رسته‌ها
عمارت (داستان بلند)
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 4 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 4 رای
از متن کتاب:
سرهای بارآقا و عین شاه از شیار سمت راه لالی که پیدا می شود، دهانشان نیمه باز، نفس نفس می زنند. رنگ بارآقا بنفش شده و رنگ عین شاه سفید و بریده بریده شده. باد مثل هجومی پرهمهمه و همه سویه به صورت و گردن عرق آلودشان می خورد و لبخند می آورد و در همین دم صدای درهم کُپه بچه های آنسوی شیار می رسد و لبخندها را می برد و اخمها را می آورد.
- الآن ... به بار آقا ... بگو. بگم؟ نگو بش. میگم .. نه
و صدائی خشم ،آلود موضوع را روشن میکند: «های بارآقا! والله همین پسر بَردی و پسر امیرآقا دارن بچه ها رو پراکنده می کنن ...»
صداهای خنده می آید و «صداهای پسر بردی و پسر امیرآقا» می رسند: «های نه. های این دروغ میگه!»
کپه بچه ها به ملاحظه شکایت و شکایت کشی، سرپا ایستاده و چهره ها را مثل سنگهای سفید و صاف به سوی «رئیس و معاون» گرفته. صدای از ته گلوی بار آقا روانه شده.
- های پسر بردی و پسر امیر آقا! توله جن ها! راست میگه؟
بار آقا هم مثل شاکی، اسمهای دو متهم را از سر خشم حذف کرده است...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
133
آپلود شده توسط:
ساری گلین
ساری گلین
1404/03/12

کتاب‌های مرتبط

بچه ها (داستان بلند)
بچه ها (داستان بلند)
4.3 امتیاز
از 4 رای
سپلشت (مجموعه داستان)
سپلشت (مجموعه داستان)
3 امتیاز
از 1 رای
منزلگاه بادهای سرخ
منزلگاه بادهای سرخ
3 امتیاز
از 1 رای
دیگر سیاوشی نمانده
دیگر سیاوشی نمانده
4.7 امتیاز
از 6 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عمارت (داستان بلند)

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
عمارت (داستان بلند)
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک