خلاصه کتاب محاکمه
نویسنده:
فرانتس کافکا
امتیاز دهید
سفری حقوقی در هزارتوی پوچی
خلاصه کتاب «محاکمه» (The Trial) برگزیده اثر بیبدیل «فرانتس کافکا» (Franz Kafka)، نویسنده چکتبار اتریشی-مجارستانی است که در سال ۱۹۲۵، یک سال پس از مرگ نویسنده، توسط دوستش ماکس برود منتشر شد. این رمان سوررئال روایتگر داستان یوزف کا.، کارمند بانکی است که یک روز صبح به جرمی نامعلوم دستگیر میشود، اما همچنان آزاد است به زندگی عادی خود ادامه دهد. او در طول داستان تلاش میکند از اتهام خود آگاه شود و خود را تبرئه کند، اما در هزارتوی بوروکراسی عجیب و غریب دستگاه قضایی گرفتار میشود. این رمان که به یکی از تاثیرگذارترین آثار ادبی قرن بیستم تبدیل شده، تصویری تیره از جامعه مدرن و بیمعنایی زندگی بوروکراتیک ارائه میدهد.
بخشی از کتاب محاکمه:
«حتماً کسی از یوزف کا. بدگویی کرده بود، چون بیآنکه کار بدی کرده باشد، یک روز صبح دستگیر شد. خانم گروباخ، صاحبخانهاش، هر روز صبح ساعت هشت برایش صبحانه میآورد، اما آن روز خبری از او نبود. این هرگز پیش نیامده بود. کا. کمی دیگر منتظر ماند، از روی بالش به پیرزنی که در خانه روبرویی زندگی میکرد و با کنجکاوی غیرمعمولی به او خیره شده بود نگاه کرد، سپس، هم گرسنه و هم متعجب، زنگ را به صدا درآورد. بلافاصله تقهای به در خورد و مردی که هرگز در این خانه ندیده بود وارد شد. لاغر بود و با این حال تنومند، و لباس سیاه چسبانی به تن داشت که مانند لباس مسافرت، پر از چین و شکن و جیب و سگک و دکمه و کمربند بود و بیآنکه کاربرد مشخصی داشته باشد، بسیار عملی به نظر میرسید.
"کا. در تخت نیمخیز شد و پرسید: «شما کی هستید؟». مرد از این سوال چشمپوشی کرد، انگار باید وضعیتش را بپذیرند، و فقط گفت: «زنگ زدید؟» «آنا برایم صبحانه بیاورد» و سعی کرد با دقت و در سکوت بفهمد این مرد واقعاً کیست و چه میخواهد. اما مرد او را زیاد در این کنجکاوی رها نکرد، به سمت در رفت، کمی آن را باز کرد و به کسی که ظاهراً پشت در ایستاده بود گفت: «میخواهد آنا صبحانهاش را بیاورد.» صدای خندهای از اتاق مجاور به گوش رسید؛ از صدایش نمیشد فهمید چند نفر میخندند. گرچه صدای خنده آشنا نبود، اما به نظر نمیرسید غریبه جدید از شنیدنش چیز تازهای فهمیده باشد.»
خلاصه کتاب «محاکمه» (The Trial) برگزیده اثر بیبدیل «فرانتس کافکا» (Franz Kafka)، نویسنده چکتبار اتریشی-مجارستانی است که در سال ۱۹۲۵، یک سال پس از مرگ نویسنده، توسط دوستش ماکس برود منتشر شد. این رمان سوررئال روایتگر داستان یوزف کا.، کارمند بانکی است که یک روز صبح به جرمی نامعلوم دستگیر میشود، اما همچنان آزاد است به زندگی عادی خود ادامه دهد. او در طول داستان تلاش میکند از اتهام خود آگاه شود و خود را تبرئه کند، اما در هزارتوی بوروکراسی عجیب و غریب دستگاه قضایی گرفتار میشود. این رمان که به یکی از تاثیرگذارترین آثار ادبی قرن بیستم تبدیل شده، تصویری تیره از جامعه مدرن و بیمعنایی زندگی بوروکراتیک ارائه میدهد.
بخشی از کتاب محاکمه:
«حتماً کسی از یوزف کا. بدگویی کرده بود، چون بیآنکه کار بدی کرده باشد، یک روز صبح دستگیر شد. خانم گروباخ، صاحبخانهاش، هر روز صبح ساعت هشت برایش صبحانه میآورد، اما آن روز خبری از او نبود. این هرگز پیش نیامده بود. کا. کمی دیگر منتظر ماند، از روی بالش به پیرزنی که در خانه روبرویی زندگی میکرد و با کنجکاوی غیرمعمولی به او خیره شده بود نگاه کرد، سپس، هم گرسنه و هم متعجب، زنگ را به صدا درآورد. بلافاصله تقهای به در خورد و مردی که هرگز در این خانه ندیده بود وارد شد. لاغر بود و با این حال تنومند، و لباس سیاه چسبانی به تن داشت که مانند لباس مسافرت، پر از چین و شکن و جیب و سگک و دکمه و کمربند بود و بیآنکه کاربرد مشخصی داشته باشد، بسیار عملی به نظر میرسید.
"کا. در تخت نیمخیز شد و پرسید: «شما کی هستید؟». مرد از این سوال چشمپوشی کرد، انگار باید وضعیتش را بپذیرند، و فقط گفت: «زنگ زدید؟» «آنا برایم صبحانه بیاورد» و سعی کرد با دقت و در سکوت بفهمد این مرد واقعاً کیست و چه میخواهد. اما مرد او را زیاد در این کنجکاوی رها نکرد، به سمت در رفت، کمی آن را باز کرد و به کسی که ظاهراً پشت در ایستاده بود گفت: «میخواهد آنا صبحانهاش را بیاورد.» صدای خندهای از اتاق مجاور به گوش رسید؛ از صدایش نمیشد فهمید چند نفر میخندند. گرچه صدای خنده آشنا نبود، اما به نظر نمیرسید غریبه جدید از شنیدنش چیز تازهای فهمیده باشد.»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1403/11/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب محاکمه