هفت عمق آگاهی
نویسنده:
مسعود ریاعی
امتیاز دهید
از متن کتاب:
سه دایره متداخل بر خاک کشید آن گاه با انگشت اشاره . ضربه بر آن زد. اولی در مرکز دایره دومی بین مرکز و محیط، و سومی بر محیط. ما دگر در بیابان نبودیم حجاب کنار رفته بود. اکنون چشمه ای بود و سرزمینی سبز و دریافتم که من و او تنها نیستیم. او شاگرد دیگری داشت از جنس دیگر کوتاه بود و «پیشانی بلند». شباهتی با من نداشت. اما نزدیک بود و غریبه نمی نمود. حال میفهمم در آن زمانها که استاد سخن میگفت ولی به من نگاه نمی کرد، چه کسی را می نگریست و رو به سوی که تاکید داشت!
ما بر دامنه کم شیب کوهی، کنار چشمه مشرف به سرزمین سبز نشسته ایم. بیابان قبلی به کلی محو شده است و حرارت آفتاب دیگر آزار نمی رساند. اینجا جایی دگر است در دل جای قبلی. نگاهم به آب جوشان چشمه افتاد. احساس تشنگی پس از آن بیابان گردی طولانی باعث شد تا دستانم را بی اختیار به آب چشمه فرو کنم. کفی از آن بر گرفتم اما به دهانم نرسید. استاد دستم را گرفته بود. استاد :گفت نوشیدن را فراموش کن چون بنوشی خواهی ماند. من تو را برای اینجا نخواسته ام. آبها از میان انگشتانم چون جواهر به درون چشمه سر خوردند. دست خیس ام به صورتم کشیده شد و از یک تریِ زلال، سبک روح شدم...
بیشتر
سه دایره متداخل بر خاک کشید آن گاه با انگشت اشاره . ضربه بر آن زد. اولی در مرکز دایره دومی بین مرکز و محیط، و سومی بر محیط. ما دگر در بیابان نبودیم حجاب کنار رفته بود. اکنون چشمه ای بود و سرزمینی سبز و دریافتم که من و او تنها نیستیم. او شاگرد دیگری داشت از جنس دیگر کوتاه بود و «پیشانی بلند». شباهتی با من نداشت. اما نزدیک بود و غریبه نمی نمود. حال میفهمم در آن زمانها که استاد سخن میگفت ولی به من نگاه نمی کرد، چه کسی را می نگریست و رو به سوی که تاکید داشت!
ما بر دامنه کم شیب کوهی، کنار چشمه مشرف به سرزمین سبز نشسته ایم. بیابان قبلی به کلی محو شده است و حرارت آفتاب دیگر آزار نمی رساند. اینجا جایی دگر است در دل جای قبلی. نگاهم به آب جوشان چشمه افتاد. احساس تشنگی پس از آن بیابان گردی طولانی باعث شد تا دستانم را بی اختیار به آب چشمه فرو کنم. کفی از آن بر گرفتم اما به دهانم نرسید. استاد دستم را گرفته بود. استاد :گفت نوشیدن را فراموش کن چون بنوشی خواهی ماند. من تو را برای اینجا نخواسته ام. آبها از میان انگشتانم چون جواهر به درون چشمه سر خوردند. دست خیس ام به صورتم کشیده شد و از یک تریِ زلال، سبک روح شدم...
آپلود شده توسط:
samira230767
1402/10/11
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هفت عمق آگاهی