بازگشت شازده کوچولو

نقاشی: ماری کلود فاورو

برگرفته از متن کتاب:
جناب سنت اگزوپری عزیز!
اگر امروز قلم به دست گرفته ام و برای شما می نویسم به خاطر این ام که اتفاق عجیبی برایم رخ داده است. همین جا بگویم که من طبق الگوی شما یک جهانگردم حداقل در نزد خودم. چون تمام عمرم را در سفر بوده ام؛ اگرچه به ندرت از صندلی راحتی ام جدا شده ام. اجازه بدهید توضیح بدهم. می توان بدون این که از خانه خارج شد خیلی از کارها را انجام داد. من هم تصمیم گرفتم به مسافرت بروم. انبوهی از نقشه های جهان کتابهای راهنمای سفر، نقشه راه ها و سفرنامه ها را جمع کردم و خود را موظف نمودم هر روز به گوشه ای از این جهان سری بزنم غروب دریای «سلب » عجب زیباست! چه مه صبحگاهیای «السمر ایسلند» را پوشانده است! شنهای صحرا که همانند داسهای طلایی می درخشند و جنگل درختان سرو در «بایوس»، همین طور باتلاق «لوییزیانا » که پر از جانداران است... چه شبهای کسالت باری را با خاطرات مسافران دیگر زیبا کردم. در این سفرهای خیالی علاقه ای خاص به مناطقی با نامهای عجیب و غریب پیدا کردم. برایم مهم نبود آنجا آفتاب داغ و یا سرمای سوزان است. شاید به این خاطر که در خانه روی صندلی ام، دما کمتر تغییر می کرد...