خلاصه کتاب بادام
نویسنده:
وون پیونگ سون
امتیاز دهید
روایتی لطیف و دلنشین از پیچوخمهای دوران نوجوانی
خلاصه کتاب «بادام» (Almond) روایتیست کوتاه از اثر محبوب «وون پیونگ سون» (Sohn Won-pyung)، نویسنده کرهای که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. بادام داستانی عمیق و تکاندهنده است که به بررسی پیچیدگیهای روانشناسی انسان، احساسات، و مشکلات اجتماعی در دنیای معاصر میپردازد. داستان حول یک شخصیت اصلی به نام Yunjae میچرخد که با یک بیماری نادر به نام «آمیگدال بیحسی» دست و پنجه نرم میکند؛ بیماریای که باعث میشود او نتواند احساسات شدیدی مثل ترس، خشم یا محبت را تجربه کند و به همین دلیل احساس متفاوت بودن میکند. این کتاب به درک و پذیرفتن احساسات انسانی، همراه با چالشها و تلاشهای یک جوان برای پیدا کردن مکان خود در دنیای پرهیاهو و پیچیده میپردازد.
بخشی از کتاب بادام:
«همیشه احساس میکرد که دنیا در مقابلش یک دیوار شیشهای ساخته است. او میتوانست همه چیز را ببیند، صداها را بشنود، اما هیچچیز را نمیتوانست لمس کند. زندگی برای او یک تماشاچی بودن بیپایان بود. مثل اینکه در کنار دیگران ایستاده بود، در حالی که آنها احساساتی مانند خشم، ترس، شادی و درد را تجربه میکردند، اما او هیچچیزی نمیتوانست حس کند. همیشه احساس میکرد که بهطور عمیق درونش یک خلا وجود دارد، یک چیزی که همیشه نمیتوانست آن را پر کند. انگار چیزی در او از کار افتاده بود، چیزی که باعث میشد نتواند مثل بقیه زندگی کند. وقتی مادرش او را در آغوش میکشید و میگفت: «تو هیچوقت نمیتوانی مانند دیگران احساس کنی»، همیشه گیج میشد. نمیدانست چه جوابی بدهد، چون هیچوقت نمیتوانست این حس را درک کند که احساسات واقعی یعنی چه!
در مدرسه، او نه دوست داشت و نه دشمن. تنها بود، اما نه به این دلیل که دیگران از او دوری میکردند، بلکه به این دلیل که خود او هیچگاه نتوانسته بود به دیگران نزدیک شود. در میان همکلاسیهایش میدید که چگونه آنها از یکدیگر میخندند، با هم دعوا میکنند، به هم دلداری میدهند، اما همه اینها برای او یک معما بود. او نمیفهمید چرا کسی باید از چیزی بترسد یا خوشحال باشد. به نظرش، احساسات فقط یک تودهی پیچیده و بیمعنی بودند که مردم بهطور ناخودآگاه به آنها واکنش نشان میدهند. حتی زمانی که یکی از همکلاسیهایش به او میگفت که خوشحال است، او نمیتوانست بفهمد که این «خوشحالی» دقیقاً یعنی چه. برایش همه چیز صرفاً در سطح ظاهر میماند؛ یک دنیای شفاف اما بیروح. با اینکه میدانست دیگران احساسات دارند، او نمیتوانست بهطور کامل درک کند که چرا این احساسات به چنین قوتی در روابط انسانها نفوذ دارند.»
خلاصه کتاب «بادام» (Almond) روایتیست کوتاه از اثر محبوب «وون پیونگ سون» (Sohn Won-pyung)، نویسنده کرهای که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد. بادام داستانی عمیق و تکاندهنده است که به بررسی پیچیدگیهای روانشناسی انسان، احساسات، و مشکلات اجتماعی در دنیای معاصر میپردازد. داستان حول یک شخصیت اصلی به نام Yunjae میچرخد که با یک بیماری نادر به نام «آمیگدال بیحسی» دست و پنجه نرم میکند؛ بیماریای که باعث میشود او نتواند احساسات شدیدی مثل ترس، خشم یا محبت را تجربه کند و به همین دلیل احساس متفاوت بودن میکند. این کتاب به درک و پذیرفتن احساسات انسانی، همراه با چالشها و تلاشهای یک جوان برای پیدا کردن مکان خود در دنیای پرهیاهو و پیچیده میپردازد.
بخشی از کتاب بادام:
«همیشه احساس میکرد که دنیا در مقابلش یک دیوار شیشهای ساخته است. او میتوانست همه چیز را ببیند، صداها را بشنود، اما هیچچیز را نمیتوانست لمس کند. زندگی برای او یک تماشاچی بودن بیپایان بود. مثل اینکه در کنار دیگران ایستاده بود، در حالی که آنها احساساتی مانند خشم، ترس، شادی و درد را تجربه میکردند، اما او هیچچیزی نمیتوانست حس کند. همیشه احساس میکرد که بهطور عمیق درونش یک خلا وجود دارد، یک چیزی که همیشه نمیتوانست آن را پر کند. انگار چیزی در او از کار افتاده بود، چیزی که باعث میشد نتواند مثل بقیه زندگی کند. وقتی مادرش او را در آغوش میکشید و میگفت: «تو هیچوقت نمیتوانی مانند دیگران احساس کنی»، همیشه گیج میشد. نمیدانست چه جوابی بدهد، چون هیچوقت نمیتوانست این حس را درک کند که احساسات واقعی یعنی چه!
در مدرسه، او نه دوست داشت و نه دشمن. تنها بود، اما نه به این دلیل که دیگران از او دوری میکردند، بلکه به این دلیل که خود او هیچگاه نتوانسته بود به دیگران نزدیک شود. در میان همکلاسیهایش میدید که چگونه آنها از یکدیگر میخندند، با هم دعوا میکنند، به هم دلداری میدهند، اما همه اینها برای او یک معما بود. او نمیفهمید چرا کسی باید از چیزی بترسد یا خوشحال باشد. به نظرش، احساسات فقط یک تودهی پیچیده و بیمعنی بودند که مردم بهطور ناخودآگاه به آنها واکنش نشان میدهند. حتی زمانی که یکی از همکلاسیهایش به او میگفت که خوشحال است، او نمیتوانست بفهمد که این «خوشحالی» دقیقاً یعنی چه. برایش همه چیز صرفاً در سطح ظاهر میماند؛ یک دنیای شفاف اما بیروح. با اینکه میدانست دیگران احساسات دارند، او نمیتوانست بهطور کامل درک کند که چرا این احساسات به چنین قوتی در روابط انسانها نفوذ دارند.»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1403/11/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب بادام