آدم های ما
نویسنده:
ابوالقاسم پرتو
امتیاز دهید
مجموعه ۱۲ داستان کوتاه
از داستان گدای کور:
خیلی دلش میخواست بفهمد این مردم برای چه در هم میلولند ، این جمعیت انبوه در کنار هم از یکدیگر چه می خواهند، آیا چیزی گم کرده اند و دنبال آن میگردند؟ آیا چیزی می جویند و نمی یابند؟ مقصودشان از این آمد و رفت، از این سائیدن کفشها، از این خسته کردن پاها، از این ذرع کردن یک محوطه محدود چیست؟ چه لذتی می برند از اینکه راه بروند و بهم نگاه کنند؟
او نمی دید ولی می شنید و حس میکرد ... حس میکرد در یک محیط شلوغ ایستاده، اطرافش را سیل جمعیت فرا گرفته، جمعیتی که بدون دلیل، آشفته و پریشانند، او یکبار در سوراخی انگشت کرده بود و بلافاصله سیل مورچه از دستش بالارفته بود، این تراکم، این فشار و این ولوله آن واقعه را بخاطرش میآورد.
بوهای مختلفی بمشامش میخورد، گاهی بوی بلال، زمانی بوی عطرهای گیج کننده، وقتی بوی جگر و دنبلان کباب کرده، موقعی گند دهان های آمیخته با بوی سیگار و بخار الکل، او این بوها را می شنید و قضاوت میکرد که در کنار بساط بلالی ایستاده، با زنی فتانه و اطواری از مقابلش میگذرد، یا از پهلوی منقل اصغر جگرکی رد می شود، یا مست ها که گند دهانشان را برای زنهایشان سوقات میبرند دورش را گرفته اند...
بیشتر
از داستان گدای کور:
خیلی دلش میخواست بفهمد این مردم برای چه در هم میلولند ، این جمعیت انبوه در کنار هم از یکدیگر چه می خواهند، آیا چیزی گم کرده اند و دنبال آن میگردند؟ آیا چیزی می جویند و نمی یابند؟ مقصودشان از این آمد و رفت، از این سائیدن کفشها، از این خسته کردن پاها، از این ذرع کردن یک محوطه محدود چیست؟ چه لذتی می برند از اینکه راه بروند و بهم نگاه کنند؟
او نمی دید ولی می شنید و حس میکرد ... حس میکرد در یک محیط شلوغ ایستاده، اطرافش را سیل جمعیت فرا گرفته، جمعیتی که بدون دلیل، آشفته و پریشانند، او یکبار در سوراخی انگشت کرده بود و بلافاصله سیل مورچه از دستش بالارفته بود، این تراکم، این فشار و این ولوله آن واقعه را بخاطرش میآورد.
بوهای مختلفی بمشامش میخورد، گاهی بوی بلال، زمانی بوی عطرهای گیج کننده، وقتی بوی جگر و دنبلان کباب کرده، موقعی گند دهان های آمیخته با بوی سیگار و بخار الکل، او این بوها را می شنید و قضاوت میکرد که در کنار بساط بلالی ایستاده، با زنی فتانه و اطواری از مقابلش میگذرد، یا از پهلوی منقل اصغر جگرکی رد می شود، یا مست ها که گند دهانشان را برای زنهایشان سوقات میبرند دورش را گرفته اند...
آپلود شده توسط:
محراب
1402/11/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آدم های ما