خلاصه کتاب جنایت و مکافات
نویسنده:
فئودور داستایوفسکی
امتیاز دهید
شاهکاری فلسفی در کاوش مرزهای خیر و شر
معرفی کتاب جنایت و مکافات:
خلاصه کتاب «جنایت و مکافات» (Crime and Punishment) جمعبندی اثر جاودانه «فئودور داستایوفسکی» (Fyodor Dostoyevsky)، نویسنده روسی است که در سال ۱۸۶۶ منتشر شد. این رمان که از شاهکارهای ادبیات جهان محسوب میشود، داستان رودیون راسکلنیکف، دانشجوی سابق حقوق را روایت میکند که با ارتکاب قتل، خود را در مسیری پر تلاطم از عذاب وجدان و رستگاری مییابد.
داستایوفسکی در این رمان به کاوش عمیق در روان انسان میپردازد و مفاهیمی چون گناه، رستگاری، اراده آزاد و عدالت را مورد بررسی قرار میدهد. این کتاب که در ابتدا به صورت پاورقی در مجله "پیک روسی" منتشر میشد، نه تنها یک داستان جنایی، بلکه مطالعهای عمیق در روانشناسی انسان و پیامدهای اخلاقی اعمال اوست.
بخشی از کتاب جنایت و مکافات:
«در اوایل ماه ژوئیه، در یکی از عصرهای به شدت گرم، جوانی از اتاق کوچک کرایهایاش در کوچه S واقع در سن پترزبورگ بیرون آمد و با حالتی مردد و آشفته به سمت پل K به راه افتاد. او خوششانس بود که در پلهها با صاحبخانهاش روبرو نشد. اتاقش در زیر شیروانی یک ساختمان پنج طبقه قرار داشت و بیشتر شبیه یک کمد بود تا اتاق. صاحبخانهاش که اتاق را به او اجاره داده بود، با خدمتکارش در طبقه پایین زندگی میکرد، و هر بار که او مجبور بود از جلوی آشپزخانه آنها که درش تقریباً همیشه به روی پلهها باز بود عبور کند، نوعی احساس ترس عصبی که خودش از آن شرمنده بود، وجودش را فرا میگرفت.
او اکنون به شدت مقروض بود و مدتها بود که از دیدن صاحبخانهاش میترسید. نه اینکه ذاتاً ترسو یا سر به زیر باشد، برعکس؛ اما مدتی بود که در حالتی از تحریکپذیری و انزوای عصبی به سر میبرد. چنان در خود فرو رفته و از همه کناره گرفته بود که نه تنها از روبرو شدن با صاحبخانهاش، بلکه از هر گونه تماسی با دیگران وحشت داشت. فقر او را خرد کرده بود، اما حتی وضعیت فلاکتبارش هم دیگر مایه نگرانیاش نبود. کارهای روزمره زندگی دیگر برایش اهمیتی نداشت. در واقع، هیچ صاحبخانهای نمیتوانست او را بترساند، هر کاری هم که میخواست میتوانست با او بکند. اما ایستادن روی پلهها و گوش دادن به حرفهای بیمعنی درباره همه آن مسائل روزمره که به هیچ وجه به او مربوط نمیشد، این گلهگذاریهای همیشگی، این تهدیدها و شکایتها، و اینکه مجبور باشد طفره برود، عذرخواهی کند و دروغ بگوید - نه، بهتر بود مثل یک گربه از پلهها پایین بخزد و بیسر و صدا از آنجا فرار کند تا کسی متوجه او نشود.»
بیشتر
معرفی کتاب جنایت و مکافات:
خلاصه کتاب «جنایت و مکافات» (Crime and Punishment) جمعبندی اثر جاودانه «فئودور داستایوفسکی» (Fyodor Dostoyevsky)، نویسنده روسی است که در سال ۱۸۶۶ منتشر شد. این رمان که از شاهکارهای ادبیات جهان محسوب میشود، داستان رودیون راسکلنیکف، دانشجوی سابق حقوق را روایت میکند که با ارتکاب قتل، خود را در مسیری پر تلاطم از عذاب وجدان و رستگاری مییابد.
داستایوفسکی در این رمان به کاوش عمیق در روان انسان میپردازد و مفاهیمی چون گناه، رستگاری، اراده آزاد و عدالت را مورد بررسی قرار میدهد. این کتاب که در ابتدا به صورت پاورقی در مجله "پیک روسی" منتشر میشد، نه تنها یک داستان جنایی، بلکه مطالعهای عمیق در روانشناسی انسان و پیامدهای اخلاقی اعمال اوست.
بخشی از کتاب جنایت و مکافات:
«در اوایل ماه ژوئیه، در یکی از عصرهای به شدت گرم، جوانی از اتاق کوچک کرایهایاش در کوچه S واقع در سن پترزبورگ بیرون آمد و با حالتی مردد و آشفته به سمت پل K به راه افتاد. او خوششانس بود که در پلهها با صاحبخانهاش روبرو نشد. اتاقش در زیر شیروانی یک ساختمان پنج طبقه قرار داشت و بیشتر شبیه یک کمد بود تا اتاق. صاحبخانهاش که اتاق را به او اجاره داده بود، با خدمتکارش در طبقه پایین زندگی میکرد، و هر بار که او مجبور بود از جلوی آشپزخانه آنها که درش تقریباً همیشه به روی پلهها باز بود عبور کند، نوعی احساس ترس عصبی که خودش از آن شرمنده بود، وجودش را فرا میگرفت.
او اکنون به شدت مقروض بود و مدتها بود که از دیدن صاحبخانهاش میترسید. نه اینکه ذاتاً ترسو یا سر به زیر باشد، برعکس؛ اما مدتی بود که در حالتی از تحریکپذیری و انزوای عصبی به سر میبرد. چنان در خود فرو رفته و از همه کناره گرفته بود که نه تنها از روبرو شدن با صاحبخانهاش، بلکه از هر گونه تماسی با دیگران وحشت داشت. فقر او را خرد کرده بود، اما حتی وضعیت فلاکتبارش هم دیگر مایه نگرانیاش نبود. کارهای روزمره زندگی دیگر برایش اهمیتی نداشت. در واقع، هیچ صاحبخانهای نمیتوانست او را بترساند، هر کاری هم که میخواست میتوانست با او بکند. اما ایستادن روی پلهها و گوش دادن به حرفهای بیمعنی درباره همه آن مسائل روزمره که به هیچ وجه به او مربوط نمیشد، این گلهگذاریهای همیشگی، این تهدیدها و شکایتها، و اینکه مجبور باشد طفره برود، عذرخواهی کند و دروغ بگوید - نه، بهتر بود مثل یک گربه از پلهها پایین بخزد و بیسر و صدا از آنجا فرار کند تا کسی متوجه او نشود.»
آپلود شده توسط:
Ketabnak
1403/07/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خلاصه کتاب جنایت و مکافات