سپید یال
مترجم:
ژاله نبوی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
در جنوب فرانسه، آنجا که رود «رن» به دریا می ریزد، دشتی است که «کامارگ» نام دارد و در آنجا هنوز هم گله هائی از اسبان وحشی بسر می برند. «سپید یال» رهبر یکی از این گله ها و اسبی مغرور و هراس انگیز بود. روزی دسته ای از مردان تصمیم دستگیری او را گرفتند و داستان «سپید یال» در میان مردمان از همین روز آغاز می شود.
سرستوربان و ستوربانانش - مردانی که در آن دشت اسبان را دستگیر و رام می کنند - پس از آنکه در همه جای آن سرزمین سپید یال را دنبال کردند، توانستند او را دستگیر کنند و طنابی به گردنش بیاویزند. سپید یال برای بازیافتن آزادی خود نبرد می کرد. میخواست آن مردان را با دندانهای خود پاره پاره کند و یا آنان را به ضرب لگد از پای درآورد. لیکن کمندی که به گردنش انداخته شده بود کم کم خفه اش میکرد. سپید یال را اندیشه این که مردی برگرده اش مینشیند و او را هر کجا که بخواهد می راند، دیوانه کرد، جستی زد و کمند را پاره کرد و خود را از بند رهانید...
بیشتر
در جنوب فرانسه، آنجا که رود «رن» به دریا می ریزد، دشتی است که «کامارگ» نام دارد و در آنجا هنوز هم گله هائی از اسبان وحشی بسر می برند. «سپید یال» رهبر یکی از این گله ها و اسبی مغرور و هراس انگیز بود. روزی دسته ای از مردان تصمیم دستگیری او را گرفتند و داستان «سپید یال» در میان مردمان از همین روز آغاز می شود.
سرستوربان و ستوربانانش - مردانی که در آن دشت اسبان را دستگیر و رام می کنند - پس از آنکه در همه جای آن سرزمین سپید یال را دنبال کردند، توانستند او را دستگیر کنند و طنابی به گردنش بیاویزند. سپید یال برای بازیافتن آزادی خود نبرد می کرد. میخواست آن مردان را با دندانهای خود پاره پاره کند و یا آنان را به ضرب لگد از پای درآورد. لیکن کمندی که به گردنش انداخته شده بود کم کم خفه اش میکرد. سپید یال را اندیشه این که مردی برگرده اش مینشیند و او را هر کجا که بخواهد می راند، دیوانه کرد، جستی زد و کمند را پاره کرد و خود را از بند رهانید...
آپلود شده توسط:
آناهیتا1365
1402/12/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سپید یال