدن و گرم شدن نرسیده که از خانه های میانی آبادی «وَرِزَرد»، تیزی هول زده جیغ هائی هم به خانه هائی می رسد و هم روانه صافی زمینهای حدودِ کوه سیاه می شود. از خانه های نزدیک، زن و مردهائی چه به تعجیل و چه به آهستگی تردید، به خبرگیری راه افتاده اند و راه می افتند، صداهای بلند دور و نزدیکی نیز به پرسجوئی یا به تاثیر یا به آگاهی درآمده اند.
«- وُوش! پس این جیغشها چی آن دیگه به این طلوع صبح؟»
«- هی زنه! بزن بیرون ببین چه پیشامدی شده، کیه...»
«- خدا بپرهیزه که یکی رو مار یا کژدم نزده باشه.»
- ... هی بابا من چه میدونم شاید یه زنی شوهرش داره میزنهش - ای خاک به سر دیوونه زنی که کتک میخوره شوهر میذاره شکه اینجوری صدا بکنه و بند هم نکنه؟
«- من که از هول سر دلم رفته. تا ببینیم چه پیشامدی شده.»
«- هی الله کَرَم! تو که دیگه بیداری و جغله سبکی هستی؛ پا شو جلد برو ببین چی شده.»
- های ننه! والله همسایه ها هجوم آورده ن به خونه جون قلی؛ گل بهاره که جیغ میزنه.
- جونقلی فقیر که اهل زدن زن نیست. تا ببینیم چی شده که...
این اثر از نظر لحن و فضا، همان حساسیت همیشگی حیدری به اقلیم، طبقات فرودست و تنشهای سنت/مدرنیته را دنبال میکند و برای خوانندهای که ادبیات اجتماعیِ منطقهای ایران و نثر آهنگین با بافت واژگانی محلی را دوست دارد، نمونهای سنجیده از کارنامه او به شمار میآید.
از متن کتاب:
آفتاب صبح هنوز به بلندشدن و گرم شدن نرسیده که از خانه های میانی آبادی «وَرِزَرد»، تیزی هول زده جیغ هائی هم به خانه هائی می رسد و هم روانه صافی زمینهای حدودِ کوه سیاه می شود. از خانه های نزدیک، زن و مردهائی چه به تعجیل و چه به آهستگی تردید، به خبرگیری راه افتاده اند و راه می افتند، صداهای بلند دور و نزدیکی نیز به پرسجوئی یا به تاثیر یا به آگاهی درآمده اند.
«- وُوش! پس این جیغشها چی آن دیگه به این طلوع صبح؟»
«- هی زنه! بزن بیرون ببین چه پیشامدی شده، کیه...»
«- خدا بپرهیزه که یکی رو مار یا کژدم نزده باشه.»
- ... هی بابا من چه میدونم شاید یه زنی شوهرش داره میزنهش - ای خاک به سر دیوونه زنی که کتک میخوره شوهر میذاره شکه اینجوری صدا بکنه و بند هم نکنه؟
«- من که از هول سر دلم رفته. تا ببینیم چه پیشامدی شده.»
«- هی الله کَرَم! تو که دیگه بیداری و جغله سبکی هستی؛ پا شو جلد برو ببین چی شده.»
- های ننه! والله همسایه ها هجوم آورده ن به خونه جون قلی؛ گل بهاره که جیغ میزنه.
- جونقلی فقیر که اهل زدن زن نیست. تا ببینیم چی شده که...
آپلود شده توسط:
ساری گلین
1404/05/28
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شام کفتار و چاشت پلنگ (داستان بلند)