رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

گوسفندی که چاق میشد

گوسفندی که چاق میشد
امتیاز دهید
5 / 4
با 2 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4
با 2 رای
ن‍ق‍اش‍ی‌: اب‍راه‍ی‍م‌زاده‌

براتعلی خان یک گله هزارتائی گوسفند داشت. ولی هیچوقت نه یک پیاله شیر به کسی کمک میکرد نه موقعی که یکی از آنها را سر میبرید، لقمه ای گوشت به بیچاره ای میداد. هیچکس جرأت نداشت به او حرفی بزند و بگوید چرا آدم باید اینقدر خسیس باشد؟ گاهی زنش با ترس و لرز به او میگفت: براتعلی خان، خدارو خوش نمیاد. خوبه کمی گوشت به این چوپانها و کارگرها که این همه شب و روز زحمت میکشن، بدیم. اما براتعلی خان رنگ صورتش قرمز میشد و چشمهایش پر از خون و فریاد می کشید: مال خودمه...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
HeadBook
HeadBook
1402/07/20

کتاب‌های مرتبط

زیر درخت مقدس
زیر درخت مقدس
3.3 امتیاز
از 3 رای
اندرزنامه
اندرزنامه
4.1 امتیاز
از 10 رای
سرگرمیهای خواندنی
سرگرمیهای خواندنی
4.6 امتیاز
از 5 رای
ماجراهای احسان ماندگار
ماجراهای احسان ماندگار
4.7 امتیاز
از 3 رای
پسرک روزنامه فروش
پسرک روزنامه فروش
4.6 امتیاز
از 46 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گوسفندی که چاق میشد

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
گوسفندی که چاق میشد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک