شتر دیدی ندیدی
نویسنده:
محمد شعبانی
امتیاز دهید
از داستان اوسا علم، این یکی رو بکش قلم:
خیاطی عادت کرده بود که اضافات پارچه های مشتری را برای خود بردارد. شبی از شبها مرد خیاط در خواب دید روز قیامت فرا رسیده و جمعی در حال بازخواست از او می باشند و عده ای از مشتری ها نیز با قیچی های بزرگ و آتشین در حالیکه از اضافه پارچه ها علمی ساخته اند، مشغول بریدن پوست و گوشتش هستند...
بیشتر
خیاطی عادت کرده بود که اضافات پارچه های مشتری را برای خود بردارد. شبی از شبها مرد خیاط در خواب دید روز قیامت فرا رسیده و جمعی در حال بازخواست از او می باشند و عده ای از مشتری ها نیز با قیچی های بزرگ و آتشین در حالیکه از اضافه پارچه ها علمی ساخته اند، مشغول بریدن پوست و گوشتش هستند...
آپلود شده توسط:
shaparak66
1401/01/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شتر دیدی ندیدی