هزار گلوله برای مایک هامر
نویسنده:
میکی اسپیلین
امتیاز دهید
خلاصه ای از کتاب:
نگاهی به ساعت بزرگ (بار) انداختم. شش بعد از ظهر را نشان میداد. ساعت مچی ام را میزان کرده و بعد از اینکه آخرین لیوان خود را نوشیدم کلاهم را بر سر گذاشته و از آنجا بیرون آمدم! هوا با اینکه سرد بود دم کرده بنظر میرسید به همین جهت ترجیح دادم بارانی ام را نپوشیده و روی دستم بیاندازم. نیویورک مثل همیشه شلوغ و پر هیاهو بود، هیاهوئی که سالیان دراز بر این شهر حکمفرمایی داشت و شدت و قدرتش روز افزون بود. همانطور که در حاشیه خیابان آهسته قدم برمیداشتم بیاد «پات» افتادم. او از من خواسته بود که ساعت ۷ در اداره پلیس ملاقاتش کنم...
بیشتر
نگاهی به ساعت بزرگ (بار) انداختم. شش بعد از ظهر را نشان میداد. ساعت مچی ام را میزان کرده و بعد از اینکه آخرین لیوان خود را نوشیدم کلاهم را بر سر گذاشته و از آنجا بیرون آمدم! هوا با اینکه سرد بود دم کرده بنظر میرسید به همین جهت ترجیح دادم بارانی ام را نپوشیده و روی دستم بیاندازم. نیویورک مثل همیشه شلوغ و پر هیاهو بود، هیاهوئی که سالیان دراز بر این شهر حکمفرمایی داشت و شدت و قدرتش روز افزون بود. همانطور که در حاشیه خیابان آهسته قدم برمیداشتم بیاد «پات» افتادم. او از من خواسته بود که ساعت ۷ در اداره پلیس ملاقاتش کنم...
آپلود شده توسط:
sahar318
1401/01/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هزار گلوله برای مایک هامر