قصه های دختره و پسره: مجموعه قصه
نویسنده:
خسرو شهریاری
امتیاز دهید
مجموع ۷ داستان کوتاه با عناوین:
قصه ی دختره و پسره و تار موی لای کتاب/ آخرین ساکن شهر / داستان عبا بر دوشان عمامه بر سر نعلین به پای سیاه دل و پوکیدن و دود شدن و هوا رفتناشان / خیر باد / ابرها رعد و برق و جنگل و رودخانه ها
از داستان: قصه ی دختره و پسره و تار موی لای کتاب:
یه روز، دُرُس همون موقعها که قمریا رو شاخه ی درختا، هم دیگه رو دنبال میکنن و نوک تو نوک همدیگه میگیرن و همدیگه رو زیر بارون هل میدن، دختره و پسره به هم برخوردن، چشم دختره و پسره به هم افتادن همون بود و یه دل نه صد دل عاشق همدیگه شدن، همون اونا به همدیگه هی نگا کردن هی نگا کردن، هی نگا کردن، بی این که از نگا کردن به همدیگه سیر بشن. انگار باورشان نمی شد که همدیگه رو پیدا کردن. انگار اونا یه قرن بود که همدیگه رو میشناختن، از وختی که چشماشونو باز کرده بودن همدیگه رو میشناختن. اینو خودشون نمی گفتن اینو قلبشون میگفت، یعنی خودشون میگفتن و قلبشون تکرار میکرد، یعنی قلبشون میگفت و خودشون تکرار می کردن خودشون یعنی چشم شون، زبان شون، دستشون و تنشون. از اون روز تا هفت سال آزگار، کار اون دو تا شد، نگا کردن به همدیگه. بعد دختره یه تار موی خودشو به پسره داد. و پسره هم یه تار موی خودشو به دختره داد...
بیشتر
قصه ی دختره و پسره و تار موی لای کتاب/ آخرین ساکن شهر / داستان عبا بر دوشان عمامه بر سر نعلین به پای سیاه دل و پوکیدن و دود شدن و هوا رفتناشان / خیر باد / ابرها رعد و برق و جنگل و رودخانه ها
از داستان: قصه ی دختره و پسره و تار موی لای کتاب:
یه روز، دُرُس همون موقعها که قمریا رو شاخه ی درختا، هم دیگه رو دنبال میکنن و نوک تو نوک همدیگه میگیرن و همدیگه رو زیر بارون هل میدن، دختره و پسره به هم برخوردن، چشم دختره و پسره به هم افتادن همون بود و یه دل نه صد دل عاشق همدیگه شدن، همون اونا به همدیگه هی نگا کردن هی نگا کردن، هی نگا کردن، بی این که از نگا کردن به همدیگه سیر بشن. انگار باورشان نمی شد که همدیگه رو پیدا کردن. انگار اونا یه قرن بود که همدیگه رو میشناختن، از وختی که چشماشونو باز کرده بودن همدیگه رو میشناختن. اینو خودشون نمی گفتن اینو قلبشون میگفت، یعنی خودشون میگفتن و قلبشون تکرار میکرد، یعنی قلبشون میگفت و خودشون تکرار می کردن خودشون یعنی چشم شون، زبان شون، دستشون و تنشون. از اون روز تا هفت سال آزگار، کار اون دو تا شد، نگا کردن به همدیگه. بعد دختره یه تار موی خودشو به پسره داد. و پسره هم یه تار موی خودشو به دختره داد...
آپلود شده توسط:
samiyari
1402/10/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی قصه های دختره و پسره: مجموعه قصه