واقعه آذربایجان (۲۵ - ۱۳۲۴) - بخش ۱
نویسنده:
محمدقلی دنبلی
امتیاز دهید
در نیمه نخست سده پیشین، آذربایجان جنوبی سه بار کانون نهضت آزادی خواهی ایران گردید. بار اول در دومین دوره انقلاب مشروطیت، که قیام مسلحانه تبریز روی داد. بار دوم در سومین دوره انقلاب مشروطیت، که قیام خیابانی پدیدار گشت و با سرکوبی آن نیز نقطه پایان بر سیر پانزده ساله انقلاب مشروطیت ایران گذارده شد. بار سوم در سالهای نخستین دهه ۲۰ خور شیدی که موضوع پژوهش ما در این کتاب است.
در بار سوم نهضتی که کانون آن به آذربایجان جنوبی منتقل گردید، در عین دارا بودن ماهیت دموکراتیک نهضت عمومی ایران، وجه تمایزی نیز با آن داشت که «ملی گرایی» بود، مشخصه ای که سیمایی نوین و بی سابقه به نهضت در این سامان بخشید.
مذاکرات دموکرات ها با دولت مرکزی یک قمار سیاسی بود. در این قمار که قواعد بازی نمی شناخت و از آغاز تا انجام یک سر ترقید و بلک و تقلب از ناحیه حریف بود، دموکرات ها آس برنده ای در دست نداشتند؛ همه آنها در اختیار حریف بود. وقتی دموکرات ها از پای میز قمار سیاسی بر می خاستندریال خود نیز می دانستند که رو دست خورده اند، و حریف حرف آخرش را به آنها زده است، اما نه آشکار!
آری، دموکراتها بازی را باخته بودند؛ ولیکن باختی که می بایست به فقط به وسیله خود آنان که تواماً توده یک خلق تادیه گردد و این بها گزاف تر از آن بود که در تصور بگنجد!
در بار سوم نهضتی که کانون آن به آذربایجان جنوبی منتقل گردید، در عین دارا بودن ماهیت دموکراتیک نهضت عمومی ایران، وجه تمایزی نیز با آن داشت که «ملی گرایی» بود، مشخصه ای که سیمایی نوین و بی سابقه به نهضت در این سامان بخشید.
مذاکرات دموکرات ها با دولت مرکزی یک قمار سیاسی بود. در این قمار که قواعد بازی نمی شناخت و از آغاز تا انجام یک سر ترقید و بلک و تقلب از ناحیه حریف بود، دموکرات ها آس برنده ای در دست نداشتند؛ همه آنها در اختیار حریف بود. وقتی دموکرات ها از پای میز قمار سیاسی بر می خاستندریال خود نیز می دانستند که رو دست خورده اند، و حریف حرف آخرش را به آنها زده است، اما نه آشکار!
آری، دموکراتها بازی را باخته بودند؛ ولیکن باختی که می بایست به فقط به وسیله خود آنان که تواماً توده یک خلق تادیه گردد و این بها گزاف تر از آن بود که در تصور بگنجد!
آپلود شده توسط:
souba
1404/05/08
دیدگاههای کتاب الکترونیکی واقعه آذربایجان (۲۵ - ۱۳۲۴) - بخش ۱
آدم از یک سو میخواهد بحث را کش ندهد و از سوی دیگر با تکرار تهوع آور برخی حرفها آتش میگیرد.
آیا بشر عقل ندارد؟ آیا از دهه ۱۹۵۰ صدها بار معلوم نشد که این مدل "پاسداری از مردم" چه عواقبی در پی دارد؟ آیا اساسا "پاسداری از مردم" از طریق تجاوز نظامی، انداختن بمب و موشک و پرورش گروه های تروریست مضحک نیست؟ آیا تکرار این دعاوی در قرن بیست و یکم آدم صاحب عقل را به تهوع نمی اندازد؟
گیریم ناتو میخواست از مردم پاسداری کند، گیریم مردم لیبی در چشم "قدرتهای" جهان ارزشمندتر از نفت و گاز لیبی شده بودند، آیا کسی که میخواهد از مردم پاسداری کند باید عقل و چشم داشته باشد یا نه؟
چند نفر باید کشته میشدند، چند نفر باید آواره میشدند و چه تعداد تروریست باید قدرت میگرفتند تا رهبران ناتو و سران دریابند از این راه نمیتوان مردم را نجات داد؟ ده نفر؟ صد نفر؟ هزار نفر؟ ده هزار نفر؟
بعد از مرگ صد نفر معلوم نشد که این راهش نیست؟!
پاسداران مردم چنین نوابغی هستند؟! پس وای بر مردم! وای بر مردم!
در چارچوب باورهای خودتان میگویم. ما با نیرویی طرف هستیم که "برای درمان" می کشد و می کشد و می کشد و دست آخر میگوید مشکل از شیوه درمان من نیست، مشکل از بدنهایی است که تاب و تحمل شیوه درمان مرا ندارند!
چنین درمانگر حقه باز و دغلکاری را باید صد بار به صلابه کشید.
و چقدر وحشتناک میشود اگر این کثیف ترین القائات را از زبان مردم همزبان خود بشنویم. خیر!!! کشور ما تاب و تحمل این شیوه های درمان را دارد!!!
"پس از کشتار مردم لیبی توسط نیروهای قذافی در بهار عربی، ناتو بر پایۀ قطعنامۀ ۱۹۷۳ شورای امنیت سازمان ملل، مأموریت داشت از غیرنظامیان در برابر حملات رژیم قذافی پاسداری کند. هدف اعلامشده ناتو جلوگیری از کشتار مردم توسط نیروهای قذافی بود. ناتو رسماً وارد عملیات نظامی شد تا از مردم پاسداری کند و جلوی کشتار گسترده را بگیرد، اما به دلیل ماهیت پیچیده جنگ و وجود نیروهای مختلف مسلح، در مواردی باعث تلفات غیرنظامیان شد."
این نکته درخشان هم از این بحث بماند و اگر فردا روزی آدم اهل فکر و کتابی گذرش به اینجا افتاد پیش چشمش باشد، که البته امیدوارم گذرش به اینجا نیفتد.
متن کامل قطعنامه:
https://undocs.org/S/RES/1973(2011)
صفحۀ رسمی ناتو دربارۀ عملیات لیبی:
https://www.nato.int/cps/en/natohq/topics_71652.htm
گزارشِ دیدهبان حقوق بشر دربارۀ لیبی:
https://www.hrw.org/world-report/2012/country-chapters/libya
گزارشِ کمیسیون تحقیق سازمان ملل دربارۀ لیبی:
https://www.ohchr.org/en/hr-bodies/hrc/libya-commission-investigation
دربارۀ کشته شدن غیرنظامیان، گزارشها گوناگون هستند. سازمان دیدهبان حقوق بشر گزارش داد که در دستِکم هشت حمله هوایی، ۷۲ غیرنظامی، از جمله ۲۰ زن و ۲۴ کودک، کشته شدند:
https://www.hrw.org/report/2012/05/13/unacknowledged-deaths/civilian-casualties-natos-air-campaign-libya
۵۵ مورد تاییدشده از قربانیان غیرنظامی در گزارش سازمان عفو بینالملل:
https://www.amnesty.org/en/wp-content/uploads/2021/07/mde190032012en.pdf
دستکم ۶۰ غیرنظامی در گزارش کمیسیون تحقیق حقوق بشر سازمان ملل:
https://www.refworld.org/reference/countryrep/unhrc/2012/en/92194
آیا این باورِ من است؟ خیر. آیا کشتن غیرنظامی مورد تأییدِ من است؟ باز هم خیر. مشکل کجاست؟ برداشت اشتباه دیگریست از پیامِ من. همانگونه که کشتار مردم سوری بهدست نیروهای اسد و سپاه قدس در بهار عربی را محکوم میکنم، کشته شدن غیرنظامیان لیبی را در گرماگرم درگیری داخلی نیز محکوم میکنم.
بنابراین، نگرانی زمانی جدی میشود که مقامات رسمی (مقاماتی بسیار درشتتر از سناتورها و مشاوران ژئوپلیتیک) بهطور علنی بر تصویب و اجرای برنامه و سیاستی شهادت بدهند. بنابراین، مردم جهان نگرانی زیادی از بابت دو دولت آمریکا و اسرائیل نباید داشته باشند؛ چون این دو در سطح علنی هیچ سیاست و برنامهای جز ترویج صلح و دموکراسی و همبستگی در جهان ندارند.
برای سر یک تروریست تفرقهافکن 10میلیون دلار جایزه تعیین میشود. چند سال بعد همان تروریست تفرقهافکن میشود یک «رئیسجمهور واقعی و جوان شگفتیآور» ... جای نگرانی نیست! در «سیاست رسمی» آمریکا، هر دو اقدام در جهت صلح و دموکراسی و انسجام جهانی تعریف شده است!
اصحاب علوم تاریخ و سیاست چه میگویند؟ میگویند بپرسید «تقصیر از کیست؟»
داگ هامرشولد (Hammarskjöld)، دبیر کل سازمان ملل، با تیم بزرگی از روسای جمهور و مجالس کشورهای آفریقا، برای وحدت آفریقا و جلوگیری از گسترش جنگهای داخلی و تجزیه، فعالیت میکند. در 1961 هامرشولد کشته میشود و تا سال 1990 تمامی اعضای آن تیم بزرگ یا به قتل میرسند یا با کودتا و تهدید برکنار میشوند؛ و آفریقا بیشتر و بیشتر در منجلاب جنگداخلی و تجزیه فرومیرود... «مقصر کیست»؟
معمر قذافی، پس از خلع سلاح، حاضر میشود کنار برود تا اتحادیه آفریقا یک شورای حکومتی برای لیبی تعیین کند. اتحادیه آفریقا با جدیت استقبال میکند و دست بکار میشود. اما ناتو یک روز هم فرصت نمیدهد، آتش جنگ را گرمتر میکند و بیش از 50هزار تن کشته میشوند و دست آخر لیبی میشود تکهپارهای که فقط در ظاهر یک کشور واحد است (کتاب هوراس کمپبل را بخوانید) ... «مقصر کیست»؟
و صدها مورد دیگر مثل این ... «مقصر کیست»؟ سران آمریکا میگویند، تا آنجا که به «غرب» مربوط میشود، مقصر شبکهای از «پیمانکاران خصوصی» و نهادها و موسساتی است که در شرایط غیرعادی «خودسرانه» عمل میکنند.
اینجاست که علوم سیاسی میگوید، پس همین شبکههای «غیررسمی» را مطالعه کنید. چون خود آمریکا اعتراف میکند که قدرت نهانی وجود دارد که میتواند خلاف سیاست علنی قدرت رسمی عمل کند.
تمام این نهادها مهم نیستند. نهادهایی مهماند که اولاً بهصورت دائمی و کلان توسط وزارتخانهها و خزانهداریها و کمپانیهای بزرگ حمایت مالی میشوند؛ دوماً طرح و برنامههای مشخصی برای جغرافیا، منابع طبیعی (و انرژی) و بازارهای جهان دارند؛ سوماً پروتوکلهای ویژهای برای اقدام در شرایط غیرعادی دارند.
کدام نهادها برای منابع لیبی، در شرایط فروپاشی ملی، برنامه داشتند؟ آنها را دنبال کنید! هوراس کمپبل چنین کاری میکند و به نتایجی شگفت و البته وحشتناک میرسد.
مثلاً از بین تمامی استارتآپها و شرکتهای بزرگ، آنهایی مهماند که به دولتها گره خوردهاند و برنامهی «حکمرانی» دارند. مثل شرکت پالانتیر (Palantir technologies). (از دقیقه 13 به بعد توجه کنید که پیتر تیل از چه نوع حکمرانی سخن میگوید!):
https://www.youtube.com/watch?v=DZ95Gmvg_D4
موسساتی مثل FDD از این جنس هستند. موسساتی که برای فراروی از خلاءها، تنگناها و معذوریتهای سیاستهای رسمی برنامه و منابع دارند.
دانشمندان مستقل علوم سیاسی امروزه این گونه کار میکنند. بنده اعتقاد دارم پیروی از این روش پژوهش ضرورت دارد. و طبق این روش، اعتقاد دارم FDD و Palantir را نمیتوان از کابینه اسرائیل و آمریکا جدا کرد. ضمن آنکه به مردمی که ستارخانها و خیابانیها و دلیران تنگستان و ... را در دامان خود پرورش دادند ایمان دارم.
۱. اینکه بگویی «چون در سطح علنی برنامهای جز صلح و دموکراسی اعلام نمیشود، پس جای نگرانی نیست» برداشت دقیقی از بحثِ من نبود. سخنِ من این بود که برای نسبت دادن یک هدف رسمی به یک دولت یا پیمان، باید شواهد و اسناد علنی و معتبر داشت؛ و نبودِ این شواهد، به معنای نبود تهدید یا نبود رفتارهای پشتپرده نیست، بلکه به معنای آن است که در مقام استدلال نمیتوان آن هدف را «موضع رسمی» خواند. در علوم سیاسی، تفاوت میان سیاست اعلامی و سیاست اعمالی شناختهشده است. سیاست اعلامی، سند و گفتۀ رسمی است و معیار استناد حقوقی؛ سیاست اعمالی، رفتار واقعی و شبکههای نفوذ است که گاه میتواند با سیاست اعلامی تفاوت داشته باشد.
بحثِ من نادیده گرفتن دومی نبود، بلکه این بود که اگر میخواهیم دربارۀ پیمان ابراهیم یا هر توافق بینالمللی بگوییم «هدف رسمیش تجزیه ایران است»، این گزاره باید در چارچوب شواهد رسمی و آشکار اثبات شود؛ وگرنه صرفاً در حوزۀ تحلیل و گمانهزنی میماند، نه در حوزۀ سند و استناد.
۲. پیشتر گفتم که کشورهای منطقه از جابهجایی مرزها استقبال نمیکنند؛ زیرا دیر یا زود نوبت خودشان میرسد. پس از سرنگونی اسد، ترکیه با پرورش و آوردن جولانی دست بالا را در سوریه یافت؛ هدفش ایجاد یک منطقۀ حائل نظامی در شمال، در دل مناطق کُردنشین بود تا مانع تحرکات شبهنظامی کُردها شود. این دقیقاً همان استقبال نکردن کشورهای منطقه از تجزیه سرزمینیست. در جنوب نیز صهیونیستها خواهان همان منطقه حائلند؛ بهویژه بهخاطر پیوندهای نزدیکشان با دروزیها که بخشی از ساختار نظامی، امنیتی و اقتصادی اسرائیل را تشکیل میدهند. این نیز نمونۀ دیگری از ناهمبستگی ملی اقوامیست که در سوریه زندگی میکنند.
نمونۀ شما بهخوبی نشان میدهد که چگونه یک «تروریست تفرقهافکن» با جایزۀ ۱۰ میلیون دلاری، چند سال پسینتر بدل به «رئیسجمهور واقعی و جوان شگفتیآور!» میشود، و هر دو اقدام، در چارچوب سیاست رسمی آمریکا، این اقدامات بهعنوان گامی در مسیر صلح، دموکراسی و انسجام جهانی توصیف میشوند. این دگرگونیها، بیش از آنکه حاصل یک «سیاست ثابت و پنهان» باشد، نتیجۀ عملگراییِ صرف و چرخش بر محور مصلحت لحظهای است؛ جایی که توازن قدرت و منافع روز، مهمتر از هر خطمشی دگرگونناپذیر است.
پس، بله، سیاست اعلامی و رفتار واقعی یک دولت همیشه بر یک خط مستقیم حرکت نمیکنند. اما اگر بگوییم «هدف رسمی آمریکا» از چنین رفتارهایی تقویت یا تضعیف یک کشور مشخص بوده، باید سند رسمی و علنیش را نشان دهیم؛ وگرنه در حد تحلیل سیاسی باقی خواهد ماند، نه اثبات حقوقی.
۳. میان «سیاست آشکار» و «شبکههای پنهان» نباید دیواری بلند کشید، اما نباید آن دو را یکی پنداشت. اگر در علوم سیاست، بررسی بازیگران غیردولتی و شبکههای قدرت نانوشته پذیرفته شده، در برابر آن، شیوهنامهٔ نقد خردگرا نیز خواهان دقت، بازبینی دادهها، و جداسازیِ میان واقعیت و گمانه است. اینکه نهادهایی چون FDD یا شرکتهایی مانند پالانتیر نفوذ دارند، سخنی نادر نیست؛ اما اینکه بگوییم این نهادها عملاً «بازوی پنهان دولت آمریکا یا اسرائیل» هستند، نیاز به دادههایی فراتر از پیوند مالی یا همسویی نظری دارد. باید توجه داشت که بسترهایی که این نهادها بر آن سوار میشوند، همهجا یکسان نیست. لیبی پس از سرنگونی قذافی، بهدلیل فقدان ساختارهای یکپارچه ملی، شکافهای قبیلهای و وابستگی بخش بزرگی از اداره کشور به شخص رهبر، بهسرعت به صحنۀ جولان این نوع شبکهها تبدیل شد. در ایران، شرایط بهگونهای دیگر است: انسجام سرزمینی، حافظۀ تاریخی مشترک و شبکههای اجتماعی و فرهنگی که در درازنای سدهها شکل گرفته، مانع بزرگی برای سناریوهای «مهندسی فروپاشی» است. در اینجا، صرفاً ورود بازیگران خارجی بدون همکاری بخشی از بدنۀ داخلی، بدون پشتوانۀ گستردۀ مردمی و شکافهای ژرف هویتی، بخت چندانی ندارد و تنها در اندارۀ فعالیتهای رسانهای و شبهنظامی محدود میماند، نه اقدام عملی مؤثر.
۴. شما به خلع سلاح قذافی و واکنش اتحادیۀ آفریقا، وانگهی به نقش ناتو و تلفات اشاره میکنید، اما جزئیات دقیقی نمیدهید. مثلاً چگونه قذافی حاضر شد از بمب اتم کنار برود؟ واکنش اتحادیۀ آفریقا چگونه بود؟ ناتو دقیقا چه اقداماتی کرد؟ بدون ارجاع دقیق و شرح بیشتر، ادعاها حالت کلیشهای و یکجانبه پیدا میکنند.
وضعیت سخت لیبی بسیار پیچیدهتر از آن است که در چند جمله بازگو شود. نخست آنکه، موضوع خلع سلاح و کنار رفتن معمر قذافی با فشارهای درونکشوری و برونکشوری همراه بود و تنها یک فرمان ساده نبود. نقش بازیگران گوناگون منطقهای و فرامنطقهای باید به دقت بررسی شود. دوم، واکنش اتحادیۀ آفریقا نسبت به بحران لیبی هرچند مثبت بود، اما توان و ظرفیت این نهاد برای ساماندهی چنین بحرانی محدود بود و در عمل نتوانست کارکردی سودمند داشته باشد. سوم، پس از کشتار مردم لیبی توسط نیروهای قذافی در بهار عربی، ناتو بر پایۀ قطعنامۀ ۱۹۷۳ شورای امنیت سازمان ملل، مأموریت داشت از غیرنظامیان در برابر حملات رژیم قذافی پاسداری کند. هدف اعلامشده ناتو جلوگیری از کشتار مردم توسط نیروهای قذافی بود. ناتو رسماً وارد عملیات نظامی شد تا از مردم پاسداری کند و جلوی کشتار گسترده را بگیرد، اما به دلیل ماهیت پیچیده جنگ و وجود نیروهای مختلف مسلح، در مواردی باعث تلفات غیرنظامیان شد. به همین دلیل نمیتوان به سادگی گفت «ناتو مردم را کشت»، بلکه باید گفت «عملیات ناتو در برخی موارد باعث تلفات غیرنظامی شد». عوامل داخلی و کشمکشهای قبیلهای و سیاسی نیز نقش داشتهاند.
۵. اما دربارۀ سنجش ایران با کشورهایی مانند لیبی، سودان، اتیوپی یا یوگسلاوی، گمان میکنم چنین قیاسهایی، اگر بدون توجه به مجموعهای از پیشزمینههای تاریخی و بافت فرهنگی باشد، نه تنها روشنگر نیست، بلکه گمراهکننده است. اجازه دهید نکته به نکته، تفاوتهای بنیادین ایران با این کشورها را بسیار چکیده بررسی کنیم:
یک - لیبی، برخلاف ایران، از دیدِ ساختار حکومتی و سامان سیاسی کشوری نوپاست که پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی و استعمار ایتالیا در سدۀ بیستم پدید آمد. این کشور، فاقد تاریخِ دولتداریِ پیوسته و دیرپا بوده و یکپارچگی فرهنگیِ آن بسیار شکنندهست.
پس از سرنگونی قذافی، از برای نبودِ نهادهای مردمی، ساختار حزبی و پیشینۀ یکپارچگی ملّی، لیبی دچار فروپاشی کامل شد. لیبی پس از فروپاشی، به عرصۀ رقابت چندلایه میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بدل شد. نبود یکپارچگی ملّی و ساختار حکومتی کارآمد، راه را برای این بهرهبرداری گسترده باز کرد؛ وضعیتی که در ایران بهدلیل انسجام فرهنگی، پیشینه دیرپای دولت مرکزی و ساختارهای امنیتی ـ حتی در سختترین بحرانها ـ بسیار کماحتمال است. ایران دستکم در چند هزار سال گذشته، پیوسته دارای دولتمندی و سامان اداری بوده و در همۀ فراز و فرودها، همچنان بهسان یک کشور برجای مانده است.
دو - سودان از همان آغاز استقلال، کشوری دچار گسست قومی، زبانی و دینی بوده است. شمال مسلمان و عربزبان آن با جنوب مسیحی و نیلوتیک همزیستی ناپایدار داشتند. جدایی سودان جنوبی، بیشتر ناشی از این شکافهای بنیادین بود، نه صرفاً دسیسۀ بیگانه.
در ایران، هرچند گوناگونی قومی و زبانی داریم، اما هیچیک از این تیرههای ایرانی جزیرههای جداافتاده یا بیپیوند با هستۀ تمدنی کشور نبودهاند. آذریها، کُردها، بلوچها، لُرها، لَکها و حتی عربهای هممیهن و دیگران همگی در سدهها تاریخ و فرهنگ ایرانی سهیم و شریک بودهاند.
سه - اتیوپی نیز کشوریست با شکافهای بزرگ قومی همچون تیگره، اورومو و أمهره که تاریخ درگیری و رقابت خونین با یکدیگر دارند. زبان رسمی، تنها بخشی از مردم را نمایندگی میکند و حکومت مرکزی در اذهان برخی گروهها، بازتابدهندۀ یک قوم خاص است.
اما در ایران، زبان فارسی – فراتر از یک زبان قومی – در حکم زبان پیوند ملّی، تاریخی و تمدنی است. حتا بسیاری از کسانی که فارسی زبان مادریشان نیست، در گسترش و پاسداری از آن نقش بنیادین داشتهاند.
چهار - یوگسلاوی، کشور ساختهشدۀ پس از جنگ جهانی اول بود، از دل امپراتوریهای عثمانی و اتریش-مجارستان. آنچه آن را کنار هم نگه میداشت، بیشتر یک ساختار نظامی و سیاسی بود تا هویت تاریخی مشترک. پس از مرگ تیتو، با فروکش کردن نیروی مرکزی، تنشهای ملیگرایانه، مذهبی و زبانی سر برآوردند و فروپاشی آغاز شد.
ایران، وارونۀ آن، کشوریست با هویت تاریخیِ مشترک، حافظۀ ملی یکپارچه و پیوستگی تمدنی کممانند. حتی در دورههایی که پادشاهی در ایران از دستِ ایرانیان بیرون بوده (مثلاً دورهٔ مغول)، باز هم بنیادِ کشور برجای مانده و بازسازی شده است. چنین پایداری، در یوگسلاوی یا دیگر نمونههایی که برشمردهاید، دیده نمیشود.
حتی ایران در زمانی که ملوکالطوایفی بوده، به هنگام تجاوز عنصر خارجی به خاک ایران، با یکدیگر یکپارچه شدند. پیشتر نیز گفتهام و این بار نیز میگویم «اقوام ایرانی هزاران سال است که در کنار یکدیگر زیستهاند و با وجود گوناگونی فرهنگی و زبانی، یکپارچگی و همبستگی ملی خود را پاس داشتهاند.» اکثریت قاطع کُردها، آذریها، عربها و... خود را ایرانی میدانند. اگرچه از تبعیض و یا توسعهنیافتگی و ناعدالتی در دادن قدرت سیاسی و سرمایۀ ملی خسته شده باشند، اما خواهان جدایی نیستند.
نباید نقش ارتش را در دورۀ سرنگونی حاکمیت از دید دور داشت و جای بحث دارد. در جامعه، ارتش چهرهای میانهرو و ملّیگرا دارد. میتواند با اعلام بیطرفی سیاسی – همانگونه که در دورۀ پهلوی نیز سیاسی نبود - کنترل مناطق کلیدی مانند پایتخت، مرزها و مراکز حساس را در دست بگیرد تا یک دولت انتقالی شکل بگیرد؛ مانند مصر در سال ۲۰۱۱ یا تونس یا اندونزی.
بر گزارش جامع و مستند «نشنال اینترست» تاکید کردم. این گزارش نشان میدهد، نظمی که از زمان فروپاشی شوروی تا ابتدای دهه 2010 بر غرب آسیا و شمال آفریقا حاکم بوده، دیگر پاسخگوی نیاز رژیمهای اسرائیل و آمریکا نیست. این دو، اگر بهسرعت دست به تقسیم مجدد منطقه نزنند از کریدورهای چین عقب میافتند. «پیمان ابراهیم» بر این اساس تبدیل به راه مشترک آمریکا و اسرائیل شده است.
Mt1397 میگوید هیچ سند و حتی هیچ نقل قولی نیست که نشان دهد تجدید مرزبندی هدف اصلی «پیمان ابراهیم» است. این اطمینان از کجا آمده؟
سوال: کشورهای منطقه با چه وعدهای به «پیمان ابراهیم» جلب و حاضر به همکاری با اسرائیل میشوند.
پاسخ: با وعده سهم بردن از مرزبندیهای جدید. این پیمان ادعای مراکش درباره «صحرای غربی»، ادعاهای سودان درمورد اریتره و ادعاهای بحرین و امارات در خصوص خلیج فارس را بهرسمیت میشناسد:
https://prismeinitiative.org/publications/abraham-accords-tariq-dana/
درواقع درستتر آن است که بگوییم بنیان «پیمان ابراهیم» بر تجدید مرزبندی و تجزیههای جدید استوار است.
سوال: عبارت جعلی «آذربایجان جنوبی» در کجا خلق شد؟
پاسخ: در مجلس سنای ایالات متحده. سناتور Dana Rohrabacher و Gregory Meeks در سال 2012 کارزار گستردهای تحت عنوان جدایی «آذربایجان جنوبی» و برای تقویت جریانهای تجزیهطلبی در ایران براه انداختند:
https://www.gopetition.com/petitions/congressman-dana-rohrabacher-supporting-self-determination-of-south-azerbaijan-from-iran.html
این کارزار و عنوان جعلی در موسسه Foundation for Policy Defense (FDD) به سطح برنامه و سیاست ارتقا یافت و از طرف اسرائیل، آمریکا و کمپانیهای نفتی باکو تحت حمایت مالی و دیپلماتیک قرار گرفت. این موسسه در دور دوم ریاست جمهوری ترامپ، تمرکز خود را بر پیوستن آذربایجان به «پیمان ابراهیم» گذاشته است. بهعلاوه، موسسه FDD زمینه پیوند مساله «آذربایجان جنوبی» را با دستاندرکاران «پیمان ابراهیم» بهوجود آورد:
https://radar.am/en/news/opinion-2702720341/
در میان این دستاندرکاران، برجستهترین مهره، جلعاد اردان Gilad Erdan است. در نشست 2021 که ذکرش رفت، اردان هدف اساسی «پیمان ابراهیم» را تضعیف ایران معرفی کرد و گفت ایران اولین و خطرناکترین تهدید برای تمامی کشورهایی است که به این پیمان میپیوندند. پیمانی که کار خود را برمبنای سهمبری از تقسیم مجدد منطقه پیش میبرد:
https://www.timesofisrael.com/weve-only-just-begun-abraham-accords-partners-mark-one-year-since-signing/
بیش از این میتوان سند و مدرک آورد. برای این مجال همین کافی است. خواننده علاقمند میتواند همین سرنخها را دنبال کند.
۱. از تحلیل تا سند رسمی، تفاوتی بنیادین وجود دارد. بخش زیادی از منابعی که آوردهاید (از جمله گزارش Prisme Initiative یا مقاله National Interest)، در ردۀ تحلیلهای ژئوپلیتیکی غیررسمی قرار دارند؛ یعنی دیدگاههایی هستند که دربارۀ اهدافِ احتمالی یا پشتپردهٔ پیمان ابراهیم نوشته شدهاند، نه اینکه خودِ پیمان، صراحتاً هدف تجدید مرزها را گفته باشد. اگر بپرسیم: آیا در متن رسمی پیمان ابراهیم، یا سخنان رسمی دولتی، آمده که هدفِ آن تجزیه یا دگرگونی مرزهای ایران است؟ پاسخ همچنان نه است.
۲. دربارۀ «وعده سهمبری» از مرزبندیها باید گفت که آنچه شما دربارۀ پاداشهای دیپلماتیک به کشورهای عربی برای عادیسازی با اسرائیل مطرح کردهاید؛ مانند به رسمیت شناختن حاکمیت مراکش بر صحرای غربی، واقعیتیست که در تحلیلهای فراوانی آمده و برخی از آنها واقعاً در سطح تصمیم سیاسی هم پیش رفتهاند. اما باید دید آیا این به معنای تجدید مرزهای همۀ منطقه است؟ آیا این به معنای تجزیۀ ایران است؟ به رسمیت شناختن ادعای یک کشور دربارۀ بخشی از قلمروش با طرح تجزیه کشور دیگر تفاوتی بنیادین دارد. ادعای بحرین یا مراکش به معنای دگرگونی مرزهای ایران نیست. و از قضا هیچ کشوری در پیمان ابراهیم - حتی اسرائیل - تاکنون ایران را تجزیهشده نخوانده یا از آن آشکارا پشتیبانی نکرده است.
۳. درست است که برخی چهرههای کنگره آمریکا (مانند Dana Rohrabacher) در سالهای گذشته از جداییطلبی در ایران پشتیبانی کردهاند، اما این اقدامات پیوندِ رسمی و حقوقی با پیمان ابراهیم ندارند و هیچگاه در سیاست رسمی آمریکا یا اسرائیل بهعنوان هدف پیمان ابراهیم اعلام نشدهاند.
یادآور میشوم که سیاستهای رسمی دولتها با لابیها و سناتورها متفاوت است. سناتورها میتوانند طرحی بنویسند، اما آن طرح الزاماً تصویب یا اجرا نمیشود؛ چه رسد به اینکه پایۀ پیمانی منطقهای باشد.
FDD تحلیلهایی دربارۀ تهدیدِ ایران، بحث گسترشِ پیمان ابراهیم و نقش کشورهای همسایه شرح دادهاند، اما بحث جدا کردن «آذربایجان جنوبی» از ایران یا پیوندِ آن با پیمان ابراهیم در منابع رسمی FDD نیامده است:
https://www.fdd.org/analysis/op_eds/2024/05/24/can-the-middle-east-halt-the-rise-of-iran-before-its-too-late/?utm_source=chatgpt.com
پژوهشها دربارۀ پیوستن احتمالی جمهوری آذربایجان (نامی جعلی و ساختگی) به پیمان ابراهیم نشان میدهد که چنین موضوعاتی بیشتر در چارچوب گسترش همکاریهای امنیتی، اقتصادی و دیپلماتیک مورد بررسی هستند، نه بخشبندی مرزهای ایران یا تجزیۀ آن:
https://www.atlanticcouncil.org/blogs/menasource/abraham-accords/?utm_source=chatgpt.com
https://ilanberman.com/28602/azerbaijan-role-in-the-abraham-accords?utm_source=chatgpt.com
https://caspianpost.com/opinion/the-next-chapter-in-the-abraham-accords-azerbaijan-kazakhstan-and-uzbekistan-step-forward?utm_source=chatgpt.com
۴. بله، جلعاد اِردان ایران را «تهدید اول» معرفی کرده، اما باز هم سخن از تهدید امنیتی است، نه تجزیۀ سرزمینی. میان این دو، فاصلهای ژرف وجود دارد: مخالفت با نفوذ منطقهای ایران و تجزیۀ ایران. در پیوندی که از تارنگار timesofisrael فرستادهای نیز بر همین نکته تأکید دارد. در فرستۀ آن تارنگار، اِردان ایران را بهعنوان «تهدید امنیتی» معرفی کرده و از لزوم یکپارچگی کشورهای «معتدل» برای مقابله با آن سخن گفته است. هیچ اشارهای به تجزیۀ ایران یا دگرگونی مرزی در سخنان وی وجود ندارد. بنابراین، استناد شما که «اردان هدف اصلی پیمان ابراهیم را تجزیه ایران اعلام کرده»، با این منبع تناقض دارد. همچنین میتوان به پیوندها زیر نگاه کرد:
https://www.israelhayom.com/opinions/a-historic-chance-to-dismantle-the-axis-of-evil/?utm_source=chatgpt.com
https://www.timesofisrael.com/weve-only-just-begun-abraham-accords-partners-mark-one-year-since-signing/?utm_source=chatgpt.com
https://www.israelhayom.com/opinions/a-historic-chance-to-dismantle-the-axis-of-evil/?utm_source=chatgpt.com
من نیز با شما همدیدگاه هستم که پیمان ابراهیم در عمل پیامدهایی ژئوپلیتیکی دارد که ممکن است بر ایران فشار وارد کند، و برخی اندیشکدهها یا لابیها نگاههای خطرناکی دربارهٔ تمامیت ارضی ایران دارند، اما از این موارد نمیتوان نتیجه گرفت که «هدف رسمی پیمان ابراهیم تجدید مرزهای ایران است». تحلیلهای سیاسی میتوانند در روشن کردن زمینهها و اهداف پنهان نقش مهمی داشته باشند، اما نباید آنها را با سند رسمی یا موضع آشکارِ دولتها یکی گرفت. برای اینکه چیزی را «هدف رسمی یک پیمان بینالمللی» بنامیم، به اظهارات صریح، متن مصوب یا موضع رسمی نیاز داریم، نه صرفاً برداشتهای تفسیری. و در پایان، هیچ بخش از متن پیمان چنین چیزی را نمیگوید.
1-«آنچه به نام خطر تجزیه مطرح میشود، بیش از آنکه تهدیدی بیرونی باشد، حربهای دروغین در دست رژیم آخوندسالار برای ترساندن مردم است.»
2-«هیچیک از کشورهای منطقه از جابهجایی مرزهای ملی پشتیبانی نمیکنند—چراکه خود گرفتار تنوع قومی هستند و بیم سرایت دارند. نه اروپا، با توجه به پیامدهای مهاجرتی، خواهان آن است و نه ایالات متحده بهصراحت از چنین روندی حمایت کرده است.»
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
این دو گزاره ماجرای جالبی در تاریخ سیاسی دارند. در سال 1401، با شکلگیری بهاصطلاح «ائتلاف اپوزیسیون»، همین احکام ناگهان در صحنه ظاهر شدند و پس از مدت کوتاهی ناگهان از صحنه حذف شدند. کسانی که توئیتهای معروف حامد اسماعیلیون را میدیدند قطعاً به یاد میآورند. این شخص در ابتدا، چندین بار و با تاکید بسیار، عین عبارات بالا را ذکر میکرد، اما پس از مدتی دیگر آنها را تکرار نکرد و تلویحاً در رد این دعاوی سخن گفت.
ماجرا چه بود؟ خیلی ساده، پس از چند نشست و تظاهرات معلوم شد «ائتلاف اپوزیسیون» نه تنها نمیتواند خود را از شر چهرهها، محافل و گروههای تجزیهطلب خلاص کند، بلکه ناگزیر است آنها را در رأس کار جا دهد. تجزیهطلبها بهسرعت دست بالا را در «ائتلاف» یافتند. چرا؟ چون دقیقاً برخلاف احکام متعصبانهی فوق، دولتها و نهادهای اروپا، کانادا و ایالات متحده پولپاشیها و پشتیبانی بیدریغ خود را بر جریان تجزیهطلب متمرکز کردند. شازده رضا بوسیله مذاکراتش با عبدالله مهتدی نشان داد که سلطنتطلبان در ائتلاف کذایی با این مساله هیچ مشکلی نداشتند!
امروز، تکرار متعصبانه آن احکام باطل، هم مضحک است و هم بسیار غمانگیز.
مضحک است، چون تجدید مرز و تقسیم مجدد سرزمینهای منطقه پیش چشم همه دارد اجرا میشود. آیا براستی نمیبینید؟
اسرائیل و ترکیه بهشدت در حال رقابت بر سر سوریه و آذربایجان هستند. اسرائیل، با چراغ سبز آمریکا، بهسرعت در حال گسترش مرزهای خود در کرانه باختری و پیشروی بهسوی کرانه رود اردن است و این پیشروی دولت اردن را وحشتزده کرده است ـــ پادشاهی هاشمی اعلام کرده این توسعهطلبی اسرائیل را «اقدام جنگی» تلقی میکند و در صورت ادامه، خواهان سهمی از جنوب سوریه میشود. اسرائیل و حکومت جولانی بر سر بلندیهای جولان و طرابلس لبنان چانهزنی میکنند و وقتی جولانی به آذربایجان میرود تا سهم خود را افزایش دهد، اسرائیل تنبیهاش میکند.
گزاره دومی که mt1397 میآورد واقعاً مرغ پخته را به رقص وامیدارد. اکنون آمریکا و اسرائیل برای پیش بردن مرزبندیهای جدید نه تنها به سرنوشت دوستان وفادار، مثل اردن، توجهی ندارند بلکه به سرنوشت جوامع خود هم رحم نمیکنند.
«پیمان ابراهیم» از مسیر بسیار جنونآمیزی دارد عملی میشود. اسراییل با حمایت گسترده از گروه «یاسر ابوشباب» رسماً دارد تخم داعش را در کشور خودش میپراکند. دیگر پولپاشی برای داعش مسالهی آنسوی مرزها نیست!! بلکه درون خود اسرائیل پیش میرود. اکنون در میان خود صهیونیستها صدای اعتراض بلند شده که رژیم با این اعمال درنهایت تیشه به ریشه «جامعه اسرائیل» میزند.
دولت آمریکا نیز با بیتوجهی کامل به مسائل مالی و اجتماعی خود بیوقفه سیاست «اسرائیل بزرگ» را پیش میبرد. در آمریکا هم منتقدان میگویند «جامعه آمریکا قربانی بزرگ سیاست اسرائیل بزرگ خواهد بود.»
کار تقسیم مجدد منطقه به مرحلهای رسیده که آمریکا و اسرائیل به امنیت و منافع ملی خود نیز پشت پا میزنند و سرنوشت ملی خود را هم به خطر میاندازند. آن گاه توجیهگران با خاطر جمع نشستهاند و میگویند رژیم آمریکا از ثبات در منطقه دفاع میکند! آمریکایی که به ملت خودش هم رحم نمیکند!
و این واقعاً غمانگیز است. اینهمه تعصب و پافشاری بر احکام باطل غمانگیز و گریهدار است.
۱. سخنانی مانند «هیچ کشور منطقهای از تجزیه پشتیبانی نمیکند» یا «خطر تجزیه بیشتر ابزار تبلیغاتی حکومت است»، نه توجیه تجاوز نظامی هستند و نه متعصبانه. اگر شما اسنادی در اثبات پشتیبانی نظامی از تجزیه دارید، به جای تفسیرهای شخصی، آنها را ارائه کنید.
۲. مینویسید: «دولتها و نهادهای اروپا، کانادا و ایالات متحده پولپاشیها و پشتیبانی بیدریغ خود را بر جریان تجزیهطلب متمرکز کردند.»
هیچ سند رسمی، گزارش دولتی، یا بیانیهای از نهادهای آمریکایی، اتحادیه اروپا یا دولت کانادا وجود ندارد که نشان دهد سیاست رسمی آنها حمایت از تجزیه ایران است. حتی در سیاستهای خارجی اعلامشدۀ آنها، همواره «یکپارچگی سرزمینی کشورها» تأکید شده است. اسناد وزارت خارجه آمریکا، گزارشهای کنگره، و بیانیههای اتحادیه اروپا همگی در اینباره روشن هستند.
مؤسساتی همچون FDD، RAND، یا Hudson که گاه در رسانهها نامشان میآید، مؤسسات تحلیلگر هستند، نه نهاد سیاستگذار، و حتی در تحلیلهای این مؤسسات نیز کمتر موردی دیده میشود که صراحتاً از تجزیه ایران پشتیبانی کند. اگر موردی وجود دارد، لطفاً مستند بیاورید.
حتی دولت وقت آمریکا (دولت اوباما) بیدرنگ خود را از نامۀ Dana Rohrabacher جدا کرد و اعلام کرد که سیاست رسمی ایالات متحده، پشتیبانی از تمامیت ارضی ایران است. وزارت خارجه آمریکا گفت این موضع صرفاً دیدگاه یک نمایندهٔ کنگره است، نه دولت آمریکا.
۳. ادعاهای شما درباره «تغییر مرزها»، اگرچه بهظاهر به بلندیهای جولان، سوریه یا آذربایجان اشاره دارد، ولی اینها با بحث تجزیه ایران بیربطاند.
بلندیهای جولان در سال ۱۹۶۷ از سوی اسرائیل اشغال شد. مسئله امروز نیست. در بارۀ کرانه باختری، اسرائیل برنامههایی برای الحاق بخشهایی از آن داشته که با مخالفت بینالمللی، از جمله اتحادیه اروپا، روبهرو شدهاند.
در بارۀ سوریه، ترکیه تنها برای ایجاد «منطقۀ حائل» نظامی وارد بخشهایی از شمال سوریه شده است، اما این با هدف تجزیۀ سوریه نبوده و در مذاکرات آستانه با ایران و روسیه نیز به آن اذعان شده است.
هیچیک از این رخدادها، نه طرحی برای تجزیۀ ایران ارائه کردهاند، نه بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم به مرزهای ایران مربوط میشوند. قیاس این تحولات با «تقسیم ایران» یکسره نادرست و از دیدِ استدلالی مغالطه قیاس معالفارق است.
۴. هیچیک از اسناد رسمی «پیمان ابراهیم» که میان اسرائیل، امارات، بحرین، سودان و مراکش با میانجیگری آمریکا امضا شد، حتی یک بند هم دربارۀ مرزهای ایران، اقوام ایرانی یا بحثهای ژئوپلیتیکی پیرامون ایران نیامده است. هدفِ اصلیِ پیمان، عادیسازی روابط دیپلماتیک میان کشورهای عربی و اسرائیل بوده است.
گزارشهایی که دربارۀ این پیمان منتشر شدهاند، از جمله در Brookings, Council on Foreign Relations، Times of Israel یا The Washington Institute، همگی بر مزایای اقتصادی، فناوری، و دفاعی برای کشورهای امضاکننده تمرکز دارند. اگر موردی خلاف این وجود دارد، باید با سند رسمی یا اظهارنظر صریح یک مقام رسمی اثبات شود، نه با تفسیرهای شخصی.
۵. نقشهسازیها یا ادعاهای رسانهای پیرامون «اسرائیل بزرگ» یا «کردستان بزرگ» بیشتر ساخته و پرداخته رسانههای حاشیهای هستند. نه اسرائیل توان جغرافیایی، سیاسی یا جمعیتی گسترش مرزهایش را دارد و نه قدرتهای بزرگ، با توجه به آثار بحرانزای چنین اقداماتی، از آن پشتیبانی خواهند کرد.
۶. اتهام «تعصب» زدن به هر تحلیلی که برخلاف میل ما باشد، آسان است. اما در دنیای تحلیلهای جدی، ما با داده، سند، تطابق با واقعیت و دقت در تمایز میان تحلیل و تبلیغ روبهرو هستیم. آنچه شما بهعنوان «تجزیه در حال وقوع» توصیف میکنید، تاکنون نه در قالب طرح سیاسی رسمی مطرح شده، نه در قالب سند اجرایی.
در برابر، آنچه میگوییم، هم با موازنههای منطقهای همخوان است، هم با اسناد موجود، هم با تجربه تاریخ معاصر. تا زمانی که هیچ دولت یا نهاد بینالمللی معتبری چنین برنامهای را اعلام نکرده باشد، ادعای تجزیه، بیش از آنکه تحلیلی سیاسی باشد، بازتاب نگرانیها یا پروژههای رسانهای مشکوک است.
عدهای ولایتمدار که تا دیروز سوریه از خوزستان براشون مهمتر بود برای ما وطنپرست شدن و با چسباندن پهلوی به تجزیه ایران!!! میخوان برای خودشون طرفدار جمع کنند.
نه دوستان عزیز، نه وطنپرستی به شما که همه چیزتون عربیه میاد نه وطنفروشی به پهلوی که شریفترین در یک قرن اخیر نسبت به ایران و ایرانی بوده
خوب است! همینطور برچسب بزنید! همینطور به هرکس که از انسجام ملی دربرابر متجاوزین دفاع میکند برچسب بزنید. هیچ چیز مثل این برچسب زنی ها شما را از پیش چشم نمی اندازد.
شاید این تکنیک کثیف برای مرعوب کردن افراد موفقیتهای کوچکی نصیب تان کند، شاید عده ای از ترس "ولایتمدار" خوانده شدن سکوت کنند. ولی همین تکنیک رفته رفته حنای شما را از رنگ می اندازد.
چون موشک و بمب متجاوز و مداخلات تجزیه طلبانه علنی دشمن، به بسیاری شجاعت میدهد که صدایشان را بلند کنند و بدون آستان بوسی شازده رضا صهیونیست، از میهن و انسجام ملی سخن بگویند.
همان چیزی که شما از رواج یافتنش هراس دارید، دفاع از میهن بدون آستان بوسی دربار!
بماند در تاریخ ایران، که کشوری به ما تجاوز کرد و جیره خواران متجاوز خود را "شریف ترین" نامیدند. شازده ای که رسما پیش نتانیاهو کاسه گدایی میگیرد میشود شریف، و کسانی که خطر مهلک طرح و برنامه های اسراییلی-آمریکایی را فاش میکنند میشوند "سراپا عربی"!!!
عجب روزگاریست ...
میگویند "همیشه یک ایران یکپارچه و قوی که متحد آمریکا در منطقه باشد مورد علاقه آمریکا بوده و هست"
سلطنت طلبها برای عادی سازی فروپاشی ملی و تجاوز به خاک کشور از مجموعه احکام و دگم هایی مثل این استفاده میکنند.
اول) در همان کتابی که درباره یوگسلاوی معرفی کردم، دولت آمریکا بارها و بارها به سران یوگسلاوی اطمینان میدهد که حفظ یکپارچگی یوگسلاوی جزء مهمترین منافع ملی آمریکا است!!
دوم) در ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۱ نشست بسیار مهمی، به مناسبت یک سالگی تصویب "پیمان ابرهیم" در نیویورک برگزار شد. وقایع پنج ماه اخیر اجرای مو به موی راهبرد آمریکا در آن نشست است.
سوم) حدود یک ماه پیش نشریه "نشنال اینترست" گزارش مستند و بسیار مهمی درباره رقابت ژئوپلیتیکی آمریکا و چین در خاورمیانه و به ویژه دریای خزر منتشر کرد. این گزارش هم نشان میدهد که "ترسیم مجدد مرزها" تبدیل به علاقه مشترک آمریکا و اسرائیل شده است و مشارکت آمریکا در تجاوز به ایران اساسا برمبنای همین اشتراک بوده است.
دوستان اهل فکر، این اسناد را خوب مطالعه کنید.
سلطنت طلب ها با مجموعه ای از احکام جزم اندیشانه، تجاوز به کشور، فروپاشی ملی و حتی موشکباران شهرها را عادی سازی میکنند.
پیشنهاد من این است که دربرابر آنها همیشه جستجوگر باشیم. با آنها درنیفتیم چون تنها مهارتشان افترا و برچسب زنی است. درعوض، هر حکم را بررسی کنیم و بسنجیم. دولت آمریکا "پیمان ابراهیم" را جزء اصول خود قرار داده و متعهد به اجرای آن شده است. خطر را جدی بگیریم و از مشتی برچسب زن نترسیم.
اولاً که برچسب نیست اینا
فحش رو گذاشتم زمین صاحبش خودش اومد برداشت.دوما منم خیلی قصد بحث کردن با شما رو ندارم. مخصوصا که پیغامهای شما سراسر مغلطههای طولانی و حوصله سربره.سوما از همین پیغامتونم مشخصه بیشتر دغدغهتون پیمان ابراهیمه و فلسطین تا ایران و یکپارچگیش.
آخرین حرف بنده با این سلطنت طلب اینه که لااقل برو یه سرچ کوچکی بزن و ببین پیمان ابراهیم چیه. فکر نکن همه بیسوادن.
دوستان محض اطلاع از پرت بودن این سلطنت طلب به اسناد نشستی که ذکر کردم مراجعه کنید. در ضمن کابینه نتانیاهو بارها گفته است که هدف اساسی "پیمان ابراهیم" تضعیف ایران از طریق "تجدید مرزهای جغرافیایی" است.
افزون بر این، هیچیک از کشورهای منطقه از جابهجایی مرزهای ملی پشتیبانی نمیکنند—چراکه خود گرفتار تنوع قومی هستند و بیم سرایت دارند. نه اروپا، با توجه به پیامدهای مهاجرتی، خواهان آن است و نه ایالات متحده بهصراحت از چنین روندی حمایت کرده است.
از همه مهمتر، اقوام ایرانی هزاران سال است که در کنار یکدیگر زیستهاند و با وجود گوناگونی فرهنگی و زبانی، یکپارچگی و همبستگی ملی خود را پاس داشتهاند. آنچه به نام خطر تجزیه مطرح میشود، بیش از آنکه تهدیدی بیرونی باشد، حربهای دروغین در دست رژیم آخوندسالار برای ترساندن مردم از هرگونه تغییر در ساختار نظام است.
خیلی خوبه که اشاره کردید اشغال آذربایجان با فشار آمریکا پایان پیدا کرد.
همیشه یک ایران یکپارچه و قوی که متحد آمریکا در منطقه باشه موردعلاقه آمریکاییها بوده و هست. بخصوص الان که در جنگ تجاری با چین هستند و ایران منبع انرژی و مواد اولیه ارزان برای چین هست.
با سلام . در پاسخ به کاربری که پرسیده است چرا سایت کتابناک اجازه آپلود این کتاب یا مانند آن را می دهد شاید بتوان گفت مسئولان و عوامل محترم کتابناک , برای تضارب افکار و آراء و اندیشه های گوناگون و آگاهی یافتن کاربران سایت از نظرات مختلف , اجازه آپلود و نشر این کتاب یا مشابه آن را در این سایت می دهند و از این نظر شاید نشود چندان بر ایشان خرده گرفت . هرچند در مورد این کتاب که در مقدمه اش و احتمالا در متن آن ، از آذربایجان جنوبی نام برده شده است ، باید گفت که اصولا چنین چیزی وجود خارجی ندارد و نقاط آذری زبان ایران در چند استان شمال غرب و غرب پراکنده و پخش شده اند و یک آذربایجان واحدی وجود ندارد که حالا جنوبی یا شمالی خوانده شود . خود نام جمهوری آذربایجان نیز مربوط به اوایل دوره شوروی سابق ، در حدود ۸۰ تا ۹۰ سال قبل است و پیش از آن زمان به این اسم نبوده است و احتمالا با نیت بد و اندیشه و فکر نادرست و برای ایجاد تفکرات تجزیه طلبانه در آن سوی رود ارس ، در جاهای آذری زبان ایران ، نام خودساخته جمهوری آذربایجان را بر باکو و مناطق اطراف آن گذاشتند و در سال های ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ از حکومت خودمختار حزب دموکرات در شمال غرب ایران حمایت نمودند ، هرچند در نهایت پس از مدتی کوتاه به علت مسائل بین المللی مانند اولتیماتوم آمریکا در آن زمان ، به لزوم خروج نیروهای شوروی از ایران ، پروژه حکومت حزب دموکرات در آذربایجان و کردستان به شکست انجامید و راه به جایی نبرد . اما تفکرات تجزیه طلبانه و غیرقابل قبول تا همین امروز هم ادامه یافته است که نمونه اش در ماه های گذشته برافراشتن پرچم ترکیه و جمهوری آذربایجان در برخی تجمع ها بود که بسیار اقدام ناپسند و غیر قابل قبولی بود . چون تجزیه طلبی و تضعیف وحدت در بین اقوام ایرانی از طرف هر فرد و گروهی که باشد ، قابل پذیرش نیست . به هر حال در تمام این مسائل پندها و درس هایی برای همه ماست ، اگر خوب توجه داشته باشیم و نیک بیندیشیم . با تشکر از توجه شما . خدا نگه دار .
آذربایجان جنوبی ؟