رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

فرگشت و ژنتیک

فرگشت و ژنتیک
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 345 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 345 رای
بخشی از پیشگفتار کتاب:
آیا حقیقت دارد که یک سری سلول‌های ریز به خودی خود در دریا پدید آمدند و بعد تبدیل به ماهی، خزنده و در نهایت انسان شدند؟ مگر می‌شود انسان با باکتری و گیاه و پرنده فامیل باشد؟ آیا درست که انسان و میمون و شامپانزه از یک خانوادهٔ مشترک هستند؟ این حرف‌ها و ادعاها بر اساس چه مدارکی و اساساً برای چه هدف و منظوری بیان می‌شوند؟ پاسخ به این سوالات و نیز پرسش‌های پیاپی که ذهن شنودگان و خوانندگان نظریهٔ داروین را به خود مشغول می‌دارد، نیاز به پیش‌زمینه‌هایی دارد. ما در این کتاب تلاش کرده‌ایم به طور خیلی خلاصه به این موارد بپردازیم و گرچه ادعای کامل بودن نداریم، اما تلاش خود را کرده‌ایم و امیدوارم کسانی که این پرسش‌ها نیز در ذهن آنها وجود دارد، با خواندن کتاب تا حدودی به جواب قانع‌کننده‌ای برسند. پیش از آغاز بهتر است این جملهٔ کلیدی و مهم نظریه را به خاطر بسپارید: طبیعت به هیچ عنوان به دنبال تکامل دادن موجودات نیست، بلکه تنها موجوداتی قادر به زنده ماندن و تکثیر هستند که همزیستی بیشتری با این تغییرات کسب کرده باشند. نظریهٔ تکامل یا صحیح‌تر بگوییم فرگشت۱، توضیح می‌دهد که چگونه نسل همهٔ موجودات از باکتری گرفته تا گیاه و انسان، همواره به دلیل جهش‌های ژنتیکی در حال تغییر و تحول هستند و این تغییرات گرچه بسیار جزئی و ناملموس هستند، اما در طول زمان طولانی (مثلاٌ دویست میلیون سال)، به تغییرات اساسی تبدیل می‌شوند و موجودی متفاوت را پدید می‌آورند. اشتباه بسیاری از منکران نظریهٔ فرگشت (تکامل) این است که تصور می‌کنند این نظریه ادعا می‌کند موجودات تک‌سلولی بر اثر اتفاقات عجیب تبدیل به ماهی شده‌اند، بعد بالهٔ آنها ناگهان تبدیل به دست و پا شده و حیوان از آب بیرون آمده و روی خشکی شروع به خزیدن یا راه رفتن کرده است! اگر می‌خواهید جواب پرسش‌های خود را در مورد نظریهٔ فرگشت (تکامل) بیابید، کتاب حاضر را از اول تا به آخر به طور کامل بخوانید.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
fardad Kazemi
fardad Kazemi
1389/05/10

کتاب‌های مرتبط

نوپیدایی: از آشفتگی به نظم
نوپیدایی: از آشفتگی به نظم
3.5 امتیاز
از 2 رای
The Hidden Life of Dogs
The Hidden Life of Dogs
0 امتیاز
از 0 رای
Amphibian - DK Eyewitness
Amphibian - DK Eyewitness
5 امتیاز
از 4 رای
It Doesn't Take a Rocket Scientist
It Doesn't Take a Rocket Scientist
3 امتیاز
از 1 رای
Animals: From Mythology to Zoology
Animals: From Mythology to Zoology
4.8 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی فرگشت و ژنتیک

تعداد دیدگاه‌ها:
343
شما فرموده اید:
گمان نکنید هرچه علم جلوتر رود و پیچیدگی های بیشتری را حل کند، خدا محوتر و کمرنگتر خواهد شد، اتفاقا" نه، گستردگی و پیچیدگی بیشتر این ساختار نیاز به شعور هوشمند حاکم را بیشتر کرده و از شانس و تصادف بدور میکند.

دوست عزیز ساواروشکا، هرگز به علت کمبود وقت پاسخهای شما را سرسری نخواندم! من برای شما و طبعاً پاسخهایتان احترام قائلم... اما از میان نکات بسیاری که مطرح کردید صلاح را در این دیدم که روی مفهوم شانس و تصادف متمرکز شوم. چون عمدۀ پیام شما در جملۀ بالا خلاصه شده است که هوشمندی جهان و جانداران، تصادفی نیست. و خالق و ناظر میخواهد. اگر غیر از این است که من فهمیدم نظرم را اصلاح کنید.
شما از ساختار پیچیده چشم انسان صحبت می کنید و میگویید این پیچیدگی مگر میشود تصادفی باشد؟! DNA از کجا میدانسته نور هست که ژنهای ساخت چشم را برای درک امواج نوری در خود جای دهد؟! پس این طراحی یک مهندس است؟! نه یک تصادف.
تكامل چشم و دیگر اندامهای پیچیده به طور كامل توضیح داده شده است. حد واسط های تكامل چشم در میان تعداد فراوانی از بی مهرگان یافت شده است. در حد واسط ها و روند تكامل نشانه ای از طراحی هوشمند وجود ندارد عزیزان علاقه مند می توانند راجع به چگونگی تکامل گیرنده های نوری در جانوران به این سایت ها مراجعه کنند؛ گویا یکی از مقالات دانشمندان هم در سایت ایران سکولار قید شده است که امیدوارم دوستان داروین را به سکولاریسم و نظریه علمی تکامل را به توطئه سکولاریست ها پیوند ندهند!!. scientificgovernment.blogspot.com/2010/04/blog-post_9243.html
هفت-انتقاد-بي-اساس-به-نظريه-تكامل iransecular.info/content/
فرگشت-تکامل-چیست fargasht.wordpress.com/2009/09/05/
اول از همه باید بگویم " تحول گیرنده های نوری در جانوران" و به عبارت مصطلح تر " تکامل چشم در جانوران" توسط علم زیست شناسی توضیح داده شده است. دوستان دقت کنند که وقتی صحبت از تکامل یا تحول می کنیم؛ صحبت از تصادف و شانس نکرده ایم! بلکه میگوییم چیزی به نام تصادف آفرینش آنی (خلق الساعه) چشم رخ نداده است! تصادف عبارتست از چیزی که علت آنرا ندانیم و مذهبیون چون علت شکل گیری ساختار چشم در جانداران را از ابتدایی ترین شکل آن تا پیچیده ترین شکل آن نمیدانند، میگویند دخالت خدایی رخ داده و ندانستن علت را با یک تصادف به نام آفرینش الهی لاپوشانی و توجیه میکنند! تو می پرسی چه شد که ساده ترین چشم (ابتدایی ترین گیرنده های نوری) در جانداری مثل پلانارا شکل گرفت؟! او که علت را نمیداند در یک کلمه می گوید خدا این کار را کرد! والسلام! اما با یک باور که نمیتوان روی جهل از علت سرپوشی گذاشت و آنرا به ماورا نسبت داد و دنبال قضیه را نگرفت! این است که مذهبیون به تصادف باور دارند! اما دانشمندان میگویند هیچ دستی از بیرون دخالت نکرده است و تغییر و تحول ها با دلایل عقلانی و منطقی رخ داده است نه ماورایی و مذهبی! این در حالیست که دقیقاً برعکس جا افتاده و مذهبیون، میگویند ما منطقی هستیم چون میگوییم کار کار خداست و شما دانشمندان بی منطق هستید چون میگویید کار کار طبیعت است!! و پس میگویید کار کار شانس و تصادف است!!
شما تا کنون نه مرا دیده اید و نه تصویری از من در ذهنتان دارید. تنها راه ارتباطی ما همین نوشتن دیدگاهها از طریق کامپیوتر و شبکه کامپیوتری است. ایا تا به حال به ذهنتان خطور کرده است که انسانی بنام "ساواروشکا" در آنسوی خط اینترنت نباشد؟ و انچه شما بعنوان دیدگاههای من که از چیدن هوشمندانه حروف الفباء در کناریکدیگر بوجود آمده است، میخوانید و به آن پاسخ میدهید، تنها به علت اختلالات سیستمهای کدبندی و تداخل بیتهای کامپیوتری باهم باشد؟ که همگی این حروف بطور کاملا" تصادفی و شانسی جوری کنارهم قرار گرفته بدون آنکه مفهومی مورد نظر باشد، در نظر شما مفهوم و هوشمندانه تلقی میشود؟ آیا چقدر احتمال میدهید که در مقابل سوالات و پاسخهای متقابل که بنظر میرسد در ارتباط متقابل با هم باشند، فقط بطور شانسی و فقط با تکیه بر قوانین پیچیده فیزیک و الکترونیک آنها را به اختلالات سیستمهای الکترونیکی و شانس متقابل ربط دهیم؟
هر چه متن گفتگوی من و شما پیچیده تر باشد، اثبات هوشمندانه بودن دو طرف ساده تر خواهد بود. گمان نکنید هرچه علم جلوتر رود و پیچیدگی های بیشتری را حل کند، خدا محوتر و کمرنگتر خواهد شد، اتفاقا" نه، گستردگی و پیچیدگی بیشتر این ساختار نیاز به شعور هوشمند حاکم را بیشتر کرده و از شانس و تصادف بدور میکند
«یک آفریدگار که توانایی نظم بخشیدن به پیچیدگی‌های جهان را دارد، و به طور لحظه به لحظه یا با هدایت، فرگشت را اداره می‌کند،... باید خودش در وحلهٔ نخست به شدت پیچیده باشد...» او این اعتقاد را بدیهی پنداشتن پیچیدگی منظم بدون ارائهٔ توضیح و دلیل دانسته‌است. اگر طبیعت پیچیده است و نیاز به خالق و ناظمی پیچیده تر دارد ( مثل رابطه کامپیوتر و انسان) حالا شما که میگویی پیچیدگی طبیعت نمیتواند درونزا باشد من هم میگویم پیچیدگی خدای طبیعت هم نمیتواند خودبخودی و درونزا باشد!!؟؟ پس باید بگوییم خالق پیچیده هم؛ خالقی پیچیده تر داشته است؟! پس باز چون این خالق پیچیده تر نمیتواند فی نفسه پیچیده باشد باید خالقی پیچیده ترتر داشته باشد؟ آیا چیزی با این برهان نظم مذهبیون حل شد؟! با این حساب، توضیح وجود خالق عالم سخت‌تر از توضیح پدیده‌هایی است که میتوانیم بدون فرض وجود چنان خالقی تبیین کنیم.

و در جای دیگر فرموده اید
چرا که خود فرضيهٔ آفرينش هم فوراً به اين مسئلهٔ بزرگتر منجر می شود که خود آفريننده چگونه آفريده شده است. کل اين مسئله از بحث احتمالات شروع شد

من از این استدلال تعجب میکنم که عنوان میکنید اگر این جهان پیچیده خالقی داشته باشد، پس آن خالق هم باید خالق پیچیده دیگری داشته باشد و این مسیر خالق و مخلوق بدون انتها، به بی نهایت خواهد کشید، و برای فرار از این تسلسل باطل، ناچارا" زنجیره تسلسل را در همان اولین حلقه خلقت خود بخودی جهان قطع میکنید!
1-شما چرا این زنجیر تسلسل بی انتها را در اولین حلقه قطع میکنید؟ چرا در دومین حلقه یا حتی در دهمین حلقه قطع نمی کنید؟ آیا چون دنیای مادی را میبینید به حلقه های نادیده بعدی باور ندارید یا برای سادگی کار انرا از همان ابتداء قطع میکنید؟
2-آیا میدانید حدود 74 درصد جرم این جهان و کایینات، از دید فیزیکدانان و اخترشناسان مخفی است و به آن "انرژی تاریک" یا "جرم نامریی" میگویند؟ آیا چون آنرا نمیبینیم و حس نمیکنیم، باید به انکار ان بپردازیم؟ (تنها راه اثبات این انرژی تاریک، استفاده از قوانین ریاضی است، فراموش نکنید قوانین ریاضی، مفاهیم مجرد و ذهنی هستند که در خارج از ذهن وجود خارجی ندارند)
3-خلقت جهان بر اساس دور و تسلسل باطل است، زیرا هر خالقی به خالق بالاتر نیاز دارد و چون برای این سلسله نمیتوان انتهایی یافت، هرگز خلقتی آغاز نخواهد شد، اما الان جهانی وجود دارد پس نتیجه میگیریم که این زنجیر تسلسل در جایی پاره شده است. مهم نیست که در حلقه چندم زنجیر پاره شده، اولی، دومی، دهمی یا هزارمی، مهم این است که آخرین حلقه به هر علتی چنان ابدی و ازلی است که نیاز به خالق نداشته است، زیرا برای شروع خلقتش نمیتوان زمانی ذکر کرد. بعبارتی باید خارج از ظرف زمان و مکان باشدو همچنین مذهبیون حلقه های میانی را اصلا" خدا نمیدانند که بگویید هر خدایی خالقی دیگر دارد، بلکه مذهبیون آخرین حلقه این زنجیر تسلسل و علت و معلول را خدا میدانند. زنجیری که شروع هر چیزی به آن است نه زنجیرهای میانی با تمام پیچیدگی هایشان.
علم "ژنتیک" و "تحول انواع" هر چه پیچیده تر باشد، در اثبات آن بر مبنای شانس و تصادف ناتوان تر خواهیم بود. ارجاع همه حوادث هوشمندانه به موجودی غیر هوشمند، به یقین کاری هوشمندانه نخواهد بود. بار دیگر میگویم علم ژنتیک بدون باور به ساختار هوشمندانه آن، چیزی جز چیدن یک پازل کنارهم نیست
اریک پریست از استادان سابق ریاضیات در دانشگاه سنت اندرو و از اعضای هیئت امنای انستیتو فارادی در دانشگاه کمبریج می گوید: نکته ای که در این میان مهم است پاسخگویی به این نوع سئوالات از زوایای گوناگون است و به خصوص ارتباط بین اینکه چطور و چرا هر چیزی خلق شده یا به وجود آمده است. اگر فیزیک کهکشان به یک نظریه واحد برسد شاید در آینده علم فیزیک بتواند چگونگی پیدایش را پاسخ دهند ولی مسلما قادر نیست که چرایی پیدایش را حل کند. یکی از دانشوران مثال خوبی برای تشریح این موضوع دارد: داستان جوشیدن آب در کتری. وی می گوید با استفاده از قوانین فیزیک می توان به دقت توضیح داد که چطور گرما از اجاق به کتری و سپس به آب منتقل شده و آنرا به نقطه جوش می رساند. اما چرا این آب می جوشد را نمی توان صرفا با فیزیک توضیح داد. شاید خانم خانه هوس چای کرده باشد؟!
شما هر چقدر پیچیدگی علم ژنتیک را اثبات کنید، نمیتوانید بگویید چگونه یک ساختار اولیه RNA یا یک ملکول DNA که فاقد هرگونه هوش و شعور است، از وجود "نور" ، امواج صوتی"، و .... در جهان خارج مطلع بوده و نیاز جانوران به دیدن و شنیدن را یافته است، و سپس برای برآورده کردن این نیازها، بدون اطلاع از قوانین فیزیک و مثلا قوانین عدسی ها، به طراحی پیچیده قرنیه و عدسی چشم دست زند، و تصادفا" آن طرح شروع به کار کرده و جانور بتواند ببیند!!! :-(
این ساختارهای ژنتیکی DNA و RNA از قوانین فیزیک و شیمی و همچنین نیاز موجودات به شنیدن و وجود امواج صوتی در خارج اطلاع داشته،و بداند برای دریافت امواج صوتی (همچون میکروفن) نیاز به پرده شنوایی داشته، و بطور هوشمندانه یا تصافی دست به طراحی ساختمان حلزونی گوش زند، تا امواج صوتی را به ارتعاشات پرده گوش تبدیل و از انتقال این ارتعاشات به قسمت حلزونی، آن ارتعاشات فیزیکی را به جریانهای الکتریسیته تبدیل کرده و انرا از طریق سیستم عصبی به مفز برای "تجزیه و تحلیل" ارسال کند. این طراحی هوشمندانه اگر از نظر یک فیزیکدان ماتریالیست کاملا" تصادفی و شانسی تلقی شود، اما از نظر یک مهندس طراح که با واقیتهای طراحی سر و کار دارد، صحبت از شانس برایش مضحک خواهد بود. مطمین باشید یک مهندس طراح با دیدن ساختمان ملکولی ژنتیک، بدون سفسطه و مغلطه سوتی از تعجب کشیده و خواهد گفت: پسر، چه طراحی هوشمندانه و پیچیده ای!
در جایی فرموده اید
آغازیان، قارچها، گیاهان و جانوران در چهار مسیر متفاوت دچار تنوع و تحول ( و نه تکامل) شدند؛ این دیگر علامت سؤال قبلی را ندارد. دوست خوبم توجه کن که ترجمه اشتباه (( تکامل یا حتی فرگشت )) باعث شده همه تصور کنند که چیزی کامل تر شده و فر (فراتر) گشته است!! در حالیکه کامل شدن و کمال از همان مفاهیم قراردادی و ذهنی انسانی است. یعنی نمی توانیم بگوییم کرم خاکی از آسکاریس کاملتر اسن چون دستگاه گوارش پیچیده تری دارد

اما در جای دیگر گفته اید:
مبتکرانه ترين و توانمندترين جرثقیلی که تاکنون کشف شده تکامل وانتخاب طبيعی است. علم نشان داده که چگونه موجودات زنده، با تمام استبعاد احتمالاتی شگفت انگيز و طرحوارگی شان، طی مراتب آهسته و تدريجی از صور آغازين حيات تکامل يافته اند

من تعجب میکنم اگرطبق استدلال شما، "تکامل" یک مفهوم ذهنی است، چگونه علم نشان داده است که موجودات "تکامل" یافته اند؟
ادامه ....
فرموده اید:
همه اینها که به زیبایی و با احساس بیان کردید گویای همان مثال ساعت و ساعت ساز است. دوست خوب من. برهان نظم را قبل از این رد کرده اند! مطمئن باشید کوتاهی استدلال من از اعتبار آن نمی کاهد. استدلال اول: اصولاً نظم یک مفهوم انسانی است و تعریف دقیقی ندارد. مثلاً ما نمیتوانیم بگوییم فیزیولوژی انسان از فیل منظم تر است یا مثلاً نمیتوانیم بگوییم ساختار کهکشان راه شیری از کهکشان آندرومدا منظم تر است؟! .. اما شما میتوانید جواب من را اینطور بدهید که هرچه پیچیدگی اعضا بیشتر باشد نظم آن بیشتر است؛ یعنی نظم بکار رفته در یک جانور بیشتر است یا نظم بکار رفته در یک قارچ... حالا خودتان را قاضی کنید آیا واقعاً پیچیدگی معیار مناسبی برای بیان نظم است؟!

من احتمال میدهم شاید بدلیل کمبود وقت، استدلال ها و سوالات مرا با دقت نخوانده اید. آنچه من عنوان کردم برهان نظم نبود، (برهان نظم به اثبات خدا نمی پردازد، بلکه با فرض وجود خدا به اثبات یگانگی از طریق نظم حاکم بر جهان میپردازد)، شما در تمام دیدگاه گذشته من تنها لغتی که نمی یابید کلمه "نظم و ناظم" است. آنچه مد نظرم بود "مسیر هوشمندانه" فرگشت و ساختار ژنتیکی موجودات بود. عنوان کردم این ساختار پیچیده که در طرح آن نیازهای حیاتی موجودات زنده پیش بینی شده است، موید شعور هوشمند طراحی است که آنرا طرح کرده است.
شما بدون آنکه به مستند و مرجعی اشاره کنید، فرموده اید که برهان نظم رد شده است، گرچه بحث "نظم" بحث ما نبود، اما بهتر بود یا مستند آنرا عنوان میکردید و یا استدلال گونه آنرا نقد میکردید.
اصولاً نظم یک مفهوم ذهنی و انسانی است و مشکلی که همۀ ما در فهم جهان و ساز و کار آن گرفتار آن هستیم این است که همه چیز را با پیش فرض های ذهنی و انسانی میبینیم.

من با تعریف شما از "نظم" بعنوان یک مفهوم ذهنی و انسانی کاملا" موافقم، اما با نتیجه گیری اینکه هر چیز که ذهنی و انسانی است غیرقابل استناد است مخالفم، و بهترین دلیل این ادعا را علم یقینی و کاملا" ذهنی ریاضیات میدانم که از محکمترین علوم است. تمام مفاهیم ریاضی، مفاهیمی کاملا" مجرد و ذهنی هستند، و مصداق خارجی ندارند، اما از این مفاهیم ذهنی ریاضی برای اثبات بسیاری از علوم تجربی استفاده میشود. آیا شما میتوانید مصداق خارجی برای مفهوم عدد "صفر" پیدا کنید؟ آیا مفاهیم ذهنی انتگرال، مشتق، توابع دیفرانسیل، رادیکال، توان، اعداد موهومی و .... در جهان خارج واقعیت عینی دارند یا ذهنی!؟
شما میگویید نظم مولکولهای زیستی نمی تواند تصادفی باشد! من هم همین را میگویم دوست من! اینکه کسی بگوید یک ساختار کاملاً اولیه زیستی مثل اولین RNA ها بر اثر تصادفی به نام خلق اتفاق افتاده مضحک است! این نمیتواند دخالت ماورا و چیزی خارج از استدلال باشد. دخالت از ماورا یعنی تصادفی ماورایی! اما اینکه کسی بگوید مواد معدنی، مواد آلی اولیه را تدریجاً بوجود آوردند و مواد آلی، مولکولهای خودتکثیر را و مولکولهای خودتکثیر، پروکاریوتها (باکتریها) را و پروکاریوتها، یوکاریوتها را و بعد یوکاریوتها در چهار فرمانرو آغازیان، قارچها، گیاهان و جانوران در چهار مسیر متفاوت دچار تنوع و تحول ( و نه تکامل) شدند؛ این دیگر علامت سؤال قبلی را ندارد

من این قسمت سخنان شما را به حساب بی دقتی در تبعیین مفهوم "تصادف" میدانم، معمولا" این مادیون هستند که تصادف و شانس ("شانس" تعبیر علمی "تصادف" در علم آمار و احتمالات) را برای خلقت یک ساختار بسیار پیچیده ژنتیکی میدانند نه الهیون
ادامه ....
«یک آفریدگار که توانایی نظم بخشیدن به پیچیدگی‌های جهان را دارد، و به طور لحظه به لحظه یا با هدایت، فرگشت را اداره می‌کند،... باید خودش در وحلهٔ نخست به شدت پیچیده باشد...» او این اعتقاد را بدیهی پنداشتن پیچیدگی منظم بدون ارائهٔ توضیح و دلیل دانسته‌است. اگر طبیعت پیچیده است و نیاز به خالق و ناظمی پیچیده تر دارد ( مثل رابطه کامپیوتر و انسان) حالا شما که میگویی پیچیدگی طبیعت نمیتواند درونزا باشد من هم میگویم پیچیدگی خدای طبیعت هم نمیتواند خودبخودی و درونزا باشد!!؟؟ پس باید بگوییم خالق پیچیده هم؛ خالقی پیچیده تر داشته است؟! پس باز چون این خالق پیچیده تر نمیتواند فی نفسه پیچیده باشد باید خالقی پیچیده ترتر داشته باشد؟ آیا چیزی با این برهان نظم مذهبیون حل شد؟! با این حساب، توضیح وجود خالق عالم سخت‌تر از توضیح پدیده‌هایی است که میتوانیم بدون فرض وجود چنان خالقی تبیین کنیم.
چارلز داوکینز میگوید: اين وسوسه که ظهور طرحوارگی را ناشی از وجود طراح بدانيم، وسوسه ای طبيعی است. چون طرحوارگی دست ساخته های بشری، مانند ساعت، واقعاً محصول طراحی يک مهندس هوشمند هستند، وسوسه می شويم که همين منطق را در مورد چشم ، بال، پروانه و انسان نيز اعمال کنيم.
اين وسوسه ای کاذب است، چرا که خود فرضيهٔ آفرينش هم فوراً به اين مسئلهٔ بزرگتر منجر می شود که خود آفريننده چگونه آفريده شده است. کل اين مسئله از بحث احتمالات شروع شد.
مسلماً اگر راه حلی برای يک مسئله پيشنهاد شود که بعید بودن آن بيشتر از خود صورت مسئله باشد، ره به جايی نمی برد. ما برای پاسخ گويی به مسئلهٔ پیچیدگی موجودات به يک "جرثقیل" نياز داريم نه يک "قلاب سماوی و آسمانی"، چرا که تنها يک جراثقال تبيينی می تواند تدريجاً جهان را از حالت های ساده تر به چنان پيچيدگی ای برساند که ايجادش يکباره اش محال است.
مبتکرانه ترين و توانمندترين جرثقیلی که تاکنون کشف شده تکامل وانتخاب طبيعی است. علم نشان داده که چگونه موجودات زنده، با تمام استبعاد احتمالاتی شگفت انگيز و طرحوارگی شان، طی مراتب آهسته و تدريجی از صور آغازين حيات تکامل يافته اند. امروزه ما با اطمينان می توانيم بگوييم که خيال آفرينش موجودات زنده، صرفاً يک خيال باطل است.
دوست عزیز من، شما دارید از برهان نظم صحبت میکنید. میگویید نظم است پس ناظم است و میدانم در نظر شما ناظم الله است. در بیان برهان نظم، از مثال قدیمی ساعت و ساعت ساز استفاده کرده اید اما اینبار از آپارتمان و مهندس آپارتمان یاد کردید و جایی هم از کامپیوتر و انسان بعنوان سازنده کامپیوتر یاد کردید.. همه اینها که به زیبایی و با احساس بیان کردید گویای همان مثال ساعت و ساعت ساز است. دوست خوب من. برهان نظم را قبل از این رد کرده اند! مطمئن باشید کوتاهی استدلال من از اعتبار آن نمی کاهد. استدلال اول: اصولاً نظم یک مفهوم انسانی است و تعریف دقیقی ندارد. مثلاً ما نمیتوانیم بگوییم فیزیولوژی انسان از فیل منظم تر است یا مثلاً نمیتوانیم بگوییم ساختار کهکشان راه شیری از کهکشان آندرومدا منظم تر است؟! .. اما شما میتوانید جواب من را اینطور بدهید که هرچه پیچیدگی اعضا بیشتر باشد نظم آن بیشتر است؛ یعنی نظم بکار رفته در یک جانور بیشتر است یا نظم بکار رفته در یک قارچ... حالا خودتان را قاضی کنید آیا واقعاً پیچیدگی معیار مناسبی برای بیان نظم است؟! اصولاً نظم یک مفهوم ذهنی و انسانی است و مشکلی که همۀ ما در فهم جهان و ساز و کار آن گرفتار آن هستیم این است که همه چیز را با پیش فرض های ذهنی و انسانی میبینیم. استدلال دوم: شما میگویید نظم مولکولهای زیستی نمی تواند تصادفی باشد! من هم همین را میگویم دوست من! اینکه کسی بگوید یک ساختار کاملاً اولیه زیستی مثل اولین RNA ها بر اثر تصادفی به نام خلق اتفاق افتاده مضحک است! این نمیتواند دخالت ماورا و چیزی خارج از استدلال باشد. دخالت از ماورا یعنی تصادفی ماورایی! اما اینکه کسی بگوید مواد معدنی، مواد آلی اولیه را تدریجاً بوجود آوردند و مواد آلی، مولکولهای خودتکثیر را و مولکولهای خودتکثیر، پروکاریوتها (باکتریها) را و پروکاریوتها، یوکاریوتها را و بعد یوکاریوتها در چهار فرمانرو آغازیان، قارچها، گیاهان و جانوران در چهار مسیر متفاوت دچار تنوع و تحول ( و نه تکامل) شدند؛ این دیگر علامت سؤال قبلی را ندارد. دوست خوبم توجه کن که ترجمه اشتباه (( تکامل یا حتی فرگشت )) باعث شده همه تصور کنند که چیزی کامل تر شده و فر (فراتر) گشته است!! در حالیکه کامل شدن و کمال از همان مفاهیم قراردادی و ذهنی انسانی است. یعنی نمی توانیم بگوییم کرم خاکی از آسکاریس کاملتر اسن چون دستگاه گوارش پیچیده تری دارد. نهنگ از کوسه کاملتر است، چون صداها را بهتر درک میکند ( در عوض کوسه بوی خون را بهتر ردیابی میکند) و یا آدم از عقاب کاملتر است، چون بهتر می اندیشد ( در عوض عقاب چشمان تیزتری دارد و در شرایط مساوی و بدون تجهیزات سریعتر از انسان مسافت ها را طی میکند.)
پس بهتر است به جای واژه کمال که همچون واژه نظم مفهومی انسانی، ذهنی، نسبی، قراردادی و غلط انداز است به سادگی یگوییم Evolution یعنی تحول و تغییر شکل. آنهم تحولات و تغییراتی متناسب با نوع نیازهای هر موجود زنده و بسته به امکانات محیط زیست این جاندار. باکتری هم نیاز را درک میکند و از محیط آنچه را نیاز دارد میگیرد مثل اکسیژن و مواد غذایی و حرکت و ... شما وقتی صحبت از کمال میکنید مخاطب می اندیشد کسی دارد کامل می کند.. کاملتر و کاملتر.. اما داشتن دستگاه عصبی پیچیده تر در انسان آنهم در کره خاکی کوچک ما دلیل بر پذیرش فرض کمال نمیشود. اما وقتی صحبت از (( دگرگونی و تحول )) می شود قضیه با کمال فرق می کند. حالا شما میگویید کسی از بیرون دارد دگرگون میکند!؟!
چون طبیعت زنده خودش نمی تواند از درون و تدریجاً در طی میلیونها سال دگرگون شود؟! آیا این استدلال شما درست؟ شما میگویید کسی از بیرون بر دگرگونی دخالت و نظارت دارد؛ چگونه حرف خود را ثابت میکنید؟!
برگردیم به ساختار ژنتیکی، به عنوان یک مهندس ژنتیک عقیده خود را در جملات زیر خلاصه میکنم:
1-ساختار ژنتیکی موجودات بویژه انسان، ساختار بسیار پیچیده ایست که میتوان موارد برجسته آنرا اینطور برشمرد:
>دارای ساختار بسیار هوشمندانه و تخصصی است که نیازهای اولیه انسان را برای ادامه حیات برآورده میکند،
>ملکول DNA نشان میدهد که طراح آن کاملا" آشنا با نیازهای حیاتی انسان بوده است، مثلا" میدانسته که در طبیعت نوری وجود دارد که برای دیدنش چشمی متشکل از قرنیه، عدسیه، سلولهای عصبی بینایی (حساس به نور) و سلولهای مغزی برای تجزیه و تحلیل سیگنالهای رسیده از نور نیاز است. میدانسته در طبیعت امواج صوتی وجود دارند که برای شنیدنش باید گوشی ساخت متشکل از پرده گوش، بخش حلزونی، سیستمهای عصبی حساس به ارتعاش و .... . میدانسته که در محیط اطراف ملکولهای پراکنده ای وجود دارند که برای یافتن و حس کردن آنها باید بینی ساخت که حساس به این ملکولهای بویایی باشند. میدانسته که در محیط اطراف اکسیژنی وجود دارد که توسط طراحی سیستم تنفس بتواند مانند یک سیستم تهویه مطبوع در یک ساختمان، هوای الوده به گازکربنیک را خارج و اکسیژن را به سلولها برساند. میدانسته که برای تجزیه و تصفیه سموم بدن باید کبد یا کلیه ای را طراحی کند و با آشنایی به علم شیمی این سموم را چگونه تصفیه و جدا کند. میدانسته برای ارتباط کلیه اعضاء با مغز چگونه یک سیستم عصبی را که بر اساس قوانین جریانهای الکتریکی و فرایندهای شیمیایی کار میکنند، طراحی کند. و هزاران دانسته های دیگر در طراحی این ساختار
>طراحی بدن انسان نشان میدهد که طراح آن (خواه طبیعت باشد خواه خدا) آشنایی کاملی با محیط خارجی بدن انسان، علم شیمی، الکتریسته، ژنتیک، و ..... داشته است. یک سلول تک یاخته چگونه در طی مسیر تکامل پی به وجود نور در خارج برده است، و با استفاده از قوانین پیچیده فیزیکی (بدون آنکه به خواص عدسی نور آشنا باشد) چشمی را بر اساس قوانین عدسی طراحی کرده است؟
اصلا" مگر یک تک سلولی و یا حتی پر سلولی معنای نیاز را میداند که به دنبال برآورده کردن آن نیاز باشد؟ مگر در درون ساختار سلولی موجودات زنده، بخش هوشمندی برای تحلیل نیازها و انجام محاسبات برای طراحی عضوی که بتواند آن نیاز را برآورده سازد وجود دارد؟
بعنوان یک متخصص و مهندس، ارتباط دادن این پازل بسیار پیچیده ساختار ژنتیکی با تصادف و شانس همانقدر مضحک است که عنوان کنید یک لپ تاپ کامپیوتر با تمامی پیچیدگیش بطور کاملا" تصادفی و طی میلیونها سال ، در مسیر حوادث طبیعی و تغییرات جوی، ملکولها و اجزاء مختلف آن، اعم از قطعات نیمه هادی، شیشه، فلزات، پیچ و مهره ها بطور کاملا" شانسی و تصادفی کنار هم قرار گرفته و این لپ تاپ را بوجود آورده است! و برای مدعای خود چیپ CPU (ساختار ژنتیکی) که جزء مرکزی و قلب کامپیوتر است را بعنوان طراح آن مطرح کنید! و برای اثبات ادعای خود کامپیوترهای لامپی و اولیه و سیر تکاملی انها را با سند و مدرک نشان دهید. اینجا اعلام میکنم کسی بدنبال انکار علم ژنتیک و سیر تکامل نیست، بلکه هدف مطرح کردن یک مسیر تکاملی هوشمندانه و هدفمند است که این هوش و شعور فوق العاده بر کار و مسیر این تکامل طراحی و نظارت دارد (شما این طراح هوشمند را نمیتوانید طبیعت بنامید، زیرا طبیعت چیزی را که خود ندارد نمیتواند به دیگری اهداء کند).
بعنوان یک عقل سلیم اگر به انکار طراح کامپیوتر بپردازم باید به لجاجت خود اعتراف کنم.
شما فکر میکنید از نظر شانس و تصادف، احتمال آنکه با ریختن هزاران حروف الفباء روی یکدیگر و
مخلوط کردن انها (بدون دخالت یک شعور هوشمند) بتوان کتاب عرفانی مثلا" شمس تبریزی و شاهنامه را در آورد، چقدر است؟؟
اکنون فکر میکنم این حق را به من بدهید که بتوانم چند پرسش را عنوان کنم:
من یک مهندس و فیزیکدان هستم، از نظر ریاضیات همیشه نمرات عالی کسب کرده و در بحث "آمار و احتمالات" نیز تسلط کافی دارم. زمانیکه میبینم مثلا" یک کارگر ساختمانی با چیدن آجرها و مصالح دیگر در حال ساخت یک آسمانخراش صد طبقه است، و با دقت و ظرافت بسیار زیادی این آسمانخراش را به اتمام میرساند، چند فرض زیر را یقینی میدانم:
1-در دست این کارگر باید یک نقشه ساختمانی باشد که تمام اطلاعات پیچیده برق رسانی، آب رسانی، فاضلاب، سیستمهای سرد کننده، تهویه، برق، تلفن، راه پله، آسانسورها، راههای اضطراری ورود و خروج، پارکینک، روشنایی، تاسیسات و ....... در آن گنجانده شده باشد (بدون وجود این نقشه از نظر آماری احتمال آنکه بتواند کارگری این ساختمان را بدون عیب به پایان برساند، تقریبا" صفر است) .فرض کنید کارگر همان سلولهای ساختمان بدن انسان هستند که در کنار یکدیگر همچون آجر یک به یک قرار میگیرند تا سیستم تکمیل گردد و فرض کنید که نقشه ساختمانی مشابه ساختار ژنتیکی است که جایگاه و عملکرد هر جزء را نشان میدهد.
2-این نقشه برای آنکه کارامد باشد باید خصوصیات زیر را داشته باشد:
>>> در این نقشه کلیه جزییات (همانند ساختار ژنتیکی) باید مندرج باشد. مثلا" کارگر ساختمانی میداند زمانیکه به قسمت حمام میرسد باید از سرامیک و کاشی استفاده کرده، و بکاربردن موکت برای دیوار حمام مناسب نیست (مثلا" همچون بدن انسان، ساختار ژنتیکی میداند که استفاده از سلولهای کبد به جای سلولهای عصبی بیجا و نامناسب است)
>>>هماهنگی و ترتیب زمانی این پروزه باید روشن و مشخص باشد. کارگر یا معمار ساختمانی باید طبق نقشه بداند که سرامیک کردن کف حمام یا اشپزخانه قبل از انجام لوله کشی آب و فاضلاب، کاری عبث و موجب بهم ریختن کل اوضاع میشود (مثلا" در ساختمان بدن انسان، ساختار ژنتیکی باید بداند که پوست (سرامیک) باید روی رگها و بافتها (لوله ها) را بپوشاند و خلاف آن زوال بدن را بدنبال خواهد داشت)
>>> طرح نهایی باید مطابق نیازهای کاربری مورد نظر باشد. مثلا" اگر ساختمان مسکونی است وجود اتاقهای خواب و نشیمن و آشپزخانه و حمام در هر واحد ضروریست، اگر اداری یا تجاریست که نیازهای خودرا میطلبد. تمامی اطلاعات موجود در نقشه باید بتواند نیازهای کاربری را در خود داشته و برآورده کند (مثلا" در ساختار ژنتیکی، باید ساختمان قلب طوری طراحی شود که نیاز به گردش خون را مرتفع سازد، یا ساختمان کبد و کلیه باید برای تصفیه خون و ... طراحی و ساخته شوند. این بدان معناست که ساختار ژنتیکی از نیازهای بدن انسان مطلع است!)
3-با توجه به پیچیدگی بسیار زیاد نقشه یک ساختمان آسمانخراش، آشنایی طراح نقشه با تخصصهای زیر اجتناب ناپذیر است،
>>>تخصص درا سیستمهای تهویه، گرمایش و سرمایش
>>>تخصص در سیستمهای برقرسانی، روشنایی و تاسیسات
>>>تخصص در سیستمهای مخابراتی و سیستمهای حفاظتی
>>> و ......
اینها تخصص های متعددی را طلب میکند که از توان یک کارگر ساده یا معمار خارج است.
ادامه .....
اکنون نیز گریزی به علم ژنتیک بزنیم، (لازم میدانم نکته ای را اینجا اضافه کنم چون در جمع ما، دوستان دیگری نیز هستند، مایلم تا حد امکان بصورت خیلی ساده و پرهیز از اصطلاحات پیچیده علمی دیدگاهها را مطرح کنم تا دوستان عزیز از هر رده سنی و تحصیلی بتوانند در این بحث نیز مشارکت نمایند)
فرض کنیم بر طبق نظریه تکامل و علم ژنتیک، بعد از سرد شدن پوسته زمین و بوجود آمدن دریاها، اولین موجودات زنده بصورت تک یاخته ای و تک سلولی در دریاها و آب بوجود آمدند. در مسیر تکامل و انتخاب طبیعی و بعلت جهشهای ژنتیکی، تک یاخته ها بمرور زمان و طی میلیونها سال بدور هم جمع شدند و موجودات پرسلولی و بدنبال آن موجودات دیگر و گیاهان را بوجود آوردند. این روند طبیعی تکامل به اینجا ختم نشده و طی میلیونها سال بعد، به علت جهشهای ژنتیکی متعدد، تنازع بقاء، عوامل طبیعی و محیطی به جایی رسیدیم که پستانداران و در نهایت انسان در این پروسه ظاهر شده و امکان حیات و بقاء را یافتند (آیا تا اینجا با هم هم عقیده هستیم یا خیر؟)
صدها میلیون سال از پیدایش حیات بر روی این کره خاکی گذشت تا آنکه انسان کشف کرد که علت و راز بقاء موجودات، ساختار ژنتیکی سلولهای بنیادین و ملکولهای DNA بوده که قابلیت همانند سازی و انتقال اطلاعات وراثتی را برای هر سلول و موجود زنده فراهم کرده است (آیا تا اینجا با هم هستیم؟)
انسان با نفوذ به درون ملکولهای DNA پی برد که ساختمان این ملکول و ترتیب قرارگرفتن ژنها در واقع یک ساختار و نقشه ژنتیکی است و کلیه اطلاعات وراثتی از این طریق انتقال می یابد.
در یک موجود پرسلولی (همانند انسان)، بعد از بسته شدن نطفه، تخمک بدون وقفه شروع به تکثیر شدن مینماید، در این تکثیر سلولی، بعد از مدتی اعضاء و اندامهای جنین شروع به شکل گیری می کنند. دست ها، پاها، قلب، ریه ها، کبد، کلیه، رگهای خونی، مغز و سیستم عصبی و ..... شروع به شکل گیری میکنند. گویی در دست هر سلول یک نقشه ژنتیکی و راهنما ست که وظایف هر سلول را مشخص کرده و هر سلول جایگاه و مکان خود را میداند. براساس این نقشه ژنتیکی است که مثلا" سلولهای تشکیل دهنده قلب میدانند که بعد از تکثیر شدن کجا قرار گرفته و روابط و ارتباط ساختاری آن با رگها و ریه ها و کبد بقیه چگونه باشد. یک هماهنگی فوق العاده و بی نظیر در این ساختار ژنتیکی وجود دارد که موجب میشود تمام سلولهای تکثیر شده از نطفه اولیه، بصورت قطعات یک پازل، پازلی با میلیاردها قطعه، بدون اشتباه، با هماهنگی کامل و طبق نقشه ژنتیکی کنارهم قرار گرفته و در نهایت موجودی بنام انسان را بسازند.
من اعتراف میکنم این حقایق علمی را با تمام وجود تا زمانیکه خلاف آنها ثابت نشده باشد، به عنوان نظریه های معتبرعلمی میپذیرم و باور دارم، بروشنی میبینید که نه اسمی از خدا برده شد و نه خالق! (آیا تا اینجا با هم هستیم؟)
ادامه دارد .....
فرگشت و ژنتیک
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک