شن های داغ - جلد ۴
نویسنده:
امیر عشیری
امتیاز دهید
برگرفته از متن کتاب:
نگاهش را به من دوخت, با تعجب پرسید: عکسش را کجا دیده ای؟ گفتم: همان کسی که اسمش را در اختیار من و تو گذاشته! گفت: منظورت گرهارت مولر است. با تبسمی معنی دار گفتم: مگر تو اسم ابو سعدا را از زبان شخص دیگری شنیده ای! به عکس عبدالعزیز خیره شد گفت: نه منظورم این بود که چرا مولر عکس ابو سعدا را به من نشان نداد. گفتم: این را دیگر باید از خودش بپرسی. او زیر لب گفت: فکر می کنم بدانم چرا عکس ابو سعدا, را به من نشان نداده. فردریک زیر لب گفت: مولر آدم عجیبی است. او میبایست عکس ابو سعدا را نشان من هم میداد. گفتم: به عقیده من، او درست عمل کرده...
بیشتر
نگاهش را به من دوخت, با تعجب پرسید: عکسش را کجا دیده ای؟ گفتم: همان کسی که اسمش را در اختیار من و تو گذاشته! گفت: منظورت گرهارت مولر است. با تبسمی معنی دار گفتم: مگر تو اسم ابو سعدا را از زبان شخص دیگری شنیده ای! به عکس عبدالعزیز خیره شد گفت: نه منظورم این بود که چرا مولر عکس ابو سعدا را به من نشان نداد. گفتم: این را دیگر باید از خودش بپرسی. او زیر لب گفت: فکر می کنم بدانم چرا عکس ابو سعدا, را به من نشان نداده. فردریک زیر لب گفت: مولر آدم عجیبی است. او میبایست عکس ابو سعدا را نشان من هم میداد. گفتم: به عقیده من، او درست عمل کرده...
آپلود شده توسط:
sahar318
1401/04/15
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شن های داغ - جلد ۴