ژوژوی دل هلویی
نویسنده:
سارا شرفی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
یک روز در فصل بهار که گلهای رنگارنگ همه جا را پر کرده بودند، مادر و پدر لبخندزنان جوجه ی تپلی و با مزه شان را که تازه سر از تخم در آورده بود، در آغوش گرفتند. اسم بچه کبوتر را ژوژو گذاشتند و هوهوکنان خدا رو شکر کردند! چند ساعتی از به دنیا آمدن ژوژو نگذشته بود که آواز من گشنمه را سر داد.
ژوژو عاشق غذا و هله هوله خوردن بود. هر روز ژوژو تپلی با صدای جیک جیک گنجشکها و قارقار کلاغ ها و بوی گلهای رز بنفش، صورتی و سفید خوشبو و گلهای مریم از خواب بلند می شد. دست و صورت نشسته پشت میز غذاخوری می نشست و یک دل سیر صبحانه می خورد. ژوژو با دستش تندتند سوسیس و تخم مرغ به همراه گوجه فرنگی و نان نرم می خورد و هنوز از گلویش پایین نرفته، پشت سرش تندتند پنیر و کره و چای شیرین می خورد. در آخر هم ژوژو آنقدر غذاها را قاطی می خورد که ناله کنان می گفت:
«مامان دلم درد میکنه»...
یک روز در فصل بهار که گلهای رنگارنگ همه جا را پر کرده بودند، مادر و پدر لبخندزنان جوجه ی تپلی و با مزه شان را که تازه سر از تخم در آورده بود، در آغوش گرفتند. اسم بچه کبوتر را ژوژو گذاشتند و هوهوکنان خدا رو شکر کردند! چند ساعتی از به دنیا آمدن ژوژو نگذشته بود که آواز من گشنمه را سر داد.
ژوژو عاشق غذا و هله هوله خوردن بود. هر روز ژوژو تپلی با صدای جیک جیک گنجشکها و قارقار کلاغ ها و بوی گلهای رز بنفش، صورتی و سفید خوشبو و گلهای مریم از خواب بلند می شد. دست و صورت نشسته پشت میز غذاخوری می نشست و یک دل سیر صبحانه می خورد. ژوژو با دستش تندتند سوسیس و تخم مرغ به همراه گوجه فرنگی و نان نرم می خورد و هنوز از گلویش پایین نرفته، پشت سرش تندتند پنیر و کره و چای شیرین می خورد. در آخر هم ژوژو آنقدر غذاها را قاطی می خورد که ناله کنان می گفت:
«مامان دلم درد میکنه»...
آپلود شده توسط:
mehdirezayi
1403/10/22
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ژوژوی دل هلویی