رسته‌ها
مهتور یا یک قصه یکی شبیه پدرم
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 6 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.8
با 6 رای
سرآغاز داستان:
"ان الشمس احسن الاهاتیر"
این را زیر لب گفت. با خودش انگار حدیثی را زمزمه کند. عرب، دوست امیرخسرو. دوست میانسال و پیچیده امیرخسرو. همکلاسی سابق و ناشناخته. بطری به دست، معطر و خندان.
"من حالا یک شهروند قمی هستم و می توانم هوای این شهر رو نقد کنم. بی جهت گرم است. یک نقدی هم به شما: زیادی سخت گیر هستید. چه کار دارید از کجا آمده ام. مهم این است که رفیقی چون تو دارم که صمیمی هم هستیم. انت من مکان اصدقائک."
شهروند قمی؟ قمی که شهروند نمیشه. فقط قمیه. شهروند مال تهرانه یا مثلا استکهلم. یه مشت زندانی رو که نمیشه گفت شهروند. زندان به این بزرگی رو میگی شهر؟...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
230
آپلود شده توسط:
ملا ممدجان
ملا ممدجان
1402/05/12

کتاب‌های مرتبط

کوته فکران جامعه
کوته فکران جامعه
4.1 امتیاز
از 7 رای
گلدن آرک
گلدن آرک
3.8 امتیاز
از 12 رای
بحران
بحران
4.2 امتیاز
از 10 رای
سه تار
سه تار
4.3 امتیاز
از 163 رای
گل آقا
گل آقا
4.4 امتیاز
از 8 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مهتور یا یک قصه یکی شبیه پدرم

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
مهتور یا یک قصه یکی شبیه پدرم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک