خلاصه کتاب مردی که می شناختم
نویسنده:
ژان بکر
امتیاز دهید
داستان شگفتانگیز دوران پس از ریاستجمهوری جورج اچ. دبلیو. بوش
خلاصه کتاب «مردی که می شناختم» (The Man I Knew) فشرده شده اثر «ژان بِکر» (Jean Becker)، نویسنده و مشاور سیاسی آمریکایی است که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد. بکر برای سالها رئیس دفتر جرج اچ. دابلیو. بوش (George H. W. Bush)، چهل و یکمین رئیسجمهور ایالات متحده، در دوره پساریاستجمهوریاش بود. او در این کتاب، پرترهای صمیمی، انسانی و متفاوت از رئیسجمهوری ترسیم میکند که بیشتر مردم او را از دید رسانهها و سیاستهای کلان میشناختند، نه از زاویهی روابط انسانی و منش شخصی.
کتاب بیش از آنکه زندگینامهای رسمی باشد، خاطراتی شخصی، تاثیرگذار و گاه طنزآمیز از سالهای پس از ریاستجمهوری بوش پدر است؛ دورانی که کمتر در تاریخنگاریها به آن پرداخته شده. بکر با نثری گرم و صادقانه، نشان میدهد که چطور بوش، با وجود شکست در انتخابات و دوری از قدرت، زندگیای پُرمعنا، فعال و مهربانانه داشت و به دوستیها، خدمت به مردم و خانوادهاش ادامه داد.
بخشی از کتاب مردی که می شناختم:
«او هیچوقت اجازه نداد شکست، او را تعریف کند. بعد از باخت در انتخابات سال ۱۹۹۲، رئیسجمهور بوش بهجای اینکه تلخ و افسرده شود، به هیوستون برگشت و تصمیم گرفت زندگیاش را با آرامش، خدمت، دوستیهای عمیق و وقار ادامه دهد. چه وقتی برای غریبهها نامه مینوشت، چه وقتی جوانان را راهنمایی میکرد، و چه وقتی در نودسالگی از هواپیما میپرید، همواره نشان داد که زندگی پُر از معنا میتواند حتی بعد از ریاستجمهوری آغاز شود.
در آن سالهای پس از ریاستجمهوری، من مردی را دیدم که با وقار زندگی میکرد؛ حتی در روزهایی که بدنش درد میکرد، حتی وقتی دیگر در مرکز توجه نبود. یادداشتهای دستنویسش، توجههای کوچک و تماسهای غیرمنتظرهاش، بیشتر از هر سخنرانی، شخصیت واقعیاش را نشان میدادند. او باور داشت که مهربانی نشانهی قدرت است و گوش دادن، یکی از شکلهای رهبری. کار کردن در کنارش باعث میشد هر روز یاد بگیرم که صداقت و فروتنی چیزهایی قدیمی یا از مدافتاده نیستند، بلکه پایهی یک زندگی واقعی و معنادارند.
لحظات غمانگیز هم بود بهخصوص بعد از فوت همسر محبوبش، باربارا. اما حتی در غم، رئیسجمهور بوش راهی برای تسلی دادن به دیگران پیدا میکرد. همیشه کنار مردم میماند؛ در مراسم تشییع شرکت میکرد، به دوستانی که روزهای سختی داشتند زنگ میزد، برایشان گل و نامه میفرستاد. هیچوقت نمیخواست کسی از این کارهایش باخبر شود، فقط حس میکرد انجام دادنشان کار درستی است. این انسانیت ساکت، این مهربانی بیادعا، چیزیست که همیشه از او به یاد خواهم داشت.»
خلاصه کتاب «مردی که می شناختم» (The Man I Knew) فشرده شده اثر «ژان بِکر» (Jean Becker)، نویسنده و مشاور سیاسی آمریکایی است که در سال ۲۰۲۱ منتشر شد. بکر برای سالها رئیس دفتر جرج اچ. دابلیو. بوش (George H. W. Bush)، چهل و یکمین رئیسجمهور ایالات متحده، در دوره پساریاستجمهوریاش بود. او در این کتاب، پرترهای صمیمی، انسانی و متفاوت از رئیسجمهوری ترسیم میکند که بیشتر مردم او را از دید رسانهها و سیاستهای کلان میشناختند، نه از زاویهی روابط انسانی و منش شخصی.
کتاب بیش از آنکه زندگینامهای رسمی باشد، خاطراتی شخصی، تاثیرگذار و گاه طنزآمیز از سالهای پس از ریاستجمهوری بوش پدر است؛ دورانی که کمتر در تاریخنگاریها به آن پرداخته شده. بکر با نثری گرم و صادقانه، نشان میدهد که چطور بوش، با وجود شکست در انتخابات و دوری از قدرت، زندگیای پُرمعنا، فعال و مهربانانه داشت و به دوستیها، خدمت به مردم و خانوادهاش ادامه داد.
بخشی از کتاب مردی که می شناختم:
«او هیچوقت اجازه نداد شکست، او را تعریف کند. بعد از باخت در انتخابات سال ۱۹۹۲، رئیسجمهور بوش بهجای اینکه تلخ و افسرده شود، به هیوستون برگشت و تصمیم گرفت زندگیاش را با آرامش، خدمت، دوستیهای عمیق و وقار ادامه دهد. چه وقتی برای غریبهها نامه مینوشت، چه وقتی جوانان را راهنمایی میکرد، و چه وقتی در نودسالگی از هواپیما میپرید، همواره نشان داد که زندگی پُر از معنا میتواند حتی بعد از ریاستجمهوری آغاز شود.
در آن سالهای پس از ریاستجمهوری، من مردی را دیدم که با وقار زندگی میکرد؛ حتی در روزهایی که بدنش درد میکرد، حتی وقتی دیگر در مرکز توجه نبود. یادداشتهای دستنویسش، توجههای کوچک و تماسهای غیرمنتظرهاش، بیشتر از هر سخنرانی، شخصیت واقعیاش را نشان میدادند. او باور داشت که مهربانی نشانهی قدرت است و گوش دادن، یکی از شکلهای رهبری. کار کردن در کنارش باعث میشد هر روز یاد بگیرم که صداقت و فروتنی چیزهایی قدیمی یا از مدافتاده نیستند، بلکه پایهی یک زندگی واقعی و معنادارند.
لحظات غمانگیز هم بود بهخصوص بعد از فوت همسر محبوبش، باربارا. اما حتی در غم، رئیسجمهور بوش راهی برای تسلی دادن به دیگران پیدا میکرد. همیشه کنار مردم میماند؛ در مراسم تشییع شرکت میکرد، به دوستانی که روزهای سختی داشتند زنگ میزد، برایشان گل و نامه میفرستاد. هیچوقت نمیخواست کسی از این کارهایش باخبر شود، فقط حس میکرد انجام دادنشان کار درستی است. این انسانیت ساکت، این مهربانی بیادعا، چیزیست که همیشه از او به یاد خواهم داشت.»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1404/04/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب مردی که می شناختم
با سلام به سایت محترم تابناک و خوانندگان گرامی آن . به نظر این جانب که سال ها قبل بعد با دنبال نمودن اخبار و موضوعات سیاسی به آن پی بردم و در همان زمان به دیگران نیز گفتم ، جرج بوش پسر نه به خاطر ادعای دروغ و بی اساس وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق ، که بعد از اشغال آن کشور ، دروغ و بی اساس بودنش مشخص شد ، چون هیچ سلاح کشتار جمعی نتوانستند در عراق پیدا کنند ، بلکه به علت این که رژیم سابق عراق در اوایل سال ۱۹۹۱ میلادی ( اواخر سال ۱۳۶۹ ) با پدرش بوش اول که رئیس جمهور وقت آمریکا بود ، جنگیده بود و بوش پدر هرچند حکومت عراق را شکست داده بود اما به دلایلی یا نتوانسته بود یا نخواسته بود حکومت عراق را سرنگون نماید ، به این علت بوش پسر با حکومت عراق مخالفت و دشمنی داشت و می خواست کار نیمه تمام پدرش را به پایان برساند و بنا بر این در اوایل سال ۲۰۰۳ میلادی ( آخرین روز از سال ۱۳۸۲ ) به بهانه وجود سلاح های کشتار جمعی در عراق و بدون اجازه شورای امنیت سازمان ملل و بر خلاف اصول بنیادین حقوق بین الملل و منشور ملل متحد ، به همراه متحد همیشگی خود انگلیس ، به عراق حمله کرد و بعد از حدود ۳ هفته جنگ که همراه با ارتکاب جنایات بر علیه غیر نظامیان نیز بود ، آن کشور را اشغال نمود و جنایات و فجایع بسیاری که در سال های بعد در آنجا انجام دادند در تاریخ ثبت شده است . پدرش بوش اول نیز که در این کتاب مورد بحث واقع شده ، شخصی جنگ طلب و خطرناک بود و به هیچ وجه چهره مثبتی نبود و با اصرار بسیار جنگ اول خلیج فارس را در اوایل سال ۱۹۹۱ میلادی به راه انداخت و همانند پسرش ، در طول جنگ از جنایت بر علیه غیر نظامیان فرو گذار ننمود . جرج دبلیو بوش یا بوش پسر که به مدت ۸ سال رئیس جمهور بود ، با ایران نیز مخالف یود و ایران را به همراه یکی دو کشور دیگر ( کره شمالی و یک کشور دیگر ) \" محور شرارت \" نامید که این عبارت او مشهور شد و هنوز هم در گوشه و کنار و اخبار و رسانه ها ، به عنوان یکی از مهمترین سخنان او نقل قول می شود . بنا به نوشته یک نویسنده آمریکایی در کتابی که خاطرات خود از دوره یوش پسر را بازگو می کند جرج دبلیو بوش در اواخر دوره ۸ ساله ریاست جمهوری خود به علت مشورت و توصیه برخی از مقامات دولت خودش تصمیم به جنگ با ایران گرفته بود ، اما مدت کمی قبل از قطعی نمودن تصمیم خود به شروع جنگ ، به دلایلی نامعلوم از آن منصرف شد . شاید چون مدت کمتر از ۲ سال باقی مانده از ریاست جمهوری خود را برای به سرانجام رساندن کار کافی نمی دانست و شاید هم نمی خواست چهر ه سیاسی خود را بیشتر از آن که بود ، جنگ طلب نشان دهد و بعدها نگویند تمام دوره ریاست جمهوری اش به جنگ و درگیری گذشت . آری این است شناخت ما از دوره دو رئیس جمهور آمریکا ، جرج بوش پدر و جرج دبلیو بوش یا بوش پسر که مجموعا ۱۲ سال در ایالات متحده آمریکا بر سر کار بودند . روز و شب شما خوش . روز ۲۵ تیر ۱۴۰۴ .
جرج بوش نگذاشت
منکر جنایتهای پدر و پسر نیستم.
عرض بنده اینه که در هر صورت برای عراق بهتر شد از اینکه صدام باقی میماند
اما هر اتفاقی جنبههای مثبت و منفی خودشو داره بنده عرضم این بود که روی هم رفته جنبههای مثبت به منفی میچربه و اتفاق خوبی برای عراق افتاده.
این رو از دوستان عراقیم هم شنیدم که وضع به مراتب نسبت به اون موقع بهتر شده