اسباب کشی بزرگ و چند داستان دیگر
نویسنده:
بهزاد ناظمیان پور
امتیاز دهید
درباره این کتاب:
داستانهای این کتاب، برگزیده داستانهایی است که بین سالهای ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۹ نوشتهام. اینکه چرا این داستانها را به نشر نوگام سپردم و از همان ابتدا آن را به اداره ممیزی ارشاد ندادم، از این بود که دلم نمیخواست چشم سانسور پیش از چشم خوانندگان بر این کتاب بیفتد. ممیزی پیش از چاپ هم توهین به نویسنده است و هم توهین به خواننده. مخالفِ تمامیِ حقوقِ آدمِ بالغ است. سانسور، صغیر دانستنِ انسان است؛ انسانی که در تمامِ موارد اجتماعی و قانونی و سیاسی بالغ و مسئول است و به اینجا که میرسد نابالغ فرض میشود: تو حق نداری بخوانی! تو حق نداری چاپ کنی! تو حق نداری «کسی بشوی» که ممکن بود با خواندن یک کتاب بشود! یک آدمِ دیگر باید برایت تصمیم بگیرد که چه چیزی بخوانی و چه چیزی چاپ کنی و در نهایت چه کسی بشوی. غافل از اینکه «اخلاقیبودن»ِ تو تنها در آزادی ممکن است. مهمترین توهینِ سانسور همین صغیر دانستن آدمی است. اگر این کتاب را حتی برای آزمودنِ شدتِ تیغ سانسور به ارشاد ندادم، فقط به خاطر جلوگیری از توهین نبود. آن که تمامِ هویت من است، آن که در من است و مینویسد، آن که تمامِ شخصیتهای داستانهای من است، از من هیچ نمیخواهد؛ تنها «آزادیِ خیالورزی در نوشتن» میخواهد. پاسداری از آزادیِ او تنها کاری است که میتوانم برایش کنم. سانسور، یک توهین است که میتوانم همانند بسیاری از توهینهای دیگر از سر ضرورت تابش بیاورم یا نیاورم. اما سانسور اگر به خودسانسوری بینجامد، دیگر فقط توهین نیست. خودسانسوری در خیال و در نوشتن، غیر اخلاقی است؛ ناجوانمردی در حق کسی است که در من تخیل میکند و تمامِ «من» است. نارواست که در حقِ او حتی احتمالِ خودسانسوری را روا بدارم. انگیزه چاپ این کتاب را همسرم شکیبا به من داد. برای این انگیزه و تمامیِ محبتهایش مدیون اویم.
بیشتر
داستانهای این کتاب، برگزیده داستانهایی است که بین سالهای ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۹ نوشتهام. اینکه چرا این داستانها را به نشر نوگام سپردم و از همان ابتدا آن را به اداره ممیزی ارشاد ندادم، از این بود که دلم نمیخواست چشم سانسور پیش از چشم خوانندگان بر این کتاب بیفتد. ممیزی پیش از چاپ هم توهین به نویسنده است و هم توهین به خواننده. مخالفِ تمامیِ حقوقِ آدمِ بالغ است. سانسور، صغیر دانستنِ انسان است؛ انسانی که در تمامِ موارد اجتماعی و قانونی و سیاسی بالغ و مسئول است و به اینجا که میرسد نابالغ فرض میشود: تو حق نداری بخوانی! تو حق نداری چاپ کنی! تو حق نداری «کسی بشوی» که ممکن بود با خواندن یک کتاب بشود! یک آدمِ دیگر باید برایت تصمیم بگیرد که چه چیزی بخوانی و چه چیزی چاپ کنی و در نهایت چه کسی بشوی. غافل از اینکه «اخلاقیبودن»ِ تو تنها در آزادی ممکن است. مهمترین توهینِ سانسور همین صغیر دانستن آدمی است. اگر این کتاب را حتی برای آزمودنِ شدتِ تیغ سانسور به ارشاد ندادم، فقط به خاطر جلوگیری از توهین نبود. آن که تمامِ هویت من است، آن که در من است و مینویسد، آن که تمامِ شخصیتهای داستانهای من است، از من هیچ نمیخواهد؛ تنها «آزادیِ خیالورزی در نوشتن» میخواهد. پاسداری از آزادیِ او تنها کاری است که میتوانم برایش کنم. سانسور، یک توهین است که میتوانم همانند بسیاری از توهینهای دیگر از سر ضرورت تابش بیاورم یا نیاورم. اما سانسور اگر به خودسانسوری بینجامد، دیگر فقط توهین نیست. خودسانسوری در خیال و در نوشتن، غیر اخلاقی است؛ ناجوانمردی در حق کسی است که در من تخیل میکند و تمامِ «من» است. نارواست که در حقِ او حتی احتمالِ خودسانسوری را روا بدارم. انگیزه چاپ این کتاب را همسرم شکیبا به من داد. برای این انگیزه و تمامیِ محبتهایش مدیون اویم.
آپلود شده توسط:
elahehj
1402/05/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اسباب کشی بزرگ و چند داستان دیگر