رسته‌ها
پنجره زودتر می میرد
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 3 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 3 رای
از متن کتاب:
مرتضا
آن پایین ظلمت بود و ظلمت بوی تند سیگار و عرق تن می آمد. کسی از تاریکی بیرون جهید و چشمهایم را بست و من باز پله ها و دالانهای دیگری را رفتم ته آن دالان سرد، انتهای آن پله ها، سه روز و سه شب تمام با چشمهای بسته به چقدر سوال جواب داده باشم خدا میداند. وقتی چشم هایم را باز کردم بوی تند استفراغ که دور تا دورم را پوشانده بود، از نو حالم را به هم زد. شلوارم بوی تند شاش میداد آفتاب ظهر چشمم را میزد. کفش هایم پایم نبود فرو رفته در کثافت خود، رها شده در بیابانی درندشت بودم به سمت کوهها به طرف شمال و شرق راه افتادم. راهش همین بود. شهر خراب شده خودش را در دامن کوه ها پنهان کرده بود. آدمهاش پناه برده بودند پشت سنگها. در اصل شهر هم که نگاه کنی حاصل یک وحشت است. نطفه اش از کمر آدمهایی بوده که جانشان را بغل زده اند و در رفته اند. تخم و جربزه هم نداشته اند که از کوه ها خودشان را بکشند بالا زمین گیر شده اند. مافنگی دزد. کون گشاد یعنی همه آن چیزی که برای زمام امور مملکت لازم است. بینی من پشتم به کی میرسد... که پنج شش نسل بعدترش فقط برای این که گند زده باشم به نظریه داروین ساخته شده ام و به دنیا آمده ام...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
138
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
zereshks
zereshks
1402/07/15

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی پنجره زودتر می میرد

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
پنجره زودتر می میرد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک