سارای
نویسنده:
ابراهیم آبادی
امتیاز دهید
قصه ای از سینه و نوایی از ساز عاشقان آذربایجان
صحنه اول - دکور:
شاهد تماشای یک بیابان هستیم، در طرف راست از نظر تماشاچی تقریبا در اوایل صحنه، یک چادر ایلانی زده شده است. نوری از داخل چادر به مقابل تابیده که تقریبا نزدیک به وسط صحنه است. شب هنگام می باشد و آسمان صاف همراه با درخشش ستارگان را شاهد هستیم. ماه چهارده شبه با تمام نیرو بر دشت مغان می تابد و از نظر دیدگاه تماشاچی، در انتهای گوشه آخر صحنه و در طرف چپ قرار گرفته؛ در مقابل آن پشت به تماشاچی، مردی را می بینیم که پشت به چادر و تماشاچی دارد و دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرده و مشغول دعا و راز و نیاز با پروردگار خویش است و سجاده ای در مقابل نیز دارد و در کنار او طرف چپ، قطعه سنگ سیاهی نیز قرار دارد. ناگفته نماند که درختی نسبتا بزرگ بر این مرد سایه افکنده است...
بیشتر
صحنه اول - دکور:
شاهد تماشای یک بیابان هستیم، در طرف راست از نظر تماشاچی تقریبا در اوایل صحنه، یک چادر ایلانی زده شده است. نوری از داخل چادر به مقابل تابیده که تقریبا نزدیک به وسط صحنه است. شب هنگام می باشد و آسمان صاف همراه با درخشش ستارگان را شاهد هستیم. ماه چهارده شبه با تمام نیرو بر دشت مغان می تابد و از نظر دیدگاه تماشاچی، در انتهای گوشه آخر صحنه و در طرف چپ قرار گرفته؛ در مقابل آن پشت به تماشاچی، مردی را می بینیم که پشت به چادر و تماشاچی دارد و دستهای خود را به سوی آسمان بلند کرده و مشغول دعا و راز و نیاز با پروردگار خویش است و سجاده ای در مقابل نیز دارد و در کنار او طرف چپ، قطعه سنگ سیاهی نیز قرار دارد. ناگفته نماند که درختی نسبتا بزرگ بر این مرد سایه افکنده است...
آپلود شده توسط:
ملا ممدجان
1402/06/29
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سارای