عبید باز میگردد
نویسنده:
جواد مجابی
امتیاز دهید
عبید زاکانی، شاعر و طنزپرداز بزرگ ایرانی، اگر نه نخستین کس، اما مهمترین طنزپردازی است که هزل را از حوزه شعر جدا کرد و به عرصه نثر آورد. در ادب سنتی ایران، هزلپردازی یکی از هنرهای شاعری شمرده میشد و نخستین کس به آگاهانه طنز و شوخطبعی را در نثر مجال خودنمایی داد سعدی در گلستان است که به اقتضای آثاری چون کلیلهودمنه، جوامع الحکایات، شوخیها را بیانی ادبی بخشید. «عبید بازمیگردد» اثری است بس خواندنی از دکتر جواد مجابی، شاعر و پژوهشگر مسائل ادبیات معاصر، وی طنزپرداز بزرگ همشهریاش را به دورهای ترسیم میکند که برای ما سخت آشناست زیرا این روزگار ماست که نقش زده میشود با همه تلخیها و شیرینیهایش...
از متن کتاب:
قزوینی تابستان از بغداد می آمد
گفتند « آنجا چه می کردی؟ »
گفت « عرق. »
۱
هر وقت نقاش خیالپروری به من فکر می کند، تنم در حالتی شناور به لرزه درمی آید. خیالپردازی او درباره سیما و اطوار من، گاه روزها و شبهای بسیاری ادامه می یابد. نگارگر خیال بند در راه، در بازار، در خانه و نگارخانه به من می اندیشد، صورتم را جزءبه جزء می سازد. تغییر می دهد، باز می سازد. خطی می کشد نمی پسندد، می لیسد، رنگ می زند. ناگهان کاغذ را پاره می کند خیالم راحت می شود اما او دوباره طرح می زند.
می اندیشد زلف داشته یا نداشته است. بر اثر خیال او به خطا بر سرم مو می روید یا ناگهان کله ام تاس می شود. لابد چشمهایش ریزه بوده، حدقه ام تنگ و پلکهایم تراخمی می شود، پس از آن همه طرح که مرا با چشمهای فراخ آفریده است. ریش حتماً داشته؛ سیاه، سفید، انبوه، اندک، تُنُک، کوسه، یک قبضه و بیشتر. اختیار ریش ما به دست چه آدمهایی افتاده است. دستارم را بارها بر سرم میزان می کند؛ آبی می سازد، زرد می کند، شیر شکری، ختایی، شتری. مرا شبیه یکی از آدمهایی که دیده و می پسندیده است می سازد، آن قدر بی ربط با من، که مطمئنم پدرم هم مرا به جا نخواهد آورد. وای به وقتی که بخواهند سر و وضع مرا از لای تاریخها و تذکره ها، یا از میان نوشته های خودم استخراج کنند، این روش همیشه بدترین نتایج را به بار می آورد...
بیشتر
از متن کتاب:
قزوینی تابستان از بغداد می آمد
گفتند « آنجا چه می کردی؟ »
گفت « عرق. »
۱
هر وقت نقاش خیالپروری به من فکر می کند، تنم در حالتی شناور به لرزه درمی آید. خیالپردازی او درباره سیما و اطوار من، گاه روزها و شبهای بسیاری ادامه می یابد. نگارگر خیال بند در راه، در بازار، در خانه و نگارخانه به من می اندیشد، صورتم را جزءبه جزء می سازد. تغییر می دهد، باز می سازد. خطی می کشد نمی پسندد، می لیسد، رنگ می زند. ناگهان کاغذ را پاره می کند خیالم راحت می شود اما او دوباره طرح می زند.
می اندیشد زلف داشته یا نداشته است. بر اثر خیال او به خطا بر سرم مو می روید یا ناگهان کله ام تاس می شود. لابد چشمهایش ریزه بوده، حدقه ام تنگ و پلکهایم تراخمی می شود، پس از آن همه طرح که مرا با چشمهای فراخ آفریده است. ریش حتماً داشته؛ سیاه، سفید، انبوه، اندک، تُنُک، کوسه، یک قبضه و بیشتر. اختیار ریش ما به دست چه آدمهایی افتاده است. دستارم را بارها بر سرم میزان می کند؛ آبی می سازد، زرد می کند، شیر شکری، ختایی، شتری. مرا شبیه یکی از آدمهایی که دیده و می پسندیده است می سازد، آن قدر بی ربط با من، که مطمئنم پدرم هم مرا به جا نخواهد آورد. وای به وقتی که بخواهند سر و وضع مرا از لای تاریخها و تذکره ها، یا از میان نوشته های خودم استخراج کنند، این روش همیشه بدترین نتایج را به بار می آورد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عبید باز میگردد