پسر عربی
نویسنده:
مرتضی کربلایی لو
امتیاز دهید
ّبریده ای از کتاب:
در یک صبح پاییزی فرهاد از قطار تهران-تبریز پیاده شد. بلیط هواپیما گیرش نیامده بود والا از تنگنای کوپه بدش می آمد و هیچ نمی خواست ده ساعت توی یک اتاقک تنگ و لق لقو بازدم و باد شکم دیگران را مهمان ریه هایش بکند. چاره ای نبود چون می بایست یک بیمار ویژه را در قدیمی ترین بیمارستان روانی تبریز پیدا کند. مطمئن نبود او، آن بیمار ویژه، هنوز زنده است یا دیرزمانیست مرده. فقط خبر داشت بیمار وقتی وارد بیمارستان رازی شده بود، سی سال داشته است. و اکنون از آن موقع چهل و دو سال می گذرد. پس آن بیمار اگر نمرده باشد، الان باید هفتاد و دو سالی داشته باشد...
بیشتر
در یک صبح پاییزی فرهاد از قطار تهران-تبریز پیاده شد. بلیط هواپیما گیرش نیامده بود والا از تنگنای کوپه بدش می آمد و هیچ نمی خواست ده ساعت توی یک اتاقک تنگ و لق لقو بازدم و باد شکم دیگران را مهمان ریه هایش بکند. چاره ای نبود چون می بایست یک بیمار ویژه را در قدیمی ترین بیمارستان روانی تبریز پیدا کند. مطمئن نبود او، آن بیمار ویژه، هنوز زنده است یا دیرزمانیست مرده. فقط خبر داشت بیمار وقتی وارد بیمارستان رازی شده بود، سی سال داشته است. و اکنون از آن موقع چهل و دو سال می گذرد. پس آن بیمار اگر نمرده باشد، الان باید هفتاد و دو سالی داشته باشد...
آپلود شده توسط:
samiyari
1400/11/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پسر عربی