آنتی گون
نویسنده:
ژان آنوی
مترجم:
اقدس یغمائی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
صحنه تئاتر از دکوری ساده با سه در شبیه بهم تشکیل یافته است. وقتی پرده بالا می رود همه بازیکنان در روی صحنه حضور دارند. عده ای با یکدیگر صحبت میکنند و بعضی بیافتن مشغول هستند و بقیه بیازی ورق اشتغال دارند.
صحنه گوی از سایرین جدا شده و پیش میآید .
صحنه گوی:
اینک این بازیکنان داستان زندگی آنتی گون را بروی صحنه می آورند. دختر باریک اندامی که آنجا نشسته و مهر سکوت بر لب زده آنتیگون است. نگاه او به نقطه ای روبروی خودش خیره شده. او بفکر فرو رفته است. فکر می کنید که اکنون می رود تا نقش آنتیگون را بازی کند، فکر می کنید که هم اکنون می خواهد در نقش دختر لاغر سیه چرده و تو داری که هیچکس در میان خانواده بحسابش نمی آورد ظاهر شود و در برابر مردم و در برابر دائی خود کرتون که فرمانروائی مطلق است یکه و تنها قد علم کند. او فکر می کند که مرگش نزدیک می شود و جوانست و شاید بمانند همه جوانان دلش می خواست زندگی کند. ولی چه می شود کرد. او را آنتیگون می نامند و بایستی نقش خویش را تا به آخر ایفا نماید و از وقتیکه این پرده بالا رفته است احساس می کند که با سرعت سرسام آوری از خواهرش ایسمن که با پسرجوانی سرگرم خنده و گفتگو است، از همه ما که راحت نشسته ایم و چشم بدو دوخته ایم، از مائی که امشب محکوم بمرگ نیستیم دور می شود...
صحنه تئاتر از دکوری ساده با سه در شبیه بهم تشکیل یافته است. وقتی پرده بالا می رود همه بازیکنان در روی صحنه حضور دارند. عده ای با یکدیگر صحبت میکنند و بعضی بیافتن مشغول هستند و بقیه بیازی ورق اشتغال دارند.
صحنه گوی از سایرین جدا شده و پیش میآید .
صحنه گوی:
اینک این بازیکنان داستان زندگی آنتی گون را بروی صحنه می آورند. دختر باریک اندامی که آنجا نشسته و مهر سکوت بر لب زده آنتیگون است. نگاه او به نقطه ای روبروی خودش خیره شده. او بفکر فرو رفته است. فکر می کنید که اکنون می رود تا نقش آنتیگون را بازی کند، فکر می کنید که هم اکنون می خواهد در نقش دختر لاغر سیه چرده و تو داری که هیچکس در میان خانواده بحسابش نمی آورد ظاهر شود و در برابر مردم و در برابر دائی خود کرتون که فرمانروائی مطلق است یکه و تنها قد علم کند. او فکر می کند که مرگش نزدیک می شود و جوانست و شاید بمانند همه جوانان دلش می خواست زندگی کند. ولی چه می شود کرد. او را آنتیگون می نامند و بایستی نقش خویش را تا به آخر ایفا نماید و از وقتیکه این پرده بالا رفته است احساس می کند که با سرعت سرسام آوری از خواهرش ایسمن که با پسرجوانی سرگرم خنده و گفتگو است، از همه ما که راحت نشسته ایم و چشم بدو دوخته ایم، از مائی که امشب محکوم بمرگ نیستیم دور می شود...
آپلود شده توسط:
Faryadesokoot
1403/11/08
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آنتی گون