دارالمجانین
نویسنده:
نیما شهسواری
امتیاز دهید
بخشی از متن کتاب
در اتاقی سپید رنگ که با نور مهتابی روشن است، طاهره آرام بر روی تختش نشسته است،
اتاق خالی از هرگونه اشیا تنها همین تخت را در خود جای داده و میزی که به همراه تخت است و در صورت نیاز روی تخت را احاطه میکند،
فایل کشویی سهطبقهای نیز در کنار تخت قرار دارد، جنس تخت، فایل و میز از استیل است و بر سرمای فضا میافزاید، تمام دیوارهای اتاق سفید و تمیز هستند و تنها به رنگ سرخ نوشتهای به چشم میخورد که نزدیک به درب ورودی اتاق است
جاوید حضرتوالا
این نوشته درست بالای درب ورودی اتاق هک شده است،
محفظهای رو به بیرون نیست و هیچ نوری به داخل اتاق وارد نمیشود، تنها نور در اتاق، همان نور سپیدرنگ مهتابی است، جای پنجرهها در اتاق موجود است اما برخلاف دیگر مکانها در برابر پنجره خبری از پرده نیست چرا که هیچ نوری از بیرون به داخل نمیآید تا نیازی به مهار آن باشد، در برابر پنجره سدی قرار دادهاند تا از بیرون چیزی دیده نشود،
در همین حال و در میان همین اتاق بود که طاهره از تختش برخاست، نگران و مضطرب به اینسو و آنسو نگاه میکرد، همهجا را زیر نظر داشت، آرام خود را به نزدیکی همان پنجره رساند، درست نزدیک به چهارچوب پنجره دست به نزدیک دیوار برد و بعد از چندی دستمال سفیدرنگی را از داخل دیوار بیرون کرد، آرام از میان محفظهی با پارچه نهان شده نور بیحالی به درون آمد،
محفظهی کوچکی بود، تنها بهاندازهی چشمی حفر شده بود تا بیرون را زیر نظر بگیرد و طاهره همهجا را زیر نظر گرفت و بعد از اطمینان از اینکه کسی نزدیک اتاق نیست و او تنها در این اتاق مانده است، چشم را نزدیک به محفظه کرد و به بیرون چشم دوخت...
بیشتر
در اتاقی سپید رنگ که با نور مهتابی روشن است، طاهره آرام بر روی تختش نشسته است،
اتاق خالی از هرگونه اشیا تنها همین تخت را در خود جای داده و میزی که به همراه تخت است و در صورت نیاز روی تخت را احاطه میکند،
فایل کشویی سهطبقهای نیز در کنار تخت قرار دارد، جنس تخت، فایل و میز از استیل است و بر سرمای فضا میافزاید، تمام دیوارهای اتاق سفید و تمیز هستند و تنها به رنگ سرخ نوشتهای به چشم میخورد که نزدیک به درب ورودی اتاق است
جاوید حضرتوالا
این نوشته درست بالای درب ورودی اتاق هک شده است،
محفظهای رو به بیرون نیست و هیچ نوری به داخل اتاق وارد نمیشود، تنها نور در اتاق، همان نور سپیدرنگ مهتابی است، جای پنجرهها در اتاق موجود است اما برخلاف دیگر مکانها در برابر پنجره خبری از پرده نیست چرا که هیچ نوری از بیرون به داخل نمیآید تا نیازی به مهار آن باشد، در برابر پنجره سدی قرار دادهاند تا از بیرون چیزی دیده نشود،
در همین حال و در میان همین اتاق بود که طاهره از تختش برخاست، نگران و مضطرب به اینسو و آنسو نگاه میکرد، همهجا را زیر نظر داشت، آرام خود را به نزدیکی همان پنجره رساند، درست نزدیک به چهارچوب پنجره دست به نزدیک دیوار برد و بعد از چندی دستمال سفیدرنگی را از داخل دیوار بیرون کرد، آرام از میان محفظهی با پارچه نهان شده نور بیحالی به درون آمد،
محفظهی کوچکی بود، تنها بهاندازهی چشمی حفر شده بود تا بیرون را زیر نظر بگیرد و طاهره همهجا را زیر نظر گرفت و بعد از اطمینان از اینکه کسی نزدیک اتاق نیست و او تنها در این اتاق مانده است، چشم را نزدیک به محفظه کرد و به بیرون چشم دوخت...
آپلود شده توسط:
Nima.shahsavari
1401/02/21
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دارالمجانین