رسته‌ها
آخرین نگاه از پل خرمشهر
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 3 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 3 رای
از متن کتاب:
با هر ضربه خمپاره و خمسه خمسه و موشک بر سطح خیابان، بوی عفن بلندتر میشد و چون بخاری دبش و چسبناک زیر سقف مقعر نهر پراکنده می شد. آجرهای سقف نهر نم کشیده و شوره زده و پوسیده بود و جای جای ریزش داشت. صدای شلاب شلاپ قدمها انعکاس دلهره آوری داشت. تا زانو در هرز آب نهر بودند و لجن اندکی بالاتر از مچ پاهایشان را پوشانده بود.
ناصر گفت: «بچه که بودیم توی این نهر چه شنائی می کردیم، آن موقع سقف نداشت، بچه ها یادتون میاد؟ خسرو بی توجه به حرف او گفت: «ناصر جلوت را می بینی؟ دستت را به دیوار بگیر!» ناصر پوزخندی زد و گفت: «من توی روشنائی و زیر آفتاب زورکی پیش پایم را می بینم، حالا که شب تاریکه.» جلیل تفنگش را روی شانه جا بجا کرد و گفت: «ناصر! یادت هست قهوه خونه راجی کنار این نهر بود؟ به صندوق آواز داشت و همه اش صفحه های حضیری و ناظم غزالی را می گذاشت؟ ما هم توی نهر شنا می کردیم و کیف میکردیم. یادت میاد؟»...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
41
آپلود شده توسط:
copyleft
copyleft
1403/12/29
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی آخرین نگاه از پل خرمشهر

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.

دانلود رایگان

اگر عضو نیستید در کمتر از یک دقیقه عضو شوید و کتاب اول خود را رایگان دریافت کنید.

ورود / ثبت‌نام

دانلود بدون معطلی

این کتاب را بدون نیاز به عضویت، خریداری کنید. پیش از خرید، می‌توانید از طریق گزینه مطالعه آنلاین، صفحاتی از کتاب را مشاهده کنید.

خرید   59,000 تومان
آخرین نگاه از پل خرمشهر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک