رسته‌ها

سلطان و غزال: چند افسانه از تانزانیا و زولولند

سلطان و غزال: چند افسانه از تانزانیا و زولولند
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 5 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.6
با 5 رای
از داستان سلطان و غزال:
روزگاری در یک جزیره کوچک و دور افتاده، نزدیک سواحل آفریقا، مرد جوان بسیار فقیری زندگی می کرد. پدر و مادر و خواهر و برادری نداشت و تنها دوستش یک بچه غزال بود.
هر روز صبح این مرد جوان که نامش هامدانی بود، غزالش را صدا می زد و به جست و جوی غذا می رفت. گاهی اوقات بخت به او یاری می کرد و به زن مهربانی در راه بازار بر می خورد که زنبیلی پر از غذا برسر داشت. آنوقت از او خواهش می کرد که کمی به او بدهد و آن را با بچه غزالش قسمت می کرد.
اما بیشتر وقتها، چیزی بجز توت و ریشه های جنگلی برای خوردن پیدا نمی کرد و بهمین جهت او و غزال لاغر و همیشه گرسنه بودند. شبها توی راه آبها و غارها می خوابیدند، بهم می چسبیدند و سعی می کردند که گرم بشوند چون هامدانی حتی یک پتو هم نداشت که دور خودش بکشد.
یک روز عصر، موقعی که باهم زیر یک درخت بزرگ، روی زمین خشک و خالی و ناهموار جنگل نشستند، هامدانی به غزال گفت : «من برای تو دوست فقیری هستم. تمام روز را صرف جستن غذا کردم و تنها چیزی که به دستمان آمده است یک مشت ذرت و سه تا موز است. تو اگر میان غزالهای وحشی توی دشت بودی روزگارت خیلی بهتر از این بود لااقل علف داشتی که هر روز بخوری.»...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
66
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
نانوشته
نانوشته
1403/05/27

کتاب‌های مرتبط

گاو مهربون روباه نادون
گاو مهربون روباه نادون
5 امتیاز
از 4 رای
هزار و یک حکایت
هزار و یک حکایت
4.6 امتیاز
از 51 رای
خرسی که می خواست خرس بماند
خرسی که می خواست خرس بماند
4.4 امتیاز
از 7 رای
متون طبری
متون طبری
4.5 امتیاز
از 4 رای
حکایات و ضرب المثلها - جلد ۲
حکایات و ضرب المثلها - جلد ۲
4.5 امتیاز
از 16 رای
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سلطان و غزال: چند افسانه از تانزانیا و زولولند

تعداد دیدگاه‌ها:
1
نمیتونم کتابارو آپلود یا دانلود کنم.
سلطان و غزال: چند افسانه از تانزانیا و زولولند
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک