همان چشمه، همان آب: سه داستان
نویسنده:
اکبر سردوزامی
امتیاز دهید
سه داستان با عناوین:
همان چشمه، همان آب / داستان ابتدایی اکبر / در عمق آلت زن شما یک دهانه است
از داستان همان چشمه، همان آب:
یک سیگار پیچیدم و به تاریکی انگار بی انتها نگاه کردم و به بوته های چی چی که دور حیاط را پر کرده بود و درخت آلو و زردآلو و سیب و میب که در تاریکی برگهایشان به شکل مسخره ای عین عین هم بودند.
و هوا که مسخره بود؛
و شب که مسخره بود؛
و صدای جیرجیرکهایی که همیشه دوست می داشتم عجیب مسخره بود.
وقتی برگشتم توی اتاق، مهمانی که ستینگ داون کمدیش تمام شده بود داشت کتش را می پوشید تا خداحافظی کند. اول از همه آمد طرف من که انگار یک گه خاصم و گفت آقای سردوزامی با اجازه ت ما میریم و آن قدر مهربان مرا بغل کرد که اگر مشت داشتم یکی می زدم توی چانه ی مهربان و جوان و زیبایش و بعدش زار زار گریه می کردم...
همان چشمه، همان آب / داستان ابتدایی اکبر / در عمق آلت زن شما یک دهانه است
از داستان همان چشمه، همان آب:
یک سیگار پیچیدم و به تاریکی انگار بی انتها نگاه کردم و به بوته های چی چی که دور حیاط را پر کرده بود و درخت آلو و زردآلو و سیب و میب که در تاریکی برگهایشان به شکل مسخره ای عین عین هم بودند.
و هوا که مسخره بود؛
و شب که مسخره بود؛
و صدای جیرجیرکهایی که همیشه دوست می داشتم عجیب مسخره بود.
وقتی برگشتم توی اتاق، مهمانی که ستینگ داون کمدیش تمام شده بود داشت کتش را می پوشید تا خداحافظی کند. اول از همه آمد طرف من که انگار یک گه خاصم و گفت آقای سردوزامی با اجازه ت ما میریم و آن قدر مهربان مرا بغل کرد که اگر مشت داشتم یکی می زدم توی چانه ی مهربان و جوان و زیبایش و بعدش زار زار گریه می کردم...
آپلود شده توسط:
محراب
1404/01/18
دیدگاههای کتاب الکترونیکی همان چشمه، همان آب: سه داستان