داستان شهربانو - بخش ۳ - سرگذشت شهربانو
نویسنده:
رحیم زاده صفوی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
شهر استخر که اینک ویرانه های آن در نزدیکی شیراز افتاده و تخت جمشید نامیده می شود، یکی از بزرگترین شهرهای باستانی ایران است و در زمان شهنشاهی هخامنش پایتخت کشور بوده، چون روزگار شهریاری ساسانیان سر رسید. هر چند استخر را آن آبادی و بزرگی پیشین نبود جز آنکه باز هم در ردیف دوم و بویژه جایگاه موبدان بزرگ و سرچشمه رازهای دینی و آئین بهی بود و همه مردمان آن کوره را بیاد شاهنشاهان هخامنش گرامی می داشتند و از چهار آتشکده نامی در ایران که یکی آذر فرهنگ بغ در خراسان، دومی آذرگشنسب آذربایجان بود، آتشکده سومین در ری و چهارمی در استخر جای داشت که رازگاه مغان شمرده شد. بهدینان از مرزهای دور دست کاروانها ساخته برای نیایش و ستایش بآنجا می شتافتند. در کوهسار اطراف استخر، آبادیها و بستانهای زیبا و دلکش ساخته شده و بویژه دره ای که مجرای رودخانه موسوم به ( کور ) می باشد، بیش از همه دارای طراوت و پیوسته سبز و خرم است.
سمت راست این دره فرسنگی، دورتر از شهر، یک ده بزرگ و باغ دلگشائی روی تپه افتاده و دامنه آن تا کنار رودخانه می رسید. این ده را مهشت می نامیدند؛ زیرا بانی آن در روزگار پادشاهی یزدگرد بزه کار بپایه مهین دستوری سرافراز گشته و بلقب (مهشت) که از والاترین لقب های دربار بود ملقب شده و همین مرد بزرگوار دیه های بسیاری آباد کرده بود و یکی از آنها ده مهشت بود که اینک بنواده او کشواد رسیده است...
بیشتر
شهر استخر که اینک ویرانه های آن در نزدیکی شیراز افتاده و تخت جمشید نامیده می شود، یکی از بزرگترین شهرهای باستانی ایران است و در زمان شهنشاهی هخامنش پایتخت کشور بوده، چون روزگار شهریاری ساسانیان سر رسید. هر چند استخر را آن آبادی و بزرگی پیشین نبود جز آنکه باز هم در ردیف دوم و بویژه جایگاه موبدان بزرگ و سرچشمه رازهای دینی و آئین بهی بود و همه مردمان آن کوره را بیاد شاهنشاهان هخامنش گرامی می داشتند و از چهار آتشکده نامی در ایران که یکی آذر فرهنگ بغ در خراسان، دومی آذرگشنسب آذربایجان بود، آتشکده سومین در ری و چهارمی در استخر جای داشت که رازگاه مغان شمرده شد. بهدینان از مرزهای دور دست کاروانها ساخته برای نیایش و ستایش بآنجا می شتافتند. در کوهسار اطراف استخر، آبادیها و بستانهای زیبا و دلکش ساخته شده و بویژه دره ای که مجرای رودخانه موسوم به ( کور ) می باشد، بیش از همه دارای طراوت و پیوسته سبز و خرم است.
سمت راست این دره فرسنگی، دورتر از شهر، یک ده بزرگ و باغ دلگشائی روی تپه افتاده و دامنه آن تا کنار رودخانه می رسید. این ده را مهشت می نامیدند؛ زیرا بانی آن در روزگار پادشاهی یزدگرد بزه کار بپایه مهین دستوری سرافراز گشته و بلقب (مهشت) که از والاترین لقب های دربار بود ملقب شده و همین مرد بزرگوار دیه های بسیاری آباد کرده بود و یکی از آنها ده مهشت بود که اینک بنواده او کشواد رسیده است...
آپلود شده توسط:
shahroozsam
1403/03/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی داستان شهربانو - بخش ۳ - سرگذشت شهربانو