رسته‌ها
شبح سیاه پوش: مجموعه داستان
امتیاز دهید
5 / 3
با 1 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3
با 1 رای
از داستان ستاره های شیشه ای درختان سیم پیچی شده:
"پاشو! پاشو، دِ این دس اون دس نکن! رفت، تموم شد!"
- "کی پاشه، چی رفت، کجا تموم شد؟"
تو جایم هستم هنوز. انگار تو ذهنم چیزهایی دارند رد و بدل می شوند.
- "آقا گفتم پاشو، رفت. پاشو بابا جون، بیداری یه!"
نرم نرمک پلکهای چشمم تکان می خورند. یک دفعه باز می شوند. می بینم دوباره سروکله اش پیدا شده است. چندوقتی بود که پیداش نبود.
- "ها! بیدار شدی بالاخره؟"
- "بازم که تو پیدات شد؟"
- "فکر کردی که تنهات میذارم؟"
- "نه، تعجب کردم چرا یه دفه غیبت زد!"
- "حالا پاشو بریم، تو راه واسه ت تعریف می کنم."
از جایم پا می شوم، آبی به دست و صورتم زده و نزده، از در می زنم بیرون.
- "خوب تیز شدی!"
- آخه دیگه شناخته مت!"
اولین بار چند وقت پیش آمده بود همین طور بی آشناییی قبلی آمد و گفت: "پاشو، پاشو! پاییز سر کوچه منتظرته." جا خورده بودم. وقتی که مجبور شدم و دنبالش رفتم، دیدم همه درختها سیم پیچی شده اند از هر شاخه یی لامپی شکسته آویزان است. از سرکوچه تا آنجایی که چشم کار می کرد، آدمها روی زمین غش کرده بودند. گفت: چیه انتظار داشتی درختها همه سبز باشن؟...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
131
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
محراب
محراب
1403/04/25

کتاب‌های مرتبط

ّبوف ولگرد
ّبوف ولگرد
5 امتیاز
از 2 رای
The Best of Robert Bloch
The Best of Robert Bloch
5 امتیاز
از 1 رای
انفرادیه ها: مجموعه داستان
انفرادیه ها: مجموعه داستان
4.4 امتیاز
از 8 رای
زنده به گور
زنده به گور
4.7 امتیاز
از 147 رای
مادموازل فی فی
مادموازل فی فی
4.3 امتیاز
از 48 رای
اسبها و انسانها
اسبها و انسانها
4.2 امتیاز
از 32 رای
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شبح سیاه پوش: مجموعه داستان

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
شبح سیاه پوش: مجموعه داستان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک