رسته‌ها
قصه هایی از میبد: نینوا
امتیاز دهید
5 / 5
با 1 رای
امتیاز دهید
5 / 5
با 1 رای
از داستان حسن:
درد توی جانش نشسته است و شن تا لب دیوارهای گلی اش بالا آمده و گاه مثل خون تریاکی رنگی توی کوچه هایش دویده، تلخی به کامش نشسته و بوی کاهگل و خاک تفتیده بوی پشکل و عرق حیوان توی کوچه هایش خسبیده است.
از کنار چند تا شتر که توی کوچه خوابیده اند و احمقانه نشخوار می کنند و بیهوده زنگ می زنند، با شتاب میگذرم و از ده میزنم بیرون. تا "مهر آباد" یک فرسخ است و سر راه کویر خوابیده و گرما به جانش ریخته و خورشید که چه بی حیا به بدن لخت زمین چشم دوخته و زمین زیرنگاههای تلخ و خشکش می سوزد و رنگ موی شتر به خود می گیرد و جابه جا دهانه ی پوشیده چاههای قنات که مثل کاروانی بی سر و ته تا تاکجا آباد این هیچ آباد کشیده شده و به سرعت گامهایم می افزایم. از وقتی مدرسه تعطیل شده، حسن را ندیده ام. توی مهر آباد می نشیند. با مادرش و سه تا خواهرش، که همه از او کوچکترند و ملیحه خواهر کوچکش که تازه شش ساله بود و برادر کوچکترش که پارسال هر دو با هم، مثل دوتا فانوس بی نفت خاموش شدند و این شد که بزرگترین آرزویش پوشیدن لباس سپید دکتری، و حالا بار خرج خانواده را بر دوش می کشد و چه پر طاقت...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
73
آپلود شده توسط:
محراب
محراب
1403/03/20

کتاب‌های مرتبط

ایهام
ایهام
4.7 امتیاز
از 29 رای
کوته فکران جامعه
کوته فکران جامعه
4.1 امتیاز
از 7 رای
گلدن آرک
گلدن آرک
3.8 امتیاز
از 12 رای
بحران
بحران
4.2 امتیاز
از 10 رای
سه تار
سه تار
4.3 امتیاز
از 163 رای
گل آقا
گل آقا
4.4 امتیاز
از 8 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قصه هایی از میبد: نینوا

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
قصه هایی از میبد: نینوا
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک