رسته‌ها
شمایل مانا (داستان)
امتیاز دهید
5 / 4
با 2 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4
با 2 رای
از متن کتاب:
می بینید؟ هنوز زنده ام همین امروز بیست و یک سالم شد. صبح بیدار که شدم، دیدم اتاق پر است از بادکنک و کاغذرنگی و نوشته های طلایی رنگ «سیاوش، تولدت مبارک» کاش بودید و می دیدید کاش زنده
بودید.
هفت سال هر روز جان کندم اما شهادت نصیبم نشد. پنجشنبه شب ها که یادتان است؟ همین جا، توی بیت العزا. روزه های بی افطار، بی خوابی، دعای شهادت، گریه ها، استغاثه ها: «خدایا مرا با شهیدان محشور کن راحتم کن. خلاص.»
اگر از ترس عقوبت نبود همان هفت سال پیش توی بیمارستان نمازی، لوله سرم را قطع کرده بودم و راحت. نتوانستم. تحلیل میرفتم، ولی نمی مردم. من مانده بودم و این صندلی چرخدار، عاطل و باطل، آن هم کی؟ وقتی که جنگ از همیشه شدیدتر شده بود، عراقی ها شهرها را بمباران میکردند و آمریکاییها با ناوهاشان توی خلیج فارس نمایش می دادند. دکترها میگفتند: «باید استراحت کنی.» حال مرا که نمی فهمیدند. دیگر نرفتم سراغشان با درد بهتر میساختم تا با حرفهای آنها...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
656
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ملا ممدجان
ملا ممدجان
1402/10/19

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی شمایل مانا (داستان)

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
شمایل مانا (داستان)
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک