گاوباز
نویسنده:
امین انصاری
امتیاز دهید
نویسنده در رمان کوتاه «گاوباز» با غور در هویتهایی زخمی، طرح روایتهایی تودرتو و خودگوییها و پرسشها و تردیدها، خواننده را مثل همیشه نشانه میرود و او را آنچنان متبحرانه درگیر روایتش میکند که گویی خواننده بخش زنده و تپندهای از این دنیاست، از دنیایی که هرچند به خود میقبولاند تخیلی است، اما با گوشت و خون خود حسش میکند. گرچه داستان «گاوباز» روایتی کوتاه است اما شما را به این زودیها رها نخواهد کرد.
از متن کتاب:
تابستان جهنمی دو هزار و پانزده این طور به خاطرم مانده: نه ابری، نه عابری در خیابان مجاور خانه و نه کلاغی که روی کاج های مطبق قاری کند. و البته جابه جا شدن مرزهای بیهودگی؛ شبکه ی هفت داستان ترحم برانگیز آن قهرمان جوان آدلیدی را یک نفس پخش می کرد. درست در همان سالی که اخبار مربوط به پیدا شدن آب در مریخ و کم شدن شر ویروس ابولا و حرکت میانمار به سمت دموکراسی صفحات اول روزنامه های جهان را یکی یکی فتح می کردند؛ در همان سالی که شمار پناهندگان سوری به حدود پنج میلیون نفر رسید؛ و در همان سالی که آن دو گوربهگور در دفتر مجله ی شارلی ابدو در پاریس حمام خون راه انداختند... بله، در تابستان همان سال این همشهری ما از زور هیچ کارگی با نیم متر فویل ناقابل و یک ماهیتابه روی داشبورد هولدن مورانواش یک فر صحرایی دست و پا کرده بود و استیک بیرنگ و رویی را که به قول خودش با انرژی خورشیدی پخته بود، به زور آبجوی کوپر استرالیایی اش فرو کرده بود در خندق بلا؛ یک خبر اول طلایی بی طرفانه و حرفه ای در ناکجای زمین.
هواشناسی لااقل یک هفته ی دیگر را هم به همین وضع پیش بینی کرده بود: رطوبت کشنده و دمای بالای چهل درجه بدون حتی نرمه بادی که حسی از گذشتن زمان به آدم بدهد...
از متن کتاب:
تابستان جهنمی دو هزار و پانزده این طور به خاطرم مانده: نه ابری، نه عابری در خیابان مجاور خانه و نه کلاغی که روی کاج های مطبق قاری کند. و البته جابه جا شدن مرزهای بیهودگی؛ شبکه ی هفت داستان ترحم برانگیز آن قهرمان جوان آدلیدی را یک نفس پخش می کرد. درست در همان سالی که اخبار مربوط به پیدا شدن آب در مریخ و کم شدن شر ویروس ابولا و حرکت میانمار به سمت دموکراسی صفحات اول روزنامه های جهان را یکی یکی فتح می کردند؛ در همان سالی که شمار پناهندگان سوری به حدود پنج میلیون نفر رسید؛ و در همان سالی که آن دو گوربهگور در دفتر مجله ی شارلی ابدو در پاریس حمام خون راه انداختند... بله، در تابستان همان سال این همشهری ما از زور هیچ کارگی با نیم متر فویل ناقابل و یک ماهیتابه روی داشبورد هولدن مورانواش یک فر صحرایی دست و پا کرده بود و استیک بیرنگ و رویی را که به قول خودش با انرژی خورشیدی پخته بود، به زور آبجوی کوپر استرالیایی اش فرو کرده بود در خندق بلا؛ یک خبر اول طلایی بی طرفانه و حرفه ای در ناکجای زمین.
هواشناسی لااقل یک هفته ی دیگر را هم به همین وضع پیش بینی کرده بود: رطوبت کشنده و دمای بالای چهل درجه بدون حتی نرمه بادی که حسی از گذشتن زمان به آدم بدهد...
آپلود شده توسط:
elahehj
1403/12/01
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گاوباز