راهی بدوزخ
نویسنده:
غلامحسین خیر
امتیاز دهید
برگرفته از مقدمه نویسنده:
یک رمان مثل یک انسان سرگذشتی دارد. از لحظه ای که چون نطفه ای ناچیز در خاطر نویسنده خلق تا زمانی که در دست خواننده زیر و رو می شود. و چه بسیار از این فرزندان بی روح که سرگذشت خود را تا سالهای بیشماری پس از انتشار دنبال کرده اند. هر قسمت از این سرگذشت جالب است. مثل سرگذشت یک انسان خلق آن، تولد آن، رشد و تربیتش تلاش آن برای خود نمائی و مرحله ای که بآغوش اجتماع میخزد تا راه خود را باز کند.
هیچکس سرگذشت این موجود بیجان و بیصدا را برای شما نگفته، بیجانی، که با تمام بیصدائی، جانداران پرسر و صدا را مهار و تاریخ ایشان را حلق می کند. شاید آنرا در خور توجه نیافته اند. مثل اطفال که ما عادت کرده ایم آنان را بچیزی نگیریم، اما ناگهان مردی را در مقابل میابیم. او را ورانداز میکنم، دوست می داریم، دشمن می داریم، می ترسانیم و خود از او می ترسیم و گاه او را بسروری می پذیریم. ولی این مرد، از مرحله نطفه تا حال چه حوادثی به پشت سر نهاده است! چه ضعفها که نشان داده و چه قدرتها که کسب کرده است! چه رنجها برده و چه لذتها شناخته است! آیا بچینهای چهره یک پیر با تامل نگاه کرده اید؟ در این گفتار سرگذشت کتابم را از مرحله نطفه تا آغاز بلوغ خواهید شنید اما نه بیشتر.
در خط زنجیر هنرها، ما میتوانیم تصور کنیم که یک سر این زنجیر بیان خالص احساس است، بدون اندیشه، و یک سر آن بیان خالص فلسفه و علم است بدون احساس. در میان هنرها، هنری نمی شناسم که از موزیک باحساس مطلق نزدیکتر باشد. پس یک سر زنجیر را موسیقی میدانم. سردیگر این زنجیر در تصرف علم و فلسفه می ماند...
بیشتر
یک رمان مثل یک انسان سرگذشتی دارد. از لحظه ای که چون نطفه ای ناچیز در خاطر نویسنده خلق تا زمانی که در دست خواننده زیر و رو می شود. و چه بسیار از این فرزندان بی روح که سرگذشت خود را تا سالهای بیشماری پس از انتشار دنبال کرده اند. هر قسمت از این سرگذشت جالب است. مثل سرگذشت یک انسان خلق آن، تولد آن، رشد و تربیتش تلاش آن برای خود نمائی و مرحله ای که بآغوش اجتماع میخزد تا راه خود را باز کند.
هیچکس سرگذشت این موجود بیجان و بیصدا را برای شما نگفته، بیجانی، که با تمام بیصدائی، جانداران پرسر و صدا را مهار و تاریخ ایشان را حلق می کند. شاید آنرا در خور توجه نیافته اند. مثل اطفال که ما عادت کرده ایم آنان را بچیزی نگیریم، اما ناگهان مردی را در مقابل میابیم. او را ورانداز میکنم، دوست می داریم، دشمن می داریم، می ترسانیم و خود از او می ترسیم و گاه او را بسروری می پذیریم. ولی این مرد، از مرحله نطفه تا حال چه حوادثی به پشت سر نهاده است! چه ضعفها که نشان داده و چه قدرتها که کسب کرده است! چه رنجها برده و چه لذتها شناخته است! آیا بچینهای چهره یک پیر با تامل نگاه کرده اید؟ در این گفتار سرگذشت کتابم را از مرحله نطفه تا آغاز بلوغ خواهید شنید اما نه بیشتر.
در خط زنجیر هنرها، ما میتوانیم تصور کنیم که یک سر این زنجیر بیان خالص احساس است، بدون اندیشه، و یک سر آن بیان خالص فلسفه و علم است بدون احساس. در میان هنرها، هنری نمی شناسم که از موزیک باحساس مطلق نزدیکتر باشد. پس یک سر زنجیر را موسیقی میدانم. سردیگر این زنجیر در تصرف علم و فلسفه می ماند...
آپلود شده توسط:
محراب
1403/02/20
دیدگاههای کتاب الکترونیکی راهی بدوزخ