خلاصه کتاب آنتیگونه
نویسنده:
سوفوکل
امتیاز دهید
تراژدی از یونان باستان در مورد نافرمانی مدنی، اخلاقیات و مسائل جنسیتی
آنتیگونه اثر جاودانه سوفوکل، نمایشنامهنویس برجسته یونان باستان است که حدود سال ۴۴۱ پیش از میلاد نوشته شده است. این نمایشنامه که بخشی از سهگانه تِبای محسوب میشود، داستان دختری به نام آنتیگونه را روایت میکند که در برابر فرمان کرئون، پادشاه تِبای، میایستد تا برادر کشته شدهاش، پولونیکس، را با آداب مذهبی به خاک بسپارد. سوفوکل در این اثر ماندگار، تقابل میان قانون الهی و قانون بشری، وظیفه خانوادگی در برابر تعهد به حکومت، و عشق در برابر قدرت را به تصویر میکشد. این نمایشنامه یکی از تاثیرگذارترین آثار ادبیات جهان است که همچنان پس از گذشت بیش از دو هزار سال، مخاطبان را تحت تاثیر قرار میدهد.
بخشی از کتاب آنتیگونه:
«آنتیگونه: «ای ایسمنه، خواهر عزیزم، ای تنها بازمانده خانوادهی نگونبخت ما، آیا میدانی که زئوس چه سرنوشت شومی را از نفرین پدرمان برای ما باقی نگذاشته است؟ من شاهد تمام رنجها و شرمهایی بودهام که از آن روز نصیب ما شده، روزی که پدرمان با دستان خود چشمانش را از حدقه درآورد و خود را به تاریکی ابدی محکوم کرد. و اکنون، خبر داری که کرئون، این پادشاه خودکامه، چه فرمانی صادر کرده است؟ فرمانی که همه شهر از آن سخن میگویند و هر کس در گوشهای از آن پچپچ میکند؟ یا تو هنوز نمیدانی که چه شر عظیمی در انتظار عزیزان توست؟ آیا باید همچنان شاهد خواری و ذلت خاندان خود باشیم؟»
ایسمنه: «هیچ خبری به من نرسیده، آنتیگونه عزیز، هیچ خبری جز همان اندوه همیشگی که گریبانگیر خاندان ما شده است. از آن زمان که دو برادرمان، اتئوکلس و پولونیکس، در یک روز شوم و نفرینشده یکدیگر را کشتند، از آن شب که سپاه آرگوس در تاریکی گریخت و شهر را در بهت و حیرت رها کرد، نه خبر خوشی شنیدهام و نه خبر ناخوشی. من در این گوشه از قصر، همچون زندانیای در برج عاج خود نشستهام و نمیدانم که آیا سرنوشت من بهتر شده یا بدتر. تنها میدانم که اکنون دو خواهر باقی ماندهایم، دو شاخه از درختی که روزگاری پرثمر بود، و اگر امروز بمیریم، مرگی دردناکتر از دیگران خواهیم داشت، مرگی که شاید تنها پایانی باشد بر این زنجیره بیپایان نفرین و بدبختی.»
آنتیگونه اثر جاودانه سوفوکل، نمایشنامهنویس برجسته یونان باستان است که حدود سال ۴۴۱ پیش از میلاد نوشته شده است. این نمایشنامه که بخشی از سهگانه تِبای محسوب میشود، داستان دختری به نام آنتیگونه را روایت میکند که در برابر فرمان کرئون، پادشاه تِبای، میایستد تا برادر کشته شدهاش، پولونیکس، را با آداب مذهبی به خاک بسپارد. سوفوکل در این اثر ماندگار، تقابل میان قانون الهی و قانون بشری، وظیفه خانوادگی در برابر تعهد به حکومت، و عشق در برابر قدرت را به تصویر میکشد. این نمایشنامه یکی از تاثیرگذارترین آثار ادبیات جهان است که همچنان پس از گذشت بیش از دو هزار سال، مخاطبان را تحت تاثیر قرار میدهد.
بخشی از کتاب آنتیگونه:
«آنتیگونه: «ای ایسمنه، خواهر عزیزم، ای تنها بازمانده خانوادهی نگونبخت ما، آیا میدانی که زئوس چه سرنوشت شومی را از نفرین پدرمان برای ما باقی نگذاشته است؟ من شاهد تمام رنجها و شرمهایی بودهام که از آن روز نصیب ما شده، روزی که پدرمان با دستان خود چشمانش را از حدقه درآورد و خود را به تاریکی ابدی محکوم کرد. و اکنون، خبر داری که کرئون، این پادشاه خودکامه، چه فرمانی صادر کرده است؟ فرمانی که همه شهر از آن سخن میگویند و هر کس در گوشهای از آن پچپچ میکند؟ یا تو هنوز نمیدانی که چه شر عظیمی در انتظار عزیزان توست؟ آیا باید همچنان شاهد خواری و ذلت خاندان خود باشیم؟»
ایسمنه: «هیچ خبری به من نرسیده، آنتیگونه عزیز، هیچ خبری جز همان اندوه همیشگی که گریبانگیر خاندان ما شده است. از آن زمان که دو برادرمان، اتئوکلس و پولونیکس، در یک روز شوم و نفرینشده یکدیگر را کشتند، از آن شب که سپاه آرگوس در تاریکی گریخت و شهر را در بهت و حیرت رها کرد، نه خبر خوشی شنیدهام و نه خبر ناخوشی. من در این گوشه از قصر، همچون زندانیای در برج عاج خود نشستهام و نمیدانم که آیا سرنوشت من بهتر شده یا بدتر. تنها میدانم که اکنون دو خواهر باقی ماندهایم، دو شاخه از درختی که روزگاری پرثمر بود، و اگر امروز بمیریم، مرگی دردناکتر از دیگران خواهیم داشت، مرگی که شاید تنها پایانی باشد بر این زنجیره بیپایان نفرین و بدبختی.»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1403/12/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب آنتیگونه