آنتیگن - آنتیگن و لذت تراژیک
مترجم:
شاهرخ مسکوب
امتیاز دهید
از پیشگفتار:
یونان مهد پرورش تراژدی بود و یونانیان وطن خود را زادگاه آن می دانستند. خواه زادگاه تراژدی را یونان بدانیم، خواه هند و خواه مصر، جای تردید نیست که یونانی ها آنرا پروردند، برنا و توانا و بارورش کردند. ابداع تراژدی بصورتی که امروز آنرا می شناسیم، کار یونانیان بود. تراژدی از اساطیر آغاز کرد و کارش بستایش انسان رسید. نه تنها ستایش، کوشید بشناسد و بشناساند. نزد شاعر باستان خدایان رازهایی بودند، همان نیروهای تقدیر، همان قوانین ناشناخته جهان که در برابر انسان قد می افرازند و هستیش را ببازی میگ یرند. شاعر می کوشد این رازها را بشناسد، و می کوشد انسانی را بشناسد که گاه جرات می کند در برابر تقدیر بایستد و وجود و قدرت خویش را اعلام کند. انسان راز سر بمهری است، و شاعر می کوشد دل این راز را بشکافد.
«انسان شاهکار طبیعت است» و شاعر نور تراژدی را بر این «شاهکار» می تابد و در تابش این پرتو است که عظمت انسان، همسنگ خدایان و گاه برتر از آنها آفتابی می شود، گاه چندان خیره کننده که دیوانگیش م یخوانند. اما این عظمت بهیچ روی ساختگی نیست، دلخوشکنکی نیست برای فریفتن و غافل داشتن ما شاعر تراژدی بیش از و هم و گمان بحقیقت چشم دارد. در کنار عظمت، زبونی و در کنار شجاعت، ترسوئی، خود را در وجودهایی جداگانه و لمس پذیر می نمایند و این نیز خود پرتوی است که عظمت قهرمان را برجسته تر می کند، تا بدان پایه که آرزوی همپایی و همسنگی قهرمان وجودمان را تسخیر می کند. و از اینجاست که تراژدی چون «مکتبی» برای پرورش ما، برای آموختن زندگی، فراگرفتن شیوه زیستن و مردن جلوه میکند: زیستن بسان قهرمان و مردن بشیوه او...
یونان مهد پرورش تراژدی بود و یونانیان وطن خود را زادگاه آن می دانستند. خواه زادگاه تراژدی را یونان بدانیم، خواه هند و خواه مصر، جای تردید نیست که یونانی ها آنرا پروردند، برنا و توانا و بارورش کردند. ابداع تراژدی بصورتی که امروز آنرا می شناسیم، کار یونانیان بود. تراژدی از اساطیر آغاز کرد و کارش بستایش انسان رسید. نه تنها ستایش، کوشید بشناسد و بشناساند. نزد شاعر باستان خدایان رازهایی بودند، همان نیروهای تقدیر، همان قوانین ناشناخته جهان که در برابر انسان قد می افرازند و هستیش را ببازی میگ یرند. شاعر می کوشد این رازها را بشناسد، و می کوشد انسانی را بشناسد که گاه جرات می کند در برابر تقدیر بایستد و وجود و قدرت خویش را اعلام کند. انسان راز سر بمهری است، و شاعر می کوشد دل این راز را بشکافد.
«انسان شاهکار طبیعت است» و شاعر نور تراژدی را بر این «شاهکار» می تابد و در تابش این پرتو است که عظمت انسان، همسنگ خدایان و گاه برتر از آنها آفتابی می شود، گاه چندان خیره کننده که دیوانگیش م یخوانند. اما این عظمت بهیچ روی ساختگی نیست، دلخوشکنکی نیست برای فریفتن و غافل داشتن ما شاعر تراژدی بیش از و هم و گمان بحقیقت چشم دارد. در کنار عظمت، زبونی و در کنار شجاعت، ترسوئی، خود را در وجودهایی جداگانه و لمس پذیر می نمایند و این نیز خود پرتوی است که عظمت قهرمان را برجسته تر می کند، تا بدان پایه که آرزوی همپایی و همسنگی قهرمان وجودمان را تسخیر می کند. و از اینجاست که تراژدی چون «مکتبی» برای پرورش ما، برای آموختن زندگی، فراگرفتن شیوه زیستن و مردن جلوه میکند: زیستن بسان قهرمان و مردن بشیوه او...
آپلود شده توسط:
Faryadesokoot
1403/11/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آنتیگن - آنتیگن و لذت تراژیک