رسته‌ها
داستانهایی از عصر ناصرالدینشاه
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 7 رای
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 7 رای
از مقدمه:
عصر سلطنت ناصرالدین شاه، عصر تاریک و شرم آوری از تاریخ ایران است. عصری است مملو از ظلم و ستم و جنایت و دوره ای است آکنده از جهل و بی خبری. توده های وسیع مردم بیسواد بودند و نادان و شاه و درباریان از این بیسوادی و جهل حداکثر استفاده را می بردند. میرغضبهای شاه آماده بودند تا هر زمان که او فرمان دهد جان انسانهایی را بگیرند و اجساد آنها را «برای عبرت دیگران» در جلوی یکی از دروازه های شهر بیاویزند.
ناصرالدین شاه در میان درباریان متملق و چاپلوس و فاسد محصور بود. کار چاپلوسی برای این پادشاه بدانجا رسیده بود که شمس الشعرا در روزهای عید در قصیده ای که برای شاه می خواند ادعا می کرد:
«اینکه خورشید و سیارات که دور زمین در گردش هستند و بین آنها تصادمی روی نمی دهد و هر یک مدار خود را طی می نماید، از قدرت ناصرالدین شاه است. خورشید بی اجازه شاه سر از خاور برنمی آورد، ظلمت شب به خواست این شاه است که رعایا آرمیده به دعاگویی ذات همایونی مشغول باشند. گندم برای نان فقرا به امر شاه می روید. هرکس نانی میخورد و آبی می نوشد و در نفس کشیدن آزادی مطلق دارد، مکلف است تمام امور دنیوی و اخروی را کنار گذاشته در بقای عمر و طول سلطنت این سلطان عادل به دعاگویی اشتغال ورزد.»
ناصرالدین شاه پادشاهی بود هوسباز که به آزادی و حقوق انسانی و قانون و قانونگذاری مطلقاً اعتقاد نداشت و آنچنانکه در داستانهای واقعی این مجموعه خواهید خواند، گربه ای به نام ببری خان را همچون زنجیر عدالت نوشیروان وسیله ای برای دادخواهی مردم ساخته بود...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
307
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Kandooo
Kandooo
1403/08/21
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی داستانهایی از عصر ناصرالدینشاه

تعداد دیدگاه‌ها:
1
داستانهایی از عصر ناصرالدینشاه
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک