عشق های بر باد رفته
نویسنده:
سوسن میرزایی
امتیاز دهید
مجموع ۱۰ داستان. لازم به تذکر است همه داستانها واقعی می باشند. برای حفظ هویت واقعی اشخاص نامها و مکانها تغییر داده شده.
مقدمه:
زندگی دریایی پر جزر و مد را ماند، که امواج آن ما را به این سو و آن سو می کشاند. ما مسافرانی هستیم بر زورقی نشسته که بر پهنه ی این دریای بی کران دل به رویاهای خود سپرده ایم. هر از چندی دست خوش امواج خروشان و بی رحم دریا شده در انتظار رسیدن به ساحلی امن، لحظه شماری می کنیم.
شاید قایق ما به ساحلی رسد و در آنجا لنگر اندازد، آنگاه است که ما می توانیم دور از خروش امواج قدم به خشکی بگذاریم. آنجا تمامی خاطراتمان همچون کرم های ریز لب ساحل سر بر می آورند و رقص کنان به روی پاهای عریان ما حکایت گذشته هامان را باز می گویند. این چنین است که ذهن ما همیشه درگیر و زندانی این خاطرات باقی می ماند. شاید هم این قایق در قعر دریا به گل نشیند و به افسانه ای بدل شود که عشق و رازهای نهانی ما را در دل خود نهان سازد. بدینسان آسمان آبی تنها نظاره گر و شاهدی می شود بر آن چه بر ما گذشته و عشق آغاز و پایانی بر زندگی ما می شود. عشق شراب کهنه ای را ماند که هر از گاهی در خُمخانه ی دلهایمان به جوش می آید و گواراست نوشیدن جرعه ای از آن و رها شدن در عوالم خاطرات و رویاها.
عشق گذری است بر کوی شیفتگیها و ساختن لانه ای در دل یار که با اندوختن رسوبی از خاطرات خوب و بد و پنهان کردن آنها در نهانخانه دل توام می شود. با زدن مهر سکوت بر لبهایمان این خاطرات را در کنجی از صندوق خانه دل دفن می کنیم تا مبادا رازهایمان فاش شوند. در بین ما کمتر کسی وجود دارد که فراز و نشیبهای عشق را تجربه نکرده باشد. میخواهم گزیده ای از این رازها را برایتان بازگو کنم. شاید شما نیز در این داستانهای واقعی اثر و رد پایی از عشقهای بی فرجام و گوشه ای از زندگی خود را بی یابید. پس این دفتر مروری بر خاطرات خاک خورده مان می شود که در پستوی ذهن خویش به بند و اسارت کشیده ایم. رازهایی که همیشه ترس از افشا شدن آنها داشته ایم.
پس بیایید با هم مسافر این کشتی شویم و خود را به دست امواج خروشان دریای زندگی بسپاریم. قول بدهیم در طول این سفر، صادقانه از رازهای دل خویش پرده بگشاییم. دفتر خاطراتمان را ورق زده، قصه ها و غصه هایمان را برای یکدیگر بازگو کنیم. بدینسان این میتواند آغازی باشد برای سفر به گذشته ها.
بیشتر
مقدمه:
زندگی دریایی پر جزر و مد را ماند، که امواج آن ما را به این سو و آن سو می کشاند. ما مسافرانی هستیم بر زورقی نشسته که بر پهنه ی این دریای بی کران دل به رویاهای خود سپرده ایم. هر از چندی دست خوش امواج خروشان و بی رحم دریا شده در انتظار رسیدن به ساحلی امن، لحظه شماری می کنیم.
شاید قایق ما به ساحلی رسد و در آنجا لنگر اندازد، آنگاه است که ما می توانیم دور از خروش امواج قدم به خشکی بگذاریم. آنجا تمامی خاطراتمان همچون کرم های ریز لب ساحل سر بر می آورند و رقص کنان به روی پاهای عریان ما حکایت گذشته هامان را باز می گویند. این چنین است که ذهن ما همیشه درگیر و زندانی این خاطرات باقی می ماند. شاید هم این قایق در قعر دریا به گل نشیند و به افسانه ای بدل شود که عشق و رازهای نهانی ما را در دل خود نهان سازد. بدینسان آسمان آبی تنها نظاره گر و شاهدی می شود بر آن چه بر ما گذشته و عشق آغاز و پایانی بر زندگی ما می شود. عشق شراب کهنه ای را ماند که هر از گاهی در خُمخانه ی دلهایمان به جوش می آید و گواراست نوشیدن جرعه ای از آن و رها شدن در عوالم خاطرات و رویاها.
عشق گذری است بر کوی شیفتگیها و ساختن لانه ای در دل یار که با اندوختن رسوبی از خاطرات خوب و بد و پنهان کردن آنها در نهانخانه دل توام می شود. با زدن مهر سکوت بر لبهایمان این خاطرات را در کنجی از صندوق خانه دل دفن می کنیم تا مبادا رازهایمان فاش شوند. در بین ما کمتر کسی وجود دارد که فراز و نشیبهای عشق را تجربه نکرده باشد. میخواهم گزیده ای از این رازها را برایتان بازگو کنم. شاید شما نیز در این داستانهای واقعی اثر و رد پایی از عشقهای بی فرجام و گوشه ای از زندگی خود را بی یابید. پس این دفتر مروری بر خاطرات خاک خورده مان می شود که در پستوی ذهن خویش به بند و اسارت کشیده ایم. رازهایی که همیشه ترس از افشا شدن آنها داشته ایم.
پس بیایید با هم مسافر این کشتی شویم و خود را به دست امواج خروشان دریای زندگی بسپاریم. قول بدهیم در طول این سفر، صادقانه از رازهای دل خویش پرده بگشاییم. دفتر خاطراتمان را ورق زده، قصه ها و غصه هایمان را برای یکدیگر بازگو کنیم. بدینسان این میتواند آغازی باشد برای سفر به گذشته ها.
آپلود شده توسط:
آناهیتا1365
1402/12/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عشق های بر باد رفته