زن در نقطه صفر
نویسنده:
نوال سعداوی
مترجم:
حامد شهیدیان
امتیاز دهید
از پیشگفتار نویسنده:
این رمان را پس از دیدار با زنی زندانی در زندان قناطر نوشتم. چند ماه پیش از آن پژوهشی را درباره ابتلای زنان مصری به «نوروز» آغازیده بودم و از آنجا که شاغل نبودم، می توانستم فکر و وقتم را بر سر این پژوهش متمرکز کنم. در پایان سال ۱۹۷۲ وزیر بهداشت مرا از سمت ریاست آموزش بهداشت و سردبیری مجلسی بهداشت برکنار کرد. این هم یکی دیگر از پیامدهای راهی بود که بعنوان یک نویسنده و داستان نویس باوردار به آزادی زنان (فمینیست) برگزیده بودم و با خشنودی و توافق مسوولین امر مواجه نبود.
با این وجود چنین موقعیتی به من امکان داد تا بیشتر بیندیشم، بنویسم، بکاوم و جلسات مشورتی ام با زنان را مورد غور و بررسی قرار دهم. سال ۱۹۷۲ سرآغاز مرحلی نوینی در زندگیم بود؛ در این سال رمانم "فردوس" و یا "زن در نقطه ی صفر" منتشر شد. در واقع ایده ی این تحقیق بعد از دیدار با زنانی که با درجات مختلفی از پریشانی ذهنی دست به گریبان بودند و برای مشورت نزد من می آمدند، در من پا گرفت. تصمیم گرفتم که از بین زنان مبتلا به نوروز چند تنی را انتخاب کنم. لازمی چنین کاری سرکشی منظم به بیمارستانها و بیمارهای سرپایی بود. زندان همواره برایم گیرایی ویژه ای داشت. می خواستم بدانم که زندگی در زندان بویژه برای زنان چگونه است. شاید علت چنین تمایلی این بود که در کشور من بسیاری از اندیشمندان صاحبنام در دوره های گوناگون بخاطر جرایم سیاسی زندانی شده بودند. شوهر خود من سیزده سال را بعنوان یک «زندانی سیاسی» در بند گذرانیده بود. از همین رو هنگامی که دکتر زندان قناطر را دیدم، بی تابانه به تبادل نظر با وی پرداختم. در هر دیدار به بحث می نشستیم. صحبت ما درباره ی مسایل مختلف زنانی بود که به بهانی جرایم گوناگون زندانی شده بودند و بویژه مبتلایان به نوروز و یا کسانی که در جلسات هفتگی کلینیک روانی بیمارستان زندان قناطر شرکت می کردند...
این رمان را پس از دیدار با زنی زندانی در زندان قناطر نوشتم. چند ماه پیش از آن پژوهشی را درباره ابتلای زنان مصری به «نوروز» آغازیده بودم و از آنجا که شاغل نبودم، می توانستم فکر و وقتم را بر سر این پژوهش متمرکز کنم. در پایان سال ۱۹۷۲ وزیر بهداشت مرا از سمت ریاست آموزش بهداشت و سردبیری مجلسی بهداشت برکنار کرد. این هم یکی دیگر از پیامدهای راهی بود که بعنوان یک نویسنده و داستان نویس باوردار به آزادی زنان (فمینیست) برگزیده بودم و با خشنودی و توافق مسوولین امر مواجه نبود.
با این وجود چنین موقعیتی به من امکان داد تا بیشتر بیندیشم، بنویسم، بکاوم و جلسات مشورتی ام با زنان را مورد غور و بررسی قرار دهم. سال ۱۹۷۲ سرآغاز مرحلی نوینی در زندگیم بود؛ در این سال رمانم "فردوس" و یا "زن در نقطه ی صفر" منتشر شد. در واقع ایده ی این تحقیق بعد از دیدار با زنانی که با درجات مختلفی از پریشانی ذهنی دست به گریبان بودند و برای مشورت نزد من می آمدند، در من پا گرفت. تصمیم گرفتم که از بین زنان مبتلا به نوروز چند تنی را انتخاب کنم. لازمی چنین کاری سرکشی منظم به بیمارستانها و بیمارهای سرپایی بود. زندان همواره برایم گیرایی ویژه ای داشت. می خواستم بدانم که زندگی در زندان بویژه برای زنان چگونه است. شاید علت چنین تمایلی این بود که در کشور من بسیاری از اندیشمندان صاحبنام در دوره های گوناگون بخاطر جرایم سیاسی زندانی شده بودند. شوهر خود من سیزده سال را بعنوان یک «زندانی سیاسی» در بند گذرانیده بود. از همین رو هنگامی که دکتر زندان قناطر را دیدم، بی تابانه به تبادل نظر با وی پرداختم. در هر دیدار به بحث می نشستیم. صحبت ما درباره ی مسایل مختلف زنانی بود که به بهانی جرایم گوناگون زندانی شده بودند و بویژه مبتلایان به نوروز و یا کسانی که در جلسات هفتگی کلینیک روانی بیمارستان زندان قناطر شرکت می کردند...
آپلود شده توسط:
Naargill
1404/02/08
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زن در نقطه صفر