نمایش زندگی: پنجمین کتاب از داستانهای کوتاه
نویسنده:
کامبیز گیلانی
امتیاز دهید
از داستان پشت برگها:
- دلت میخواست یه کس دیگه یی بودی؟
- چرا یه کس دیگه؟
- یعنی خوشبخت بودی همه چی مطابق میلت بود. کیف می کردی...
- آره ولی چرا یه کس دیگه؟
- آخه تو با این مشخصات اجتماعییی که الان داری نمی تونی خوشبخت بشی.
- آها!
- مثلا دلت میخواست خوش هیکل بودی، خوشگل بودی، صدای خوبی داشتی. خلاصه هرچی زیبایی و هنر دنیاست، تو وجود تو جمع میشد؟
- چیه، نکنه زده به سرت؟
- آره جون تو. بدجوری ام زده بسرم. دلم خونه. از خودم بدم میاد. ولی... ولی یه جورایی با رویاها و آرزوهام دارم زندگی می کنم.
وقتی این جمله را با حسرتی عمیق بیان می کند، ساکت می شود. انگار بی اختیار به عالمی دیگر فرو می رود. با اینکه با خودم عهد کرده بودم که دیگر دلم برای کسی نسوزد و به جای دلسوزی و غمخواری بیهوده، قدم مثبتی در جهت کمک به آن طرف بردارم، دلم برایش می سوزد. بدون آنکه راه حلی برای مشکل اش داشته باشم...
بیشتر
- دلت میخواست یه کس دیگه یی بودی؟
- چرا یه کس دیگه؟
- یعنی خوشبخت بودی همه چی مطابق میلت بود. کیف می کردی...
- آره ولی چرا یه کس دیگه؟
- آخه تو با این مشخصات اجتماعییی که الان داری نمی تونی خوشبخت بشی.
- آها!
- مثلا دلت میخواست خوش هیکل بودی، خوشگل بودی، صدای خوبی داشتی. خلاصه هرچی زیبایی و هنر دنیاست، تو وجود تو جمع میشد؟
- چیه، نکنه زده به سرت؟
- آره جون تو. بدجوری ام زده بسرم. دلم خونه. از خودم بدم میاد. ولی... ولی یه جورایی با رویاها و آرزوهام دارم زندگی می کنم.
وقتی این جمله را با حسرتی عمیق بیان می کند، ساکت می شود. انگار بی اختیار به عالمی دیگر فرو می رود. با اینکه با خودم عهد کرده بودم که دیگر دلم برای کسی نسوزد و به جای دلسوزی و غمخواری بیهوده، قدم مثبتی در جهت کمک به آن طرف بردارم، دلم برایش می سوزد. بدون آنکه راه حلی برای مشکل اش داشته باشم...
آپلود شده توسط:
محراب
1403/05/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نمایش زندگی: پنجمین کتاب از داستانهای کوتاه